eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ ✍قسمت ۲۷ و ۲۸ _بله...لطف کردین...آره مریم همینجاست.. اجازه بدین برم تو و ببینم آمادگی داره یا نه......خواهش میکنم بفرمایین. 🍃از زبان مریم:🍃 مادر: _مریم جان...بیداری؟! +آره مامان...چیشده؟؟ _هیچی مادر جان...ملاقاتی داری +کیه؟؟ میلاده؟! _نه دخترم یه آقاییه میگه از همکلاسیاته. +همکلاسی؟!حتما این زهرا برداشته همه جا جار زده؟! خود زهرا بیرون نیست؟! _نه هنوز نیومده... +راستی مامان از میلاد خبری نشد؟! _نه دخترم...نگران نباش...سرش شلوغه... تا شب میاد حتما... +آخه الان دو روزه نیومده ملاقات. _شاید نمیتونه تورو رو تخت ببینه...درکش کن... 🍃از زبان سهیل:🍃 مادرش از اتاق بیرون اومد و در رو باز گذاشت و گفت: _اگه کاری دارین باهاش بفرمایین فقط زیاد طول نکشه چون حرف زدن براش خوب نیست زیاد. +چشم حاج خانم... آروم در رو زدم و وارد اتاق شدم... چشماش کنجکاو بود ببینه کی اومده ملاقات..تا من رو دید سرش رو برگردوند به طرف اونور و چیزی نگفت... _ببخشید خانم فلاحی...نگرانتون بودم... خواستم جویای احوال بشم... بازم چیزی نگفت... _فک کنم مزاحمم...ببخشید...فقط میخواستم حالتون رو بپرسم...یا علی... و به سمت در اتاق حرکت کردم. که گفت: +آقای محترم...من ازدواج کردم...اگه شوهرم شما رو اینجا ببینه چه فکری در مورد من میکنه؟! اگه حال من براتون مهمه دیگه اینجا نیاید... پاهام خشک شد...نمیتونستم باور کنم... یه دیقه انگار در و دیوار رو سرم خراب شد...برگشتم و نگاش کردم دیدم باز سرش رو برگردوند اون طرف... نتونستم جلو اشکم رو بگیرم... از در اتاق بیرون اومدم...دیدم مادرش نشسته و داره باز تسبیح میزنه و گریه میکنه...رفتم جلو و با بغض گفتم...نگران نباش مادر من مطمئنم حالشون خوب میشه و سریع به سمت پله ها حرکت کردم... توی راه پله دوستش رو دیدم که داشت بالا میومد و با دیدن من گفت: _شما؟! اینجا؟! چیزی نگفتم و راهم رو ادامه دادم..صداش رو بلند تر کرد و گفت: _مگه قول نداده بودین به من؟! برگشتم و سرم رو بالا گرفتم و نگاش کردم..اشکهام رو دید و چیزی نگفت...سرم رو برگردوندم و به راهم ادامه دادم... مثل دیوونه ها شده بودم... به هرچی که رو زمین بود لگد میزدم...از همه چی عصبانی بودم...مثل یه انبار باروت که منتظر یه جرقه هست هر آن دلم میخواست داد بکشم... از خاطرات یکی از شهدا یادم اومدم ؛ "موقع عصبانیت «لاحول و لا قوه الا بالله» خیلی اثر داره..." این ذکر رو میگفتم و راه میرفتم...تو راه بودم که گوشیم زنگ خورد...فرماندمون بود...اول بی اعتنا شدم و جواب ندادم ولی دیدم دوباره زنگ میزنه برداشتم _بله؟! +سلام سهیل...خوبی؟! _نه زیاد... +چی شده؟ _هیچی...کارتو بگو محمد. _سهیل اسمت رو دارم برا راهیان به عنوان مسئول اردو رد میکنما... +محمد من هیچ جا نمیام... _لااله‌الاالله ....چرا؟!... +نمیدونم...فعلا خداحافظ... یه ماشین گرفتم و مستقیم رفتم امامزاده صالح...وارد حیاط که شدم رفتم رو مزار شهدا و زار زار گریه کردم😭...