28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام رضا دلم برات خیلی تنگ شده🥺
تقدیم به همه دوستانی که دلتنگ امام رضا (ع) هستن ...
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان آری همان
شبی که زدم دل به نامتان مشهد,
حرم , ورودی باب الجــوادتان آقــا ...
عجیــب دلــم گرفته برایــتـان
کلیپ ودیدی اشکت جاری شد 😭
بفرست واسه عزیزانت
از همگی شما خوبان التماس دعا دارم 🙏
.
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹جالب بود گفتم تو هم ببینی
#ویدئو_شبیه_سازی از حمله اخیر رژیم صهیونیستی علیه کشورمان و عملکرد موفق پدافند هوایی
#سیدکاظم_روحبخش
.
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰#عشق_واقعی
🔻اهدا چشم به همسر رزمنده درلبنان
دراین آخرالزمان چه تصاویرومطالب قشنگی داریم می بینیم
اللّـهـمعـجّللولـیکالفـرج
hoghughzan-3-1.mp3
16.86M
🔸نظام حقوق زن در اسلام🔹
استقلال اجتماعی زن ۱
جلسه ۶
دکتر علی غلامی
#شهید_مطهری
🌹🌹🌹🌹🌹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آیاتی که انگار الان نازل شدند
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🌺﷽🌿🌺
✳️دلایل بلاها وسختی ها در زندگی
✅یکی از دلایل مهم سختی ها وبلاها در زندگی انسانها ، آزمایش انسان است.
🪴انسان برای حرکت به سمت بی نهایت شادی وآرامش نیاز به شناخت درستی از خودش دارد.
✅او باید مرحله به مرحله از آخرین دارایی هایش معنویش اطلاع داشته باشد.
👌مثل اینکه چقدر حلیم است؟ ویا در تحمل بسیاری از مسایل زندگی
چقدر آرام وشاد است.
⛹یک ورزشکار برای شرکت در مسابقات ورزشی وبرای یک مسابقه بین المللی خودش را با انجام تمرینات سخت آماده می کند.
🏋 شخص وزنه بردار،سنگین ترین تمرین ها را انجام می دهد تا در روز مسابقه ،بتواند به مدال طلا🏅 برسدو پیروز شود.
🎯سختی ها وضعیت روحی انسان را نشان می دهد.
👌 به مشکلات زندگی به چشم، تمرینات الهی، نگاه کنیم که خداوند می خواهد ما را رشد دهد،تا بیشتر به شبیه او شویم.
👤استادمحمدشجاعی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🌹🌿
#شکر_در_سختی
#استاد_شجاعی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
قسمت دهم
قسمت یازدهم
قسمت دوازدهم
قسمت سیزدهم
قسمت چهاردهم
قسمت پانزدهم
قسمت شانزدهم
قسمت هفدهم
قسمت هجدهم
قسمت نوزدهم
قسمت بیستم
قسمت بیست و یکم
قسمت بیست و دوم
قسمت بیست و سوم
قسمت بیست و چهارم
قسمت بیست و پنجم
قسمت بیست و ششم
قسمت بیست و هفتم
قسمت بیست و هشتم
قسمت بیست و نهم
قسمت سی ام
قسمت سی و یکم
قسمت سی و دوم
قسمت سی و سوم
قسمت سی و چهارم
قسمت سی و پنجم
قسمت سی و ششم
قسمت سی و هفتم
قسمت سی و هشتم
قسمت سی و نهم
قسمت چهلم
قسمت چهل و یکم
قسمت چهل و دوم (آخر)
▫️▪️▫️▪️▫️▪️
🔰ما را به دوستان خود معرفی کنید👇
🤍کانال منتظران ظهور🤍
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
انسان شناسی ۱۹۲.mp3
11.96M
#انسان_شناسی ۱۹۲
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
⚡️میزان حضور خدا در درون من،
با خدای درون شما،
با خدای درون او، فرق دارد!
