تدریس کتاب حضرت حجت 13.mp3
7.23M
🎧 #جلسات تدریس کتاب حضرت_حجت
👌 اثری بی نظیر حاوی بیانات آیت الله بهجت درباره امام_زمان (عج)
🔰 جلسه 3️⃣1️⃣ : تدریس صفحات79 الی 86
👌ادامه بحث بررسی چند شایعه که به آیت الله بهجت نسبت دادند
👈 آیا آیت الله بهجت فرمودند پیرمردها هم ظهور را خواهند دید ⁉️
👈 آیت الله بهجت چه جمله ای درباره ظهور گفت که همه افراد جلسه تا مدتی مشغول گریه بودند ⁉️
🎤 با توضیحات جناب دکتراحسان عبادی از اساتید مهدویت
✅ امام زمان (عج) را از زبان یک عارف کامل بشناسیم.
🔰انقلابی باید قوی شود🔰
امام بالاتر است یا نبی؟.mp3
2.44M
🎙️👤
✍️ امام بالاتر است یا نبی؟!
⬅️ دست گرفتن و بردن با امام است.
⚜️ اینگونه به قرب پروردگار برسید...
📌برگرفته از جلسات «به ستاره سوگند»
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
«استاد محمد شجاعی»
🦋امر به معروف و نهی از منکر؛
عشق و مهرورزی است
دوست داشتن انسانهاست به بلندای ابدیّت💞
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیغــامِ حاج قاسم به همه دختران....
#حاج_قاسم_بدون_تحریف
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی کوتاه
عذرخواهیتون رو نندازین به آخرت !
حجت الاسلام #انصاریان
@montazeraan_zohorr
💐📚💐ثانیه های مهدوی🌺🌺🍃🍃
🖋🎙مطالب ناب درمسیربصیرت افزایی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 082.mp3
3.51M
🔸آشفتگیِ زمین و زمان
و حال خراب دل من و تو... یعنی؛
نیست؛
آنکه میتواند
زمین را با همه عظمتش اداره کند.
📝یکباربنشین و بنویس؛
چقدر
برای داشتنش، وقت گذاشته ای
@montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
«شاهزاده ای در خدمت» قسمت :اول به نام خالق یکتا «ولایة علی بن ابیطالب حصنی، فمن د
باسلام بزرگوادان اولین قسمت
شاهزاده ای در خدمت ⏫⏫⏫
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
خانواده آسمانی 72.mp3
12.61M
#خانواده_آسمانی ۷۲
#امام_خمینی
#استاد_شجاعی
▫️انسان، ذاتاً آزاد آفریده شده و آزادی را دوست دارد !
- گاهی ازدواج میکند، تا آزاد شود!
- گاهی به طلاق روی میآورد، تا آزاد شود!
- گاهی انواع بیقیدیها را تجربه میکند، تا آزاد شود!
- گاهی تمام اعتقاداتش را زیرپا میگذارد، تا آزاد شود!
حال، یک سؤال؛
❓انسان بعد از تمام این تجربهها، طعم آزادگی، سَبُکی یا پرواز را چشیده است؟
❓آیا از سطح افسردگیها و ناآرامیهای انسان، کاسته شده است؟
#انسان_شناسی #بهانه_گیری
#شبهات_اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و شانزدهم🎬: بانو فضه و ابوثعلبه با فرزندشان نزدیک مسجد آمدند. کاروانی که
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و هفدهم🎬:
با ورود مولا علی علیه السلام جمعیت حاضر به وجد آمدند چون همگان می دانستند که اینک منبع علم الهی و خیلفه اصلی رسول الله پرده ازجواب هایی بر خواهد داشت که خلیفه خود خوانده و یارانش از دادن جوابها عاجز آمدند.
پس أبو بكر راهب را خطاب كرده و گفت: كسى را كه تو مى خواستى حاضر شد، آنچه مى خواهى از او بپرس!.
راهب نيز روى به جانب آن حضرت نموده و گفت: اى جوان نامت چيست؟
فرمود: اسم من نزد يهود «اليا» و نزد نصارى «ايليا» و نزد پدرم «علىّ» و نزد مادرم «حيدره» مى باشد.
راهب گفت: مقام و نسبت تو از پيامبر اسلام چيست؟
فرمود: من پسر عمو و داماد و همچون برادر پيغمبر هستم.
