🔴در امور معنوی هم زیبایی را رعایت کنید!
🔵در محضر حجت الاسلام قرائتی:
✳️میگویند: علامت مؤمن این است که زود مسجد بروی و دیر بیرون بیایی. خوب گاهی بعضی از مساجد مثل انبار سیبزمینی و دخمه است. خوب آدم جانش درمیآید، زود در میرود!!
🌿باید فضای مسجد، هوای مسجد، حرم، باید طوری باشد که وقتی زوار در مسجد میآید نخواسته باشد برود.خواسته باشد بماند، بگوید: عجب صفایی!✨
✳️ میگوید: نماز که میخواهی بخوانی نباید حق سگ فراموش شود. سگ اگر تشنهاش است، حق وضو نداری، آب را به سگ بده، تیمم کن نماز بخوان.
🌺چه اسلامی، چه ظرافتی! اگر قاضی کفشش تنگ است قضاوت نکند. ممکن است فشار پایش روی قضاوتش اثر کند. اگر قضای حاجت دارد قضاوت نکند.
🔆این حسابها و ظرافتها را جز اسلام کسی دیگر ندارد.
☘ما باید مسجد و محراب و حرممان طوری باشد دلنواز! آدم لذت ببرد.
❄️به ما گفتند: مسجد میروید عطر بزنید. بهترین لباس را بپوشید.
🔰چرا دخترها میگویند: مامان عروسی برویم؟ چون همه آنجا سوپردولوکس میشوند. هیچ دختربچهای نمیگوید: مامان مسجد برویم!چون همه آنجا سیاه پوش هستند.
🌷مساجد ما زیبا و دلنواز نیست.حواسمان باشد زیباییهای دنیا میپرد. زیباییهای آخرت است که میماند.
⚡️شاه عباس دو تا زیبایی داشت. یکی تاجش، تختش، فرشهایش، خانمهایش، طلاهایش، اینها زیباییهای شاهعباس بوده همه پرید.
✨یک زیبایی ماندنی داشت، کاروانسرای شاه عباسی، در جاده کربلا.
کاروانسرایش ماند و طلا و خودش رفت...
⭐️باید مواظب باشیم این زیباییها مانع آن زیباییهای معنوی نشود...
*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔸🔹🔷🔹🔸🔶🔸🔹🔷🔹🔸🔶
🌷 *دعای هفتم صحیفه سجادیه* 🌷
🍀 وَ کانَ مِنْ دُعائِهِ عَلَیهِ السَّلامُ إذا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أوْ نَزَلَتْ بِهِ مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْکَرْبِ:
🍀از دعای حضرت زین العابدین (علیهالسّلام) است آنگاه که امر مهمی بر ایشان پیش میآمد یا کار دشواری حادث میشد و هنگام سختی:
🌺١- *یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ، وَ یا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.*
🍀ای آنکه گرهِ کارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده میشود، و ای آن که سختی دشواریها با تو آسان میگردد، و ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست.
🌺٢- *ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأسْبابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إرادَتِکَ الْأشْیاءُ.*
🍀سختیها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کارها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به ارادهی تو موجود شوند،
🌺٣- *فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ.*
🍀و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند.
🌺٤- *أنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَ أنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمّاتِ، لا یَنْدَفِعُ مِنْها إلّا ما دَفَعْتَ، وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْها إلّا ما کَشَفْتَ.*
🍀تویی آن که در کارهای مهم بخوانندش، و در ناگواریها بدو پناه برند. هیچ بلایی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هیچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.
🌺٥- *وَ قَدْ نَزَلَ بِی یا رَبِّ ما قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ ألَمَّ بِی ما قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.*
🍀ای پروردگار من، اینک بلایی بر سرم فرود آمده که سنگینیاش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمدهام که با آن مدارا نتوانم کرد.