میزان خروجیِ محبت / آرامش / موفقیت / محبوبیت / عزت / شادی / نورانیت / متانت / عقلانیت و .... در هر کدام از ما هم، به میزانِ حضور خدا در درون ما ربط دارد!
- چه کنیم حضور خدا در درون ما پررنگتر، و دائمی باشد و با هر اتفاقی کم و زیاد نشود؟
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💌وقت خیلی کم است❗️
📧بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشئه، در مزرعه دلت بکارى و غرس کنى. اینجا را دریاب، اینجا جاى تجارت و کسب و کار است، و وقت هم خیلى کم است. وقت خیلى کم است و ابد در پیش داریم.
این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش»، یعنى شتران تشنه را مى بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى کوشند و مى شتابند و از یکدیگر سبقت مى گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج هاى رحمان اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت خیلى کم است و ما خیلى کار داریم.
🏷امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد اینجاى خودشان مبتلا شده اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن. وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست بسازیم.
🔖علامه حسن زاده آملی (ره)
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت به نظر من خدا وجود ندارد ...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 برای امام غائبمون وقت بذاریم...
نیازهــــای کاذبِ دنیــا ، ما رو از امام زمان عجل الله غافل کرده!
#امام_زمان
#استاد_عالی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 102.mp3
3.22M
با شُمام؛ ...شما خانـوم ...شما آقــا؛
فرصت زندگی بهت دادند!
و اونم در عصری که امامِ زمانت؛
تنها، غریب، و در غیبتی هزار ساله است.!
بـراش چِـکار کـردی؟
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
_باشه عزیزم...مشکلی نیست..فقط آدرسش رو بدی من رفتم. -خیلی مزاحمت شدم ها این چند روزه. _همیشه مزا
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی
❣ #قلبم_برای_تو
✍قسمت ۳۳ و ۳۴
+آره...گفتن که میلاد یهویی رفته ترکیه و زنگ زده و گفته اگه پلیس سراغش رو گرفت ما چیزی نگیم و خبری ندیم و نگیم کجاست...پرسیدم پس مریم چی؟!
میگفت میلاد گفت شاید قسمت اینجوری بوده... شاید خواست خدا بود که قبل عقد و رسمی شدن بفهمم...
_پسره ی بی غیرت...
+عصمت خانم خیلی گریه میکرد...میگفت اصلا روی دیدن شما رو نداره...و نمیدونه چی جوابتونو بده...به خاطر همین نیومدن بیمارستان.
_یعنی به این راحتی زد زیر همه چیز؟؟ به نظر منم خواست خدا بود که دخترم رو دست این بی غیرت ندم...
صدای زهرا و مامانم رو شنیدم.
اصلا باورم نمیشد...
یعنی به این راحتیها از من گذشت...
یعنی همه حرفاش دروغ بود؟؟
اشکام داشت در میومد ولی نمیخواستم مامانم بفهمه و حالش بدتر بشه...قلبم درد شدیدی گرفت و یهو ضربانم افتاد و فقط میشنیدم زهرا و مامانم دارن داد میزنن و دکتر رو صدا میکنن....
چشام رو باز کردم و دیدم تو قسمت مراقبتهای ویژه هستم و بهم کلی دستگاه وصله...یکم ترسیده بودم که مامانم از پشت شیشه دید بیدار شدم و اروم اومد تو اتاق.
-دخترم خوبی؟!
_سلام مامان...چی شده؟! من کجام؟!
-هیچی دخترم..یکم ضربانت افتاد دکترا گفتن به مراقبت بیشتری نیاز داری... نگران نباش.
_مامان؟!
-جانم؟!
_خیلی دوستت دارم...
🍃از زبان مادر مریم:🍃
دکتر وارد اتاق شد و مریم رو معاینه کرد...
خیلی استرس داشتم...دستام یخ یخ بود و از شدت نگرانی میلرزید و تسبیح رو به زور تو دستام گرفته بودم...
بعد از اینکه دکتر معاینه کرد باهاش از اتاق خارج شدم...که بهم گفت پشت سرش بیام و با هم وارد اتاق پزشکان شدیم...
_آقای دکتر وضع دخترم چجوریه؟!
+چرا رنگتون پریده خانم؟!
_چیزی نیست از نگرانیه.
+شما باید سعی کنید قوی باشید تا دخترتونم شما رو ببینه و روحیه
بگیره نه اینکه یه لشکر شکست خورده ببینه...
_آقای دکتر هرچی شده به من بگید... اینطوری بدتر دق میکنم...
+مادرم باید بگم فقط دعا کنید برای دخترتون یه مورد پیوندی پیدا بشه و تازه اون موقع میشه گفت چه مقدار امید هست...
_پیوند؟!
+بله...متاسفانه ضربان قلب دخترتون خیلی نامنظم شده و عضله قلب ضعیف شده... انگار که یه شک عصبی بهشون وارد شده... فعلا با دستگاه نگهشون میداریم ولی این پروسه نمیتونه زیاد طول بکشه... فقط دعا کنید...مرگ و زندگی دست خداست...ما فقط وسیله ایم...
_یا خدااا...
🍃از زبان مریم:🍃
گریههای مامانم بیشتر شده بود و از گریههاش میفهمیدم که اوضاعم
بدتر شده و هرچی از مامانم میپرسیدم من چمه جوابم رو نمیداد.
دیگه خسته شده بودم از این مریضی...
تمام بدنم بی حس شده بود و درد میکرد... حتی دیگه پرستارها اجازه نمیدادن که بشینم و نماز بخونم و با هربار شنیدن اذان یه غم عظیمی تو دلم مینشست...
" خدا جون...اینقدر بد بودم که توفیق نمازخوندن هم ازم گرفتی؟ "
روی تخت بیکار بودم و خاطرات این یکسال تو ذهنم مرور میشد...
خاطرات شلمچه...
خاطرات راهیان نور...
خلطرات دانشگاه...
خاطرات اون پسر که #درکش_نکردم...
خاطرات #نقش_بازی_کردنهای میلاد...
خاطرات کلاس های دانشگاه...
خاطرات خل بازیها با زهرا...
باورم نمیشد این منم که افتادم یه گوشه ی تخت....روزها همینطوری میگذشت و تغییر تو وضعم ظاهر نمیشد...
یه روز زهرا پیشم بود ،
و با هم داشتیم حرف میزدیم.از کلاسها برام تعریف میکرد...بازم حال اون پسر رو ازش گرفتم که دیدش یا نه؟؟
_نه مریم...تو دانشگاه دیگه ندیدمش... نمیدونم کجاست...
+حتما سرش جای دیگه گرم شده.
_ولی ای کاش میتونستم قبل مردنم ازش #حلالیت بطلبم.
+زبونتو گاز بگیر دختر این چه حرفیه...خوب میشی باهم میریم عذرخواهی میکنی دیگه...
_فعلا که هر روز دارم بدتر میشم.
+امیدت به خدا باشه...
در حال حرف زدن بودیم که مامانم با گریه اومد تو اتاق...اما معلوم بود گریش از ناراحتی نیست...
_چی شده مامان...
-خدایا شکرت...
_چی شده ...
-ای خدااااا...شکرت...
_مامان میگی یا نه ؟! قلبم اومد تو دهنم...
-دخترم خدا جوابمونو داد.الان دکترت گفت یه مورد پیوندی پیدا شده که کارت اهدای عضو داشت و گروه خونشم بهت میخوره ...
زهرا هم از شدت خوشحالی داشت پر در میاورد...ولی من میترسیدم از فکر این که قراره بدنم شکافته بشه...
باید #وصیتم رو میکردم...شاید دیگه بیرون نیام از اون اتاق...
🍃از زبان سهیل:🍃
شب آخر اردو بود و خبردار شدیم فردا قراره از مرز شلمچه #شهید بیارن..از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم..
نفهمیدم چجوری......
👣ادامه دارد....
✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی