مردان میدان...
شهید نیلفروشان
شهید حاج قاسم
شهید زاهدی
شهید نصرالله
مبادا فکر کنیم که اینها رفتهاند و ما ماندهایم. آنها ماندهاند و زمان مارا با خود میبرد...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#رمان: قلبم برای تو
نویسنده: سید مهدی بنی هاشمی
💛با ما همـــراه باشیـــــن
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🕊👣🕊👣🕊🕊👣🕊👣🕊👣🕊👣رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی
🕊 #قلبم_برای_تو
✍قسمت ۱ و ۲
🍃از زبان سهیل:🍃
+سهیل اونجا رو نگاه کن...نوشته ثبت نام راهیان نور...به نظرم بریم بد نیستا..
_ول کن بابا جون عزیزت...کجا بریم اخه با این بسیجی مسیجیا؟!
+ای بابا تو هم که همش ضد حالی.میریم سر به سرشون میزاریم میخندیم دیگه حسن تو نظرت چیه؟؟
~•من حرفی ندارم وحید جان اگه داش سهیل بیاد منم میام
+سهیل بیا بریم دیگه سهتایی خوش میگذره ها
_نمیدونم...بیا اول یه سر بریم تا محل ثبت نامش اگه پولی مولی باشه من
نمیام... از الان گفته باشم...برا رفتن تو خاک و خل من پول بده نیستما
+باشه بریم...زده به دفتر بسیج مراجعه کنید.. فک کنم بدونم کجاست.
_باشه...بریم
_سلام
+سلام علیکم...بفرمایین
_علیکم السلام برادر خوبی اخوی؟!
+الحمدلله..شما خوبید؟؟ بفرمایید؟؟
_خوبی ما که برا کسی مهم نیست...شماها باید خوب باشید.
میخواستیم بپرسیم کی میپرین؟!
+ببخشید...متوجه نشدم...میپریم؟؟
_اره دیگه...کی از ظلمات دانشگاه به سمت نور میپرید.
+فک کنم منظورتون تاریخ اعزام راهیان نوره؟!
_افرین به ادم چیز فهم...اره همون...کی قراره برید؟؟
+اگه عمری باقی بمونه انشاالله هفته بعد.
_خب شرایطش چیه؟؟ خلوص نیت میخواد؟!
+شرایط خاصی که نداره فقط ثبت نام و تعهد اخلاقی رو پر کنین.
_باشه...مشکلی نی...ما اخلاقمون به این خوبی. پس فعلا خدافظ...بعدا مزاحم میشیم.
+یاعلی...خدا نگهدار
_علی کی بودن اینا...صدا خندشون تا اون اتاق میومد؟!
+اومده بودن راهیان ثبت نام کنن.
_اوه اوه...پس امسال با اینا داستان داریم.
+به دلت بد راه نده...همینکه اومدن ثبت نام یعنی شهدا صداشون زدن.
_لاالهالاالله...امیدوارم همه چی به خوبی ای که تو میگی باشه.
🍃از زبان مریم:🍃
+مریم شنیدی دانشگاه میخوان راهیان نور ببرن؟؟
_اره زهرا..خیلی دلم میخواد بیام ولی مامانم میگه نرو که گرد و خاک اونجا برات خوب نیست...باید از دکترم اجازه بگیرم.
+خب کار نداره که بعد دانشگاه یه نوبت بگیر با هم بریم اگه اجازه داد کتباً بنویسه که مامانت قبول کنه.
_باشه...خدا کنه قبول کنه.
🍃یک هفته بعد🍃
🍃از زبان سهیل:🍃
+سهیل بدو که جا نمونیم...
_باشه بابا الان میام...مگه بدون ما جرات دارن جایی برن.
+اینایی که من دیدم سایه ما رو با تیر میزنن چه برسه منتظرمون بمونن.
_اونوقت ما سایشونو با شمشیر میزنیم.
+سلام اخوی..تقبلالله... اتوبوس ما کدومه؟!
-علیک سالم...اتوبوس شماره دو..بفرمایین
+بخوایم شماره یک بشینیم چی؟!
-شماره یک ماله خواهرامونه ...
+یعنی شما یه اتوبوس خواهر دارین؟؟اونوقت ما که خواهرمون نیومده چیکار کنیم ؟؟
-لاالهالاالله...بفرمایین ساکاتون رو سریع تر بزارید که باید حرکت کنیم.
+باشه...اینم به خاطر شما
سوار اتوبوس شدیم و یه راست رفتیم آخر اتوبوس و با بچه ها شروع کردیم به خوندن انواع آهنگها و ترانهها تا خود دوکوهه.. صدای نچ نچ بچه بسیجیا بلند شده بود.
ما این ته اتوبوس آمنه آمنه میخوندیم و میرقصیدیم اونا جلوی اتوبوس با نوای کاروان میخوندن و سینه میزدن...توی اتوبوس یک وضعی شده بود که بیا و ببین...چند بار بهمون تذکر دادن ولی گوشمون بدهکار نبود.
-حاجی اینا آبروی اردوی ما رو میبرن...
_خب چیکارشون کنیم؟؟کاری نمیشه کرد الان
-من میگم برشون گردونیم.
_خدا رو خوش نمیاد سید...تا اینجا اومدن بزار این چند روزم بمونن...مهمون شهدان...
-من نمیدونم...پس هرچی پیش اومد مسئولیتشون با شما.
به من ربطی نداره...
_انشاالله چیزی نمیشه...
-خود دانید...
چند روز اول اردو گذشت و ما هم صحبت شیطنتهامون تو کل اردو پیچیده بود.
همه بچههای کاروان میگفتن امسال راهیان نور با وجود اینا اصلا حال و
هوای سابق رو نداره...
شبها موقع خاموشی بلند بلند میخندیدیم و جشن پتو میگرفتیم...روزها هم که توی اتوبوس برنامه بزن و بکوب داشتیم و از غذا و خوراکیها
هم همیشه انتقاد میکردیم...
چندین بار اومدن بهمون تذکر دادن ولی گوش هیچکدوممون بدهکار نبود... چون ما به این بهانه اومده بودیم تفریح کنیم... خلاصه همه از دستمون کلافه شده بودن و ناراضی بودن..
🍃از زبان مریم:🍃
سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم...خیلی استرس داشتم...در مورد راهیان نور خیلی چیزا شنیده بودم ولی به خاطر مشکلم تا حالا فرصت نشده بود که برم.
بابا و مامانم تا کنار اتوبوس برای بدرقم اومده بودن و به مسئوالی اردو
کلی سفارش میکردن که حواسشون بهم باشه.
-دخترم قرصاتو یادت نره ها.
+باشه مامان...چند بار میگی...حواسم هست.
-اخه تو خونه......
👣ادامه دارد....
✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز چهارشنبه💠
🔹صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت مهدی (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز چهارشنبه
🔸دعا و زیارت مخصوص روز چهارشنبه
🔹 دعاهای بعد از تلاوت قرآن
🔸دعای نور
بَر چِهرِه یِ پُر زِ نورِ مَهدِی صَلَوَات🙏💛🙏
علامه امینی فرمودند:
هرکس بعد از صلوات بگوید وعجل فرجهم من او را در ثواب نوشتن" کتاب الغدیر" شریک میکنم..
اللهم صلعلی محمد وآل محمدوعجل فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💥توسل به حضرت جوادالائمه (ع)💥
بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند . آن بزرگوار می فرمود: «سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد (ع) تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست .
🔺️روح و ریحان، ص 101 و 102
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ضرب المثل های انگلیسی مستر همفر:
*عیسی به دین خود، موسی به دین خود!
*ما رو که تو قبر همدیگه نمی ذارن!
*هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش!
جواب:
این ضرب المثل ها را انگلیسیهای ملعون بین ما ترویج دادند که ما را به سمت بیتفاوتی سوق دهند
مهم تر از اون اینکه، «ضرب المثل که حجیت شرعی نداره»
ما دستور خدا را از قرآن و اهل بیت علیهالسلام می گیریم و این ضرب المثل ها خلاف اسلام هستند.
ما نسبت به هم مسئولیت داریم و اسلام میگه: كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ
پس به ما ربط داره و ما را در قبر هم می گذارند ولی از نظر مسئولیتی، ما به هم ربط داریم و از اعمالِ هم بازخواست می شیم.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c