راهب گفت: به خداى عيسى قسم كه تو مطلوب من هستى، به من خبر بده از آنچه خدا را نيست و آنچه از خدا نيست و آنچه خدا آن را نداند؟
فرمود: با فرد خبير و آگاهى روبرو شدى، امّا اينكه گفتى «آنچه خدا را نيست» همان زوج و فرزند است كه خدا را عيال و فرزندى نباشد.
و اينكه گفتى «آنچه از خدا نيست» عبارت است از ظلم كه خداوند در حقّ هيچ كس ظلم روا ندارد. و اينكه گفتى: «آنچه خدا آن را نداند»، خداوند براى خود هيچ شريكى را نمى شناسد.
راهب برخاسته و كمربند (نشان مذهبى) خود را باز كرد، و پيشانى آن حضرت را بوسيده و گفت: من شهادت مى دهم كه خداوند شريكى نداشته و یگانه است و شهادت مى دهم كه محمّد صلی الله علیه وآله از جانب خدا به مقام نبوّت مبعوث گشته است و شهادت مى دهم كه تو خليفه و وصىّ پيغمبر و امين امّت اسلامى و معدن دين و حكمت و سرچشمه علم و برهان هستى!. من نام تو را در تورات به عنوان «اليا» و در انجيل به عنوان «ايليا» و در قرآن به عنوان «علىّ» و در كتابهاى گذشته به عنوان «حيدره» خواندهام و من روى اطّلاعات خودم معتقدم كه تو وصىّ پيغمبرى، و أمير اين حكومت، و از همه به اين مكان سزاوارترى، پس جريان امور تو با اين قوم چيست؟
أمير المؤمنين عليه السّلام جواب مختصرى از سخن راهب داد و راهب برخاسته و اموال خود را تسليم آن حضرت نمود. و آن جناب عليه السّلام نيز همان لحظه تمام آن طلا و نقره را به فقرا و نيازمندان مدينه تقسيم و از مسجد بيرون رفت. و راهب؛ مسلمان قصد بازگشت به شهر خود نمود....
فضه که شاهد تمام ماجرا بود ، از اینکه باز واقعه ای رخ داده بود که دوباره آخرین وصیت رسول خدا که در حادثه غدیر بر همگان ابلاغ شده بود، آشکار و آشکارتر شد ، لبخندی به روی لب آورد و آرام گفت براستی که : علیٌ مع الحق و الحقٌ مع علی...
ادامه دارد...
📝ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و هیجدهم🎬:
روزگار همچون اسبی سرکش به پیش می تاخت ، خبری در مدینه گوش به گوش و دهان به دهان می رسید.
خبر به فضه هم رسید و او شنید که خلیفه خودخوانده در بستر بیماری افتاده وگویا بعد از سالها زندگی و نزدیک دو سال تکیه زدن بر مسند خلافت که مطمئنا غصبی بود ، می خواهد دل از این دنیا بکند ...
فضه با خود می اندیشید که این دنیا چه زود گذر است و به اندازه چشم بهم زدنی می آید و بی خبر می رود و وقتی به خود می آییم که در بستر مرگ هستیم و با عزرائیل دست و پنجه نرم می کنیم و آیا این دنیای زود گذر ارزش آن را دارد که بنده ای، دل به چهار روز حکمرانی خوش کند و رد حرف و حکم خدا نماید و مقامی را که از آن او نیست غصب کند و ملتی را از مسیر درست منحرف نماید و دین خدا را به بی راهه بکشاند؟!
فضه آهی کشید و خیره به رد رفتن فرزندش ثعلبه بود که روی حیاط مشغول جست و خیز بود.
در این هنگام درب خانه به شدت باز شد و ابو ثعلبه هراسان داخل شد.
فضه متوجه شد که اتفاقی افتاده ، از جای برخواست و به استقبال همسرش رفت و مانند همیشه با آیات قران از او پرسید چه شده ؟
ثعلبه با دستار سرش عرق پیشانی اش را گرفت و بر تکه سنگی که روی حیاط قرار داشت نشست و گفت : انسان در کار این بشر دو پا می ماند ، یادت هست زمانی که می خواستند خلافت را که حق مسلم مولا علی علیه السلام بود از او غصب کنند به چه ریسمان پوسیده ای دست انداختند؟!
فضه سری تکان داد و آهی کشید و گفت : وأمرهم شوری بینهم...
ثعلبه سری تکان داد و گفت : آری آن زمان به بهانه تصمیم شورا حق ولیّ خدا را غصب نمودند ، حال اینک گمانم همه چی فراموششان شده و ابوبکر گویا از یاد برده که خود چگونه بر مسند نشست و حالا آنقدر گستاخ شده که در پایان عمر ، بی توجه به امر خدا و رسول و حتی همان شورایی که خودشان تعیین کردند افاضات می دهد....