🌺٦- *وَ بِقُدْرَتِکَ أوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطانِکَ وَجَّهْتَهُ إلَیَّ.*
🍀این همه را تو به نیروی خویش بر من وارد آوردهای و به سوی من روان کردهای.
🌺٧- *فَلا مُصْدِرَ لِما أوْرَدْتَ، وَ لا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَ لا فاتِحَ لِما أغْلَقْتَ، وَ لا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَ لا مُیَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَ لا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.*
🍀آنچه تو بر من وارد آوردهای، هیچ کس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان کردهای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باشی. کَس نگشاید، و دری را که تو گشوده باشی، کَس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند، و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند.
🌺٨- *فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ، وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَ أنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیما شَکَوْتُ، وَ أذِقْنِی حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِیما سَألْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَ حِیّاً.*
🍀پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خویش دَرِ آسایش به روی من بگشا، و به نیروی خود، سختی اندوهم را درهم شکن، و در آنچه زبان شکایت بدان گشودهام، به نیکی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شیرینی استجابت بچشان، و از پیشِ خود، رحمت و گشایشی دلخواه به من ده، و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نِه.
🌺٩- *وَ لا تَشْغَلْنِی بِالْاِهتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ.*
🍀و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار.
🌺١٠- *فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِی یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً، وَ أنْتَ الْقادِرُ عَلَى کَشْفِ ما مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ ما وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إنْ لَمْ أسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظیمِ.*
🍀ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم واحشرنا معهم والعن اعدائهم اجمعین
💠 حضرت آیتالله بهجت رحمه الله علیه می فرمودند :
«هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب #جهاد_با_نفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛ بعد از یک سال خواهید دید که حتماً عوض شدهاید؛ مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی میکند».
🔷کتاب جهاد_با_نفس توسط حجة الاسلام مصطفی امینی خواه تدریس میشود.
AUD-20220119-WA0135.mp3
4.17M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه پنجاه و سه
⏰ مدت زمان: ٧:۵۴
🎙️حجة الاسلام امینی خواه
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
┄┅✿❀🌴 *یا مولا علی*🌴❀✿┅┄
📲 *جهت عضویت* 👇
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💎امیرالمؤمنین عليه السلام:
✔️شُكرُ العالِمِ عَلى عِلمِهِ عَمَلُهُ بِهِ وبَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ
👌🏻شُكرگزارى عالم بر علمش عبارت است از:
1️⃣عمل کردنش به آن علم
2️⃣ گذاشتن آن در اختیار سزامندانش
📚غررالحكم حدیث 5667
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
چگونه نه بگوییم؟
مهارت «نه» گفتن یکی از مهارت های جرأت ورزی است.
اگر نگران هستید که چگونه نه بگویید، برای شروع بهتر است جملات زیر را مد نظر قرار دهید؛
می شه چند لحظه بهم فرصت بدید؟
الان یه مقدار مشغولم ، چطوره بعدا باهم صحبت کنیم؟
اجازه می دید یه مقدار درموردش فکر کنم ,بعدا بهتون خبر می دم.
خیلی دوست دارم بهتون کمک کنم، ولی متاسفانه نمیتونم.
الان خودم لازمش دادم نمی تونم بهتون قول بدم...
