eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
10هزار ویدیو
305 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 نقش حاج قاسم در اشاعه فرهنگ ظهور و درک آن! 🔸در روایات اسلامی آمده که فرمانداران ویژه حضرت مهدی(عج) در هنگام ظهور ۳۱۳ نفر هستند که وظیفه دگرگونی عالم را بر عهده دارند. بعضی می گویند این همه سازمان بین‌المللی از سازمان ملل گرفته تا سازمان غذا و دارو نمی‌توانند کره زمین را اداره کنند آن موقع چگونه آن ۳۱۳ نفر خواهند توانست! 🔸حاج قاسم گفته بود که «قله حکومت حضرت مهدی پرورش انسان‌های دوران دفاع مقدس است» و چه زیباست اگر ظرفیت درونی غالب انسان‌های زمین پس از ظهور حضرت، مانند حاج قاسم بروز پیدا کند و دنیا چه بهشتی می‌شود! 🔸حاج قاسمی که قسمت اخیر عمر ۶۳ ساله‌اش به ما آموخت که می‌توان تک نفره مهم‌ترین و ارزشمندترین قسمت کره زمین یعنی خاورمیانه را فرماندهی و بر همه سیاست‌های استعماری نظام سلطه غلبه کرد و چه بسا نه ۳۱۳ نفر، بلکه فقط اگر فقط ۱۳ نفر شبیه او در بخش‌های سیاسی، اقتصادی، رسانه‌ای و فرهنگی کره زمین وجود داشت آن وقت... 🔸بخش دیگری از فرهنگ ظهور را مبحث «رِجعت» تشکیل می‌دهد و در زیارت آل یاسین که از امام زمان(عج) به دست ما رسیده آمده که «وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لَارَيْبَ فِيها» و کم بودن انسان‌هایی مانند حاج قاسم در اخلاص، پرکاری و درک صحیح از مسائل، موجب شده تا به لحاظ منطقی لزوم رجعت برخی مومنان مانند او قبل از ظهور امری کاملاً موجه به شمار آید. 🔸راستی، شما هم این خیال اشتباه را می‌کردید که «با یک گل بهار نمی‌شود؟» اما حاج قاسم نشان داد با یک گل بهشت را هم می‌توان تصور کرد چه برسد بهار را! ✍علی جهانبخش، قاضی دادگستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬: ایلماه بی تابانه داخل کلبه چوبی بی هدف راه می رفت و هراز گاهی از درز بین دو لنگه پنجره بیرون را نگاه می کرد. نه! هیچ خبری نبود، درختان سرسبز و زیبای جنگل همچون همیشه سر به آسمان داشتند و‌ گاهی با وزیدن نسیمی برگهایشان تکان می خورد. ایلماه خسته از اینهمه بیهوده راه رفتن به سمت تخت چوبی که گوشه کلبه بود رفت و همانطور که روی تخت می نشست با خود زمزمه کرد: نکند کسی نیاید؟! یعنی شاید مجبور شوم به روستا برگردم؟! اوه...نه...نه...من دیگر طاقت دوری ندارم و مطمئن هستم که او هم همین حس را دارد. ایلماه پشتش را به دیواره چوبی کلبه تکیه داد و چشمانش را بست، او می خواست ریشه این عشق را در بیاورد، عشق دخترکی روستایی به شاه ایران و البته این عشق دو طرفه بود و خود شاه پیش از این که فقط ولیعهد ایران بود، بارها و بارها به این عشق اعتراف کرده بود و اینک که در نوجوانی تاج گذاری کرده بود، باز هم به فکر ایلماه بود. ایلماه کودکی هایش را به یاد می آورد از وقتی که چشم باز کرده بود در کنار ناصر میرزا بود، اصلا مادرش همیشه میگفت که ایلماه و ناصرمیرزا در یک شب و در یک ساعت و در یک خانه به دنیا آمدند. خیلی خنده دار بود، دختر سیدباقر، یک مرد روستایی با پسر محمدشاه قاجار در یک خانه و توسط یک قابله به دنیا آمده باشند. انگار این بازی روزگار بود و دست تقدیر جوری رقم زده بود که ایلماه و ناصر میرزا همیشه با هم باشند. او بارها از مادر خدابیامرزش پرسیده بود که چطور امکان دارد، همسر شاه با حال نزار بارداری در روستایی دور افتاده مثل «کهنمو» زندگی کند آنهم ملک جهان خانم که ملکه ایران بود و تنها چیزی به ذهنش می رسید این بود که : نکند خاله زنک های حرمسرای محمد شاه قاجار باعث تبعید سوگلی حرم به این روستا شده باشند و اما هر بار که از مادرش این سوال را می پرسید، مادر چنین جواب میداد... ادامه دارد... ✏️به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🎬: حرفهای مادرش حمیده خانم در گوشش زنگ میزد: نه...