مردم همه نگام میکردن...ولی برام مهم نبود... بلند بلند میگفتم " مگه قرار نبود کمکم کنید...چی شد پس؟! نکنه شما هم فک میکنین همش تظاهره... نکنه شما هم با دیدنم حالتون بد میشه؟!... ها؟!.... چی شدددد؟!...." 🍃از زبان مریم:🍃 بعد از رفتن اون پسره احساس میکردم قلبم بیشتر درد میکنه...به مامان چیزی نگفتم که بدتر ناراحت نشه...داشتم بیرون رو نگاه میکردم که دیدم زهرا اومد تو اتاق... _سلام مریم گلی +سلام...چه عجب... _خوبی خانم؟؟ همه چی ردیفه... +اره...اگه شما بزارین... _چی شده؟! +تو به این پسره گفتی من اینجام... _کدوم پسره؟! +خودتو نزن به اون راه... _راستش خیلی اصرار کرد منم دلم سوخت... ولی قول داده بود نیاد.حالا چی گفت مگه؟! +مهم نیست دیگه...از میلاد خبری نشد؟! _نه...نیومد مگه امروز؟! +نه...به مامان یه زنگم نزده از صبح تا حالا... _نگران نباش...حتما باز شهرستانه برا کاراش. +دیگه اندازه یه زنگ که وقت داره؟؟ _شاید آنتن نمیده...راستی مریم چی گفتی به این پسره؟! داشت گریه میکرد رو پله ها... +گریه میکرد؟؟؟ _آره...خواستم جر و بحث کنم باهاش که چرا اومدی اینجا که دیدم حالش خوب نیست چیزی نگفتم... +واقعا گریه میکرد؟؟! _اره... 🍃از زبان سهیل:🍃 بعد از زیارت آروم به سمت خونه حرکت کردم... حوصله رفتن به خونه و سئوال جوابهای اهل خونه رو نداشتم...ظاهرم داد میزد که یه چی شده... موندم تا یکم....... 👣ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋🌸 🔹 امان از عهد‌شکنی... مهدے جان! ای پناه قلب بی‌قرارم! باز هم مرا خریدے. باز هم شنیدے حرف‌هایی که نباید بر زبانم جارے می‌شد. باز هم دیدے بدےهایم را و اشک ریختی. قول داده بودم که دیگر دلیل گریه‌هایت نباشم، اما امان از عهد‌شکنی... امان از قول‌هاے تکرارے. با تمام بدےهایم دلم هر روز هواے شما را می‌کند و قلبم به شوق نگاه شما می‌تپد مولاے مهربانم. شیعه هم مثل شما غریب است. ما اسیر دنیاییم و شما گرفتار زندان غیبت.کاش زودتر فرجی شود و هر دو آزاد شویم. کاش بیایی و جهانی را نجات دهی از رنج و تنهایی. من که هر روز دعا می‌کنم. کاش زودتر بیایی منتقم خون حسین علیه‌السلام. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 📖 حدیث امروز:  ✳️ امام علی علیه السلام : ✓ «دور انديش كسى است كه همواره سرگرم جهاد با نفس خويش باشد و همه همّتش صرف دينش شود و همه تلاشش براى آخرتش باشد». 📚غرر الحكم : ح٣٨٩٧ 🪧تقویم امروز: 📌 سه‌شنبه ☀️ ۸ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۵ ربیع‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 29 اکتبر 2024 میلادی 🔖مناسبت امروز: 🥀👩‍🚀شهادت حسین فهمیده و روز نوجوان و بسیج دانش آموزی
👆 🍃 🍃 ☄ اگر ڪسی این آیه👇 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴿سوره مبارکه حجر آیه۹﴾ را هزار باربا نیت خالص و توجه به خدا بخواند هر حاجت ڪه داشته باشد روا شود 📚 خواص الآیات ۹۸ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c