ادامه دارد...
📝ط-حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💦🌨💦🌨💦🌨💦
#شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و نوزدهم🎬:
فضه با حالتی مبهوت غرق شنیدن حرفهای همسرش ابوثعلبه بود و ابوثعلبه ادامه داد:
ابوبکر در حال احتضار است اما باز هم هنوز دست از خودخواهی های گذشته و اشتباهات جبران ناپذیرشان برنداشته و در بستر مرگ به دنبال رفیق شفیقش عمر فرستاده، او حتی ردّ حرفهای قبلی خود نموده و به شورایی که با استناد به ان مسند خلافت را غصب نمود پشت کرده و در پی رأی و نظر خود است.
او عمر را به بالین خود فرا خوانده و مقامی را که اصلا از آن خودش نبوده ، به عمر واگذار کرده...
فضه آهی کشید و منتظر ادامه صحبت های همسرش شد و با خود می اندیشید یعنی صحابه نسبت به این تصمیم اعتراضی نکرده اند که حرفهای ابو ثعلبه گویی جوابی بود بر سؤالات ذهن او...
ابو ثعلبه نگاهش را به رد رفتن مورچه ای بر روی دیوار دوخت و ادامه داد : تمام صحابه که در آن مجلس حاضر بودند اعتراض کردند و گفتند: كسی را بر ما مسلط می كنی كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سختگيرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد كه عمر را بر ما مسلط می كنی؟
و ابوبکر در جواب اعتراض آنان ، روی خود را از جمعیت برتافت و گفت : مرا از خدا نترسانید...
و این چنین شد که اینک عمر خود را خلیفه می داند و من نمی دانم اینان چگونه جواب خداوند را خواهند داد .
فضه آهی کشید و زیر لب زمزمه نمود : از کسانی که دختر پیامبر خود را ظالمانه به شهادت می رسانند چه انتظاری باید داشت؟
و وای بر آنان که شاهد این ظلم عظیم و ظلم های در امتدادش بودند و مهر سکوت بر دهان زدند و لب فرو بستند و حق را که همان مولا علی علیه السلام است تنها گذاشتند و دل به دنیای دون خوش کردند و سرگرم این زندگی زود گذر شدند...
#ادامه دارد
📝به قلم ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و بیستم🎬:
هیاهویی از طرف خانهٔ ابوبکر به هوا بلند بود و صدای شیون و زاری زنان خبر از مرگ خلیفهٔ خود خوانده میداد .
فضه که بیرون از خانه بود و متوجه مرگ ابوبکر شده بود با خود می گفت واویلا...چه بد با اهل بیت رسول تا کردی و چه قبیح مسند خلافت را غصب کردی و فقط توانستی دوسال بر این اسب سرکش بنشینی و اگر صدها سال هم مینشستی باز هم این دنیای دون ،ارزش آن را نداشت که پشت به وصیت پیامبر صلی الله علیه واله کنید و خلافتی را که از آن شما نبود غصب نمایید و دین خدا را از راهش منحرف کنید و وای برتو که امشب چگونه با محمدبن عبدالله ،رسول آخرین خدا رودر رو میشوی؟ چگونه با دخترش زهرا که کمر به قتلش بستید و او را دلشکسته و پهلو شکسته به ملکوت فرستادید روبه رو خواهید شد و وای بر شما....
فضه در همین احوالات بود و صدای زنهای داخل خانه ابوبکر بیشتر و بیشتر می شد که ناگهان از انتهای کوچه جمعی از مردان که پیشاپیش آنها عمربن خطاب با تازیانه ای در دست حرکت می کرد به سمت خانهٔ ابوبکر آمدند.
فضه می دانست که ابوبکر در اخرین لحظات عمرش ، عمر را جانشین خود قرار داده و افسوس می خورد بر این ملتی که جانشین رسول خدا را که به حکم خدا انتخاب شده بود برنتافتند و اینک به دنبال عمربن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر راه افتاده اند و تعجب می کرد که عمر بن خطاب چه قصدی دارد و چه در سرش می گذرد که اینچنین برافروخته به سمت منزل ابوبکر حرکت می کند.
گرچه که همه می دانستند عمر ، فردی خشن و سخت گیر و هراس انگیز است اما در مجلس ختم جای تازیانه نیست!!!
ولی برای این فرد ، گویا جا افتاده بود که برای مصیبت زدگان ،تازیانه و آتش باید هدیه برد....
ادامه دارد...
📝به قلم ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