اینگونه ناپخته حرف نزن، ملک جهان خانم، همسر اول محمد شاه قاجار بود، درست است که شاه چندین زن داشت و این بدان معنا نبود که از ملک جهان خانم بریده باشد! اصلا چند زنی بین تمام شاه ها مرسوم است، آخر مگر میشود یک شاه فقط یک زن داشته باشد؟! شاه مملکت است آنهم مملکت بزرگی مثل ایران! پس باید حرمسرایی داشته باشد تا برای او بچه های زیادی بیاورند و ریشه شاه محکم شود، آخر بچه، آنهم پسر حکم ریشه را دارد، اگر ملک تاج خانم وقت تولد پسرش ناصرالدین میرزا که اینک شاه شده بود، در روستای کهنمو بود، آن دلیل دیگری داشت. دخترم ایلماه! شاهان ایران معمولا برای حفظ امنیت خانواده شان، در مواقع حساس آنها را از پایتخت دور می کردند و در جایی امن ساکن می نمودند، در آن سالها، محمد شاه به همراه عباس میرزا در ایالت خراسان مشغول جنگ بود، جنگ با قبایل سنی مذهب که خون شیعه ها را در شیشه کرده بودند و برای همین خانواده اش از تهران به تبریز نقل مکان کردند. اصلا در تبریز عمارت های شاهانه برای اقامت طولانی مدت خانواده شاه برپا کرده بودند، آن زمان هم ملک جهان خانم همراه خانواده اش و برادر و خواهرهایش ساکن تبریز بودند و محمد شاه اینقدر علاقه شدیدی به ملک جهان خانم داشت که مهدی قلی بیک را مامور محافظت از او کرده بود، مهدی قلی بیک برادر ملک جهان خانم بود اما مرد رند سیاست است و حضورش در کنار محمد شاه ضروری بود، اما محمد شاه محافظت از ملک جهان خانم را واجب تر می دانست، آنها در تبریز ساکن بودند که چند سال پیش درست زمان تولد تو و ناصرالدین میرزا، بیماری وبا شایع شد، خیلی از مردم بیگناه در این بیماری از دست رفتند، شنیده ام که پسر دیگر ملک جهان خانم هم در خردسالی از بین رفت و همین باعث شد برای اینکه ملک جهان خانم که پا به ماه بود به این بیماری مبتلا نشود، او را به کهنمو که روستایی پاک پاک بود و هیچ اثری از بیماری در اینجا دیده نمی شد منتقل کنند و بعد از آمدن خانواده شاهانه، این روستا را قرنطینه کردند تا درگیر این بیماری خانمان سوز نشود، که نشد. ایلماه به یاد حرفهای مادرش افتاده بود، قطره اشکی را که گوشه چشمش کز کرده بود با سر انگشت گرفت و در افکارش غرق شد و ذهن او ، او را به داستان تولدش که از زبان مادرش حمیده خانم شنیده بود، کشاند. ادامه دارد... ✏️به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر‌‌ روز‌ خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 🪧 تقویم امروز: 📌 یکشنبه ☀️ ۱۶ دی ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۴ رجب ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 5 ژانویه 2025 میلادی 📖 حدیث امروز : ✳️ امام هادی علیه السلام: بر زیردستان خشمگین شدن نشانه پَستی است. 📚 بحارالانوار، جلد۷۸ ، صفحه۳۷۰ 🔖 مناسبت امروز: 🥀 روز شهدای دانشجو 🥀 شهادت سید حسین علم الهدی و همرزمانش در هویزه اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 دیرگاهی است که زخویش دور افتاده‌ام و پریشان حال گشته‌ام.کسی را گم کرده‌ام. لیک نمیدانم کجا و در پشت کدامین گناه از او نشانی ندارم و از هر که سراغش را میگیرم خبرے ندارد... حیران و سرگشته شهر را زیر و رو میکنم اما در شهر نشانی از او نیست. نگاهش را میخواهم نگاه لبریز از آرامشش را، و دلم حضورش را تمنا دارد. یاابن الحسن، خمیده کمر گشته‌ام میان سیل گناهانم،تو را میخواهم و میدانم آلودگی وجودم را فرا گرفته. پیش رویم جز گردابی سیاه چیزے را نمیبینم. می شود نظرے افکنی و سیاهی پیش رویم را با نور چشمانت منور سازے؟ آقای من...! میان نیکنامانی که پروانه‌وار گرد شمع وجودت میگردند بی‌سروپایی همچون من را میپذیرے؟ دیگر دنیاے بدون تو را نمی‌خواهم، به دنیایم برگرد. 🌤اللهم عجل لولیک الفرج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا