eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک ذکر بسیار مجرب و اثرگذار لطفا با توجه به معنی حفظ کنید و مرتب زمزمه کنید.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 توصیف زیبای لحظه جان دادن در نهج‌البلاغه . . 🎙استاد قرائتی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
1_363907416.mp3
2.33M
🔷داستان تشرف شماره 3 🔴داستان تشرف سید بحرالعلوم 🎙️ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 سوره قدر سند اثبات وجود امام عصر علیه السلام 🔹 ملائكه و روح كه در هر سال، شب قدر بر زمين فرود مى‏ آيند، بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر حجت خداوند وارد می شوند 🔹 بر این اساس باید در هر زمانی امامى كامل و معصوم وجود داشته باشد تا محلّ نزول ملائكه و روح گردد. 🔺 امام باقر عليه السّلام فرموده است : ♨️اى جماعت شيعه! با خصم خود به سوره «انا انزلناه» محاجّه كنيد كه پيروز خواهيد شد، پس سوگند به خدا كه اين سوره از براى حجت خداوند تبارك و تعالى بعد از رسول است. اين سوره همانا مدرك دين شما و نهايت علم ما است. 🔹 يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه‏ 📚 اصول كافى، ج ۱ ص ۲۴۹ 🔺 نحوه استدلال چنین است که از مخالفان بپرسید در شب قدر ملائکه بر چه کسی نازل می‏شوند؟ ⁉️آیا تاکنون غیر از حجت های الهی، کسی ادعا کرده است که در شب قدر، ملائکه بر او نازل شده باشند؟ ⛔️ هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که نزول ملائکه را در شب قدر درک کرده است. 🔹 قران کریم می فرماید: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ ... فرشتگان با روح در شب قدر نازل می‏شوند 🌕 بنابراین حتماً باید پس از پیامبر اکرم علیه السلام کسی وجود داشته باشد تا ملائکه بر او نازل شوند. او کسی جز حجت خدا و امام زمان صلوات الله علیه نخواهد بود. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 100.mp3
7.21M
حسین-حسین زیاد می گیـا... مشکی زیاد می پوشیـا... هیئت زیاد میریـا.... اماحسین زمان خودت، منتظرتر و غریب تر از حسین کربلاست! بهش "لبیـــک" گفتی. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ #قلبم_برای_تو ✍قسمت ۱۱ و ۱۲ _سلام... +سلام اخوی...بف
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ ✍قسمت ۱۳ و ۱۴ آخر هفته شد و منتظر بودیم که عصمت خانم اینا بیان...خیلی استرس داشتم... دست و صورتم یخ یخ بود... تا حدی که مامانم گفت: _چی شده دختر؟! چرا مثل میت ها شدی؟! +اااا مامان... الان آخه وقت شوخیه؟! _شوخی چیه...رنگ و روت پریده. برو یه آبی به سر و صورتت بزن... در حال صحبت بودیم که زنگ در به صدا در اومد...و مامان و بابام به سمت در حرکت کردن و من از تو اشپزخونه منتظر بودم و صدای سلام و احوالپرسی رو میشنیدم... -سلام _سلام عصمت خانم...خیلی خوش اومدین... بفرمایین... +خواهش میکنم و... . تو حال و هوای خودم بودم و تو فکر آیندم بودم که دیدم در آشپزخونه باز شد و مامانم اومد تو... _مریم؟! چی شدی؟! مگه نمیشنوی دختر؟! +ها؟! چی؟! مگه صدا زدین؟! _نخیر...کم مونده بود خود پسره صدات بزنه. پاشو یه سینی چایی بردار بیا بیرون. +باشه... الان میام... سینی چایی رو برداشتم و بیرون رفتم...بعد مدتها دوباره آقا میلاد رو میدیدم...راستش تو نگاه اول ازش بدم نیومد... بعد یکم که نشستم خانواده ها گفتن بریم تو اتاق برای صحبت و مامانم بلند شد و راه اتاقم رو نشون آقا میلاد داد... من رو تختم نشستم و آقا میلاد هم رو صندلی ای که تو اتاقم بود...یه چند دیقه سکوت تو اتاق حاکم بود... که گفتم: _شما نمیخواین چیزی بگین؟! +چرا چرا...ولی خب محو تماشای اتاقتونم... هنوزم که مثل بچگیا رنگ سبز رو دوست دارین. _بله. +خوبه که آدم همیشه رو علایقش بمونه... اااااا...اون عروسکه همون نیست که من دستاشو درآورده بودم... _بله...همونه و بعد هم زدین زیرش و گفتین کار خودم بوده. +یادش بخیر... _امیدوارم شما این اخلاق روتون نمونده باشه... +نه خیالتون جمع...با عروسکاتون دیگه کاری ندارم. _عجب.خب اگه اجازه بدین دیگه حرفهای جدی بزنیم؟! +بفرمایین..اجازه ما هم دست شماست مریم خانم... _خب پس شما شروع کنین. +من که شما رو دیدم حرفام یادم رفت... شما بفرمایین. _باشه پس...اقا میلاد فک کنم از نوع حجاب و پوششم فهمیده باشین اعتقاداتم چجوریه و... +بله...بله...چطور؟! _میخواستم نظر شما رو درباره دین و اعتقاداتتون بدونم... +خواهش میکنم..راستیتش من دینداری برام خیلی مهمه ولی نظرم درباره دین خاصه... دینداری یه چیز شخصیه نه تحمیلی و چیزی هست که هرکس تو خودش داره ولی نباید اونو تو همه ابعاد زندگیش گسترش بده... در ضمن من با سیاست و اینجور چیزها هم رابطه خوبی ندارم...به نظرم نباید این دوتا باهم قاطی بشن.. آدم میتونه دیندار باشه ولی سیاسی نباشه. _پس شما نماز میخونید و روزه میگیرید دیگه؟! +اختیار دارید...نه تنها میخونم بلکه حتما هم باید اول وقت باشه... _چه خوب... و با هم از این در و اون در صحبت کردیم و نفهمیدیم چجوری زمان گذشت که با صدای مامانم پشت در یهو به خودمون اومدیم... -مریم جان؟! صحبتاتون تموم نشد؟؟ما که بیرون حرفامون تموم شده داریم در و دیوار رو نگاه میکنیم. _الان میایم مامان جان... آقا میلاد: _گرم صحبت شدیم نفهمیدیم زمان چجوری گذشت...بریم مریم خانم... دوتایی به طرف پذیرایی و خانواده ها حرکت کردیم که عصمت خانم گفت: -به به... بالاخره اومدین پس. آقا میلاد: _آره مامان جان... کنار مریم خانم آدم زمان از دستش میره..ببخشید معطل شدین اونشب گذشت و رفتن.... و من تا صبح داشتم به حرف‌های میلاد فکر میکردم...راستیتش شخصیتش برام ایده‌آل بود...ظاهر مذهبی نداشت و به روز و شیک بود ولی از حرف‌هاش معلوم بود که دین براش خیلی مهمه... صبح شد که دیدم مامانم اومد تو اتاقم... -عروس خانم؟! بیداری؟! _آره مامان جان...جانم؟! -راستیتش دیشب میخواستم باهات حرف بزنم ولی گفتم بزارم یکم فکراتو کنی بعدا خب دخترم نظرت چیه؟! _در مورد چی؟؟ -در مورد آب شدن یخ های قطب جنوب خب درباره میلاد دیگه؟؟ _در مورد یخ های قطب جنوب که منفیه ولی آقا میلاد به نظر پسر خوبی میاد ولی باید بیشتر باهاش آشنا بشم... -خب پس یعنی مبارکه. _گفتم که مامان...باید بیشتر فکر کنم. -من دخترم رو بهتر میشناسم...چیزی رو نخواد از همون اول میگه. _امان از دست شما مامان چند روز از این ماجرا گذشت ، و قرار شد با اجازه خانواده‌ها من و آقا میلاد باهم بیرون بریم و بیشتر آشنا بشیم... امروز ساعت ده کلاس داشتم ولی به خاطر قرارمون نرفتم... زنگ زدم به زهرا: _سلام زهرایی؟! خوبی؟! +سلام عروس خانم...تو بهتری؟؟ چه خبرا؟؟ _میخواستم بگم امروز کلاس نمیتونم بیام.. استاد چیز خاصی گفت برام بفرست. +ای بابا.... 👣ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c