*📲جهت عضویت در گروها*
💫💫💫💫💫
*اخلاق در خانواده*( ۱)
https://chat.whatsapp.com/BcCw5MzwGiF2G45kRgBD9t
💫💫💫💫💫
*اخلاق در خانواده*( ۲)
https://chat.whatsapp.com/He64qE3f475F3pJZKxKY6x
💫💫💫💫💫
*اخلاق در خانواده*.(۳)
https://chat.whatsapp.com/EfJZwKdMF0BEciYMWTeZc5
💫💫💫💫💫
*اخلاق در خانواده*(۴)
https://chat.whatsapp.com/E1joeNQLjZJ0j1ePjUwvtV
💫💫💫💫💫
*اخلاق در خانواده*(۵)
https://chat.whatsapp.com/LNkdoAlBzBMFeafQg9dywK
*🌹مطالب گروهای خانواده مشترک*🌹
💠🌹💠🌹💠🌹
#از کرونا تابهشت
#قسمت۱۰۱ 🎬:
من وعلی به خانه مان که درنجف اشرف بود نقل مکان کردیم,البته علی,همیشه در لشکر ودرخدمت حضرت است ومنم همینطور,وقتی میخواهیم کمی استراحت کنیم به منزل خودمان میایم,علی میگه باید طبق نقشه ی حضرت خونه مان را دوباره از نو بسازیم ,اما به وقتش,الان باید پایه های حکومت را قوی کنیم,گرچه حضرت تمام امور راهمراه هم پیش میبرد ازطرفی لشکر شعیب را به دنبال سفیانی روانه کرده تا انها رابه سزای اعمالشان برساند,ازطرفی داروهای شفابخش تهیه به تمام دنیا میفرستد,ازطرفی تعلیم قران وعلوم دنیا را دردستورکار دارد وهمین چند روز پیش پروژه ای را در دستور,ساخت قرار داد تانهری از پشت قبر مطهر امام حسین ع را به سوی غریین راه بیاندازد واز انجا به نجف برسد وبین راه پل ها و اسیابهای فراوان ساخته میشودتا به صورت مجانی گندمهای ملت را ارد کند ودراختیار انان قرار دهدوتمام این بیابان پهناور با علم وپیش بینی امام کشتزارهایی بزرگ برای کشت انواع ارزاق مردم میشود ...
اما امروز روز خاصیست,علی بعداز مدتها انتظارمن,امرکرده کل خانواده به عراق ونجف مهاجرت کنند ,وهمه درکنارهم ودرلشکر مهدی زهراس خدمت کنیم,امروز,با پرواز غروب ,قراراست طارق وعماد وابوعلی وخاله وبچه های عزیزم بعداز,مدتها دوری به نجف بیایند,هیچ کس از وجود علی مطلع نیست....
نمیدانم چه طوری بودن علی را برایشان بازگو کنم,دل در دلم نیست,اما علی همه چی رابه عهده ی,خودم قرار داده,اخه من درست است که زن هستم اما این چندین ماه در محضر حضرت درسهایی گرفتم که به گفته ی امام صادق ع:میتوانم مانند مردان فکر کنم,عمل نمایم وحتی,قضاوت کنم...
الان درفرودگاه وسالن انتظار,هستم...تنهای تنها...علی هم درمحضر,بقیه الله است...
#ادامه دارد...
🖊به قلم ....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تا بهشت
#قسمت۱۰۲🎬:
بلندگوی فرودگاه خبراز فرود هواپیمای تهران _نجف میداد,دقایقی بعد از پشت شیشه های سالن انتظار طارق عماد درحالیکه دست حسین وحسن را در دست داشتند پشت سر ابوعلی میامدند ,خاله صفیه وفاطمه هم باهم وزهرا هم درحالیکه مهدی پسرطارق روی بغلش ورجه ورجه میکرد همراهشان میامد.
خدای من باورم نمیشد ,تواین مدت حسن وحسین کمی بلندترشده بودندوزهرا ,خانم تر...خودم را نزدیک در ورودی رساندم,حسن وحسین متوجه من شدند وبا سرعتی زیاد دستشان را از دست طارق رهاکردند وخودشان را دراغوش من که دستهایم را گشوده بودم,انداختند, بچه هایم ازشوق واز رنج دوری ,باصدای بلند گریه میکردند, نگاهم به زهرا افتادکه مظلومانه گوشه ای ایستاده بود واین صحنه تماشا میکرد وبیصدا اشک میریخت گویا حق خود نمیدانست که این اغوش مادرانه را از حسن وحسین بگیرد,حسن وحسین راغرق بوسه کردم,به سمت زهرا رفتم,دخترک چشم عسلی ام را دراغوشم فشار دادم,هق هق زهرا بلند شد,فکر کردم از درد فراق است اما زبان که باز کردم فهمیدم از شوق مولاست,مامان بالاخره امام زمان عج اومد,مامان دل تودلم نیست به خدمتش برسم,همینطور که زهرا شیرین زبانی میکرد فاطمه وخاله هم به ما پیوستند ,عماد هم دل دل میکرد تا دور من خلوت شود اوهم از شوق وصال مهدی عج برای تنها خواهرش حرف بزند,سر عماد را که الان نوجوانی بلند بالا شده بود دراغوش گرفتم عماد هم با بغضی که سعی میکرد فرو بخورد گفت:کاش پدرومادرمان بودند,کاش لیلا زنده بود واین روزها را میدید...
با طارق وابوعلی هم خوش وبشی کردیم ,همه سوار ماشین شدیم,به زور همه راجا دادم ,نمیدانستم چطور بگویم که علی زنده است که یکدفعه از خوشحالی پس نیافتند...
باید کم کم پیش میرفتم که با حرف حسین شرایط فراهم تر,شد....
#:ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تابهشت
#قسمت۱۰۳ 🎬:
حسین وحسن وزهرا که درب جلو وکنارمن بافشار نشسته بودند وخیره به حرکات مادرشان که ماهها ازش دور بودند,شده بودند ,یک دفعه حسین سکوت ماشین را شکست وگفت:مامان...کی میریم پیش اقا بقیه الله؟؟
من همینطور که رانندگی میکردم یه نیشگون کوچک از,لپش گرفتم وگفتم:اونجا هم میریم ,خیال راحت به وقتش...:
اما حسین پاش رابه کف ماشین کوبید وگفت:ولی من الان میخوام برم,میخوام برم وبه اقا بگم که داداش عباس وابجی زینبم را نجات بدهد,میخوام برم به اقا بگم ,اجازه بده من در لشکرش ,سربازی باشم وبرم اونایی که بابام را کشتن ,بکشم...
با این حرف حسین,بغض جمع داخل ماشین شکست,انگار همه شان منتظر تلنگری بودندکه عقده های تلنبارشده ی دلشان را باز کنند که حسین این تلگنر را زد...
برگشتم به جلو یه نگاه انداختم وبا لبخندی به عقب هم نگاهی کردم وگفتم:قراره از این به بعد با وجود اقا امام زمان عج ,دیگه هیچ غمی تو این دنیا نباشه,دیگه نبایدگریه کنید...
الان هم میریم خونه ی خودمان نجف اشرف,قراره یه مهمان ویژه بیاد خونه مان,میهمان ویژه که امد با هم میریم خدمت حضرت...
با گفتن این حرف,اشکهای بچه ها به کنجکاوی پیرامون میهمان ویژه بدل شد...
اما من میخواستم بعد از رسیدن به خانه,شرایطی بوجود بیارم وکم کم ,زنده بودن علی را بهشون بگم که درهمین حین علی زنگ زد...
#ادامه دارد...
🖊به قلم...ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تا,بهشت
#قسمت۱۰۴ 🎬:
گوشی روی داشبرد بود,زهرا برداشت وگفت:مامان نوشته,عشقم علی...
طارق از عقب ماشین با هول وهراس گفت:دایی بده این ور مامانت درحین رانندگی که نباید تلفن جواب بدهد بده من جواب میدم...
فوری گوشی را از دست زهرا قاپیدم وداخل داشتبرد انداختم وگفتم:اصلااا ولش کن...داریم میرسیم...
عرق سردی روبدنم نشسته بود وماشین دوباره درسکوتی سنگین فرو رفته بود,به نظرم همه فکر میکردند تواین مدت تنهایی ,من با کس دیگه ای که از,قضا اسمش علی هست اشنا شدم وازدواج کردم وبی شک همه شان حدس,زده بودند که احتمالا مهمان ویژه ی خانه شان ,شوهر جدید سلما خانم باشه...با این فکر لبخندی رو لبم نشست ,به خونه رسیدیم ,جلوی خانه ترمز کردم.
همه یکی یکی پیاده شدند,ماشین را توکوچه کنار درب خانه پارک کردم ,میخواستم درب خانه رابازکنم که طارق با اخمهایی درهم اومد طرفم وگفت:سلما,کلید رابده عماد ورو به فاطمه گفت:فاطمه جان توهم بابا ومامان وبچه ها راببرداخل...,ودوباره گشت طرف من واشاره به ماشین کردوگفت:سلما ,بیا داخل ماشین کارت دارم...
کلید را دادم عماد وبچه ها با هیاهو وارد خانه شدند.
طارق با همان صورت اخمو کنار درماشین ایستاده بود,هنوز در ماشین را باز نکرده بودم که با فریادگفت:....
#ادامه دارد...
🖊به قلم...ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تا بهشت
#قسمت ۱۰۵🎬:
طارق با تحکمی درصدایش گفت:سلما از تو بیش از این توقع داشتم,نه اینکه بگم کار خلاف شرعی کردی,نه نه ابدا...اما بد نبود منم درجریان میذاشتی,بالاخره من برادر بزرگتر توبودم ,حتی به اندازه ی یه مشورت خشک وخالی هم من را قابل نمیدونستی؟؟ ....تو خجالت نمیکشی هنوز ابوعلی وخاله نرسیده,داغ رفتن علی را با معرفی مهمان ویژه ات,تازه کنی؟؟
لااقل میزاشتی خاله اینا برن سر خونه زندگی خودشون ودریک فرصت مناسب ,موضوع را بفهمند...اصلا اصلا فکرشم نمیکردم دختری به فهم وشعور تو ,یک همچی کار احمقانه ای بکند واقعا که ..
طارق هی گفت وهی گفت ,اینقدر این عمل من براش سنگین بود که زبان به دهن نمیگرفت ,انگار میخواست که لااقل من را عصبانی کنه ,اما با هر حرفش لبخند من پررنگ تر میشد که طارق بادیدن لبخند من دوباره فریاد زد:اره بخند بخند فکر این رانکن که من مرید علی بودم من علی را جانم بیشتر دوست داشتم تا چندوقت بعداز شنیدن خبرشهادت علی من نه خواب داشتم ونه خوراک ,فکراین را نکن که اون فاطمه بیچاره چه جوری میتونه کسی دیگه را به محض ورود به وطن ,جای داداش جوانمرگش ببینه,فکر اون بچه های بیچاره را نکن که یه مرد دیگه را که معلوم نیست از کجا پیدا شده وقاپ مادرشان را دزدیده,جای بابای فرشته شان ببینند...
هر حرکتی میکردم طارق توپش پرتر میشد به ناچار درماشین را که باز کرده بودم بریم داخلش بشینیم محکم به هم زدم وگفتم:صبر کن طاررررق,نریسیده ,نباف داداش,گز نکرده پاره نکن برادرمن,که درهمین حین,صدای گریه وزاری از داخل خونه بلند شد...
طارق که از فریاد کشیدن من ومحق دانستن خودم ,کلا متعجب شده بود ,بدون اینکه بقیه ی حرفام را بشنوه به سمت خانه هجوم برد,خودمن هم با نگرانی به طرف در باز خانه دویدم,یعنی چی شده؟هنوز به سر نرسیده چه اتفاق شومی افتاده که صدای گریه ی همه بلند شده؟؟نکنه همه اش به خاطر همون تلفن علی هست والان همه فکر میکنن یه مرد دیگه ,مرد زندگی من هست؟؟
کاش همون داخل ماشین بهشون گفته بودم...
#ادامه دارد....
🖊به قلم ....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
: 🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇
🔶 نهج البلاغه و شرح آن # خطبه ۲۲# جلسه ۵۷ # بخش ۱
در جلسه قبل مقدمه ای بر خطبه ۲۲ عرض شد که چگونه طلحه و زبیر در مقابل امیرالمؤمنین علیهالسلام ایستادند و پیمان شکنی کردند و با عایشه همدست شده و جنگ جمل را به راه انداختند .
حضرت در تحلیل اولیه خود فرمودند ، اگر واقع مطلب را ببینید ، اینها به اعوان و انصار شیطان تبدیل شدند .
اولین بهانه ای که آنها در برابر علی علیهالسلام مطرح کردند این بود که علی در خون عثمان شریک است ، عثمان مظلوم کشته شده ، علی بن ابیطالب به فریاد او نرسیده است و برخی از یاران علی ( از جمله محمدبن ابی بکر) در قتل عثمان دست داشته اند .
در جلسه قبل یادآور شدیم که عایشه بارها گفته بود که این پیر خِرِفت ( پیر کهنسال حواس پرت) را بکشید که او کافرشده و از دین خدا خارج شده است .
مجری قتل عثمان ، طلحه بود که بر در خانه او ایستاده بود و از رساندن آب و غذا به او ممانعت می کرد .
با اینکه شواهد تاریخی نشان می دهد که طلحه دست اندر کار قتل عثمان بوده ، اما خون عثمان را بر گردن علی بن ابیطالب انداختند .
حضرت می فرمایند : اینها انصاف نمی دهند .
⭐️وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصِفاً⭐️
اگر انصاف بدهند ، می فهمند که من تا آنجا که شد از عثمان دفاع کردم !
در خطبه دیگری امیرالمؤمنین علیهالسلام می فرمایند :
لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً. ( خطبه ۲۴۰)
من آنقدر از عثمان دفاع کردم که می ترسم گناه کرده باشم !
یک نکته در اینجا قابل ذکر است که آیا دفاع امیرالمؤمنین علیهالسلام از عثمان ، به این معناست که او بر حق است ؟! خیر
در واقع دفاع حضرت از شخص عثمان نبوده است ؛ بلکه از منصب و جایگاه او به عنوان خلیفه مسلمین بوده است . هدف امام این بود که تفهیم کنند چنانچه خلیفه خطاکار است ، به خطایش رسیدگی شود و نهایتاً از خلافت خلع شوند و پس از آن بررسی شود که مستحق قتل است یا زندان و یا توقیف اموال .
با کشتن حاکم جامعه مشکل حل نمی شود ؛ بلکه مشکل بزرگ تر نیز می شود و مردم عادت به خلیفه کشی پیدا می کنند ؛ لذا حضرت مردم را از این نوع رفتار باز می داشتند .
🔰اما در مورد دخیل بودن طلحه در ماجرای قتل عثمان ، چند شاهد تاریخی موجود است :
▪یکی ایستادن او مقابل خانه عثمان و ممانعت از دسترسی او به آب و غذا است که در تاریخ نقل شده .
▪ دیگر اینکه وقتی قاتلین عثمان از خانه عثمان بیرون می آمدند ، سراغ طلحه را می گرفتند .( برای کسب تکلیف)
▪شاهد قوی تر اینکه در جنگ جمل ، که طلحه و زبیر و عایشه و برخی از بنی امیه حضور داشتند ، از جمله مروان حَکَم که داماد عثمان هم بود( درسپاه بصره) ، خودش اعتراف نموده که طلحه را در آن جنگ به قتل رسانیده است . طلحه در میانه میدان بود که ناگهان تیری به ران پای او اصابت کرد و از شدت خونریزی از دنیا رفت . در حال جان دادن از او سوال شد ، طلحه چه شد؟! او پاسخ داد به من تیر زدند و می دانم از لشکر خودی بود .
مروان بعداً در جایی گزارش کرده است که پشت تپه ای نشستم ، وقتی دیدم جنگ به نفع علی پایان می گیرد ، تصمیم گرفتم انتقام خون عثمان را بگیرم و به طلحه تیر زدم .
▪عبد المَلک مروان نیز وقتی به حکومت رسید ، به این قضیه اعتراف کرد که اگر پدرم طلحه را به انتقام عثمان نکشته بود ، من امروز تمام فرزندان طلحه را می کشتم .
پس با اینکه همه خود می دانستند قاتل عثمان طلحه است ، هم معاویه و هم عایشه و هم خود طلحه گناه را بر گردن علی بن ابیطالب انداختند 🤔
تاریخ خود گواه این مسأله بوده است که علی با کسی تعارف نداشته و اگر می خواست عثمان را از میان بردارد درنگ نمی کرد . مگر کسی می توانست در برابر علی علیهالسلام مقاومت کند ؟!
لذا این ادعا که علی قاتل عثمان است ، بی جاست .
حضرت در ادامه خطبه می فرمایند :
⭐️ وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ ⭐️
🔸ترجمه :
اینها دنبال حقی می گردند که خود آن را پایمال کرده اند . به خونخواهی خونی قیام کرده اند که خودشان آن را بر زمین ریختند.
اینجا دوگزینه وجود دارد :
○ یا باید بگویند ما به تنهایی این کار را کردیم ( در اینصورت خودشان باید قصاص شوند )
○ یا بگویند ما با علی شریک بودیم ( در این صورت شریک جرم که نمی تواند شریک خود را قصاص کند)
⭐️فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إِلاَّ عِنْدَهُمْ ⭐️
🔸ترجمه :
اگر من شریک آنها بودم در این خون ، آنها هم سهم و نصیب خود را دارند و اگر خودشان عثمان را کشته و من نبودم ( که همین درست است) پس گناهکار خودشان هستند و تبعات گناه باید دامنگیر خودشان بشود .
🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇
🔶 نهج البلاغه و شرح آن # خطبه ۲۲ # جلسه ۵۷ # بخش ۲
⭐️ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُس
ِهِمْ ⭐️
🔸ترجمه :
مهمترین دلیلی که اینها می آورند ، علیه خودشان است .
اگر بگویند یا علی ! چرا از عثمان دفاع نکردی؟ می گویم چرا خودتان دفاع نکردید ؟
اگر بگویند تو شریک ما بودی ، خواهم گفت شما خودتان هم شریک بودید .
امیرالمؤمنین بعد از قتل عثمان هم یک جمله ای تأثیرگذار و تکان دهنده ای که در تاریخ مدینه ذکر شده ، فرموده اند :
ما اُمرتُ و ما نَهیتُ و ما سَرَّنی و لا ساءَنی قتل عثمان
من نه امر به قتل عثمان کردم و نه نهی از آن کردم . نه خوشحال شدم و نه ناراحت !
این خیلی نکته لطیفی است ! حضرت می خواهند بفرمایند ، این کار ازآن آشوب ها و فتنه هایی بود که ما باید در فتنه ها توقف کنیم و از موضع گیری ها پرهیز کنیم .
اگر می خواستند امر به قتل عثمان کنند ، عده ای ایمانشان در خطر بود .
اگر نهی می کردند ، عثمان خیلی ظلم کرده بود( او ابوذر را به قتل رسانده بود) .
اگر خوشحال می شدند ، عده ای برای حضرت مشکل می آفریدند .اگر هم ناراحت می شدند ، باز جای سوال بود که چرا ناراحت هستند ؟!
خودشان فرمودند ، من موضع کاملاً بی طرفی اتخاذ نمودم ، با توجه به اینکه زمینه ای برای اجرای فرمان ایشان هم نبود!!! هیچکس به حرف ایشان گوش هم نمی کرد . کسی نپرسید یا علی چکار کنیم ؟!! البته عثمان به امام نامه نوشت که یاریش کند . که او هم می خواست بیشتر حکومت کند نه برای حل مشکل! او هرگز اظهار پشیمانی نکرد! آنقدر مردم از عثمان متنفر بودند که جسد او تا سه روز بر زمین ماند و جرأت نمی کردند او را دفن کنند و آخر مروان هزینه ای پرداخت تا جسد او را دفن کردند . پس او چهره منفوری در بین مردم داشت و بعدها در زمان معاویه برایش چهره سازی کردند . سعی کردند فضایلی را به او نسبت دهند تا بلکه در بین مردم احیاء شود .
حضرت در ادامه تشبیهات زیباتری را به کار می برند . می فرمایند :
⭐️ يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ⭐️
🔸ترجمه :
اینها ( طلحه ، زبیر و عایشه) می خواهند شیر بنوشند از مادری که دیگر شیر ندارد.
یعنی مسأله ای را مطرح کردند که به حالشان نفعی نخواهد بخشید و از این راه به جایی نمی رسند . اینها می خواهند بدعتی را زنده کنند که مرده است ( با مرگ عثمان ، بدعتهای جاهلی که به واسطه او ایجاد شده بود ، از میان رفت . آنها می خواستند در حکومت امیرالمؤمنین نیز منصب و جایگاهی یابند ؛ همچون که در زمان عثمان مرسوم بود .)
در ادامه حضرت برای اینکه اطمینان بدهند که این راه به مقصد نمی رسد ، می فرمایند :
⭐️ يَا خَيْبَةَ الدَّاعِي مَنْ دَعَا وَ إِلاَمَ أُجِيبَ ⭐️
🔸ترجمه :
ای خواننده ی نا امید ( ای تلاشگر مأیوس) ! کیست که می خواند و کیست که جواب می دهد؟ چه کسی می خواهد به نتیجه برسد ؟!
🔸معنای واژگان :
¤خیبة الداعی : صدازننده ناامید
⭐️ وَ إِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ
فِيهِم ⭐️
🔸ترجمه :
من راضی هستم به رضای خدا . همین که بدانم خدایی بین من و آنها حاکم است ، راضی هستم .
⭐️ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ ⭐️
🔸ترجمه :
اگر اِبا کردند ( پرهیز کردند) ، از اینکه حق مرا بپذیرند ، من هم آنها را با شمشیرم مواجه خواهم ساخت . تیزی شمشیر خوب تیغی است برای باطل . همچنان که تیغ جراح می بُرد و دور می ریزد ، تیزی شمشیر مجاهد راه خدا هم حق را یاری می کند .
حضرت در انتهای این خطبه جملات عجیبی می فرمایند .
مخالفین بعد از رفتن به مکه ، پیغامی برای علی علیه السلام فرستادند که آماده جنگ باش!!!
این پیام یا باید از جانب کسی باشد که سطح عالیتری داشته باشد ، یا همسطح . مثل دو کشتی گیر که باید هم سطح هم باشند . لذا این پیام توهین آمیز بوده است . حضرت می فرمایند :
⭐️وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلاَدِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ!⭐️
🔸ترجمه :
عجیب است که اینها کسی را فرستادند تا خودم را آماده کنم برای ضربات شمشیر ! مادرشان به عزایشان بنشیند !
⭐️لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي⭐️
🔸ترجمه :
به من پیام می دهند ؟! ( مرا تهدید می کنند) من تازنده بودم هیچکس مرا به جنگ تهدید نکرده ! کسی مرا از ضرب شمشیر نترسانده ! با این حال من یقین دارم به حقانیت خودم و هیچ شبهه ای ندارم ( حضرت کنایه می زنند که خیلی وضع خوبی داشته باشید ، به راه درست خود شک دارید . چون مسلماً یقین ندارید که کارتون درست باشد!!!)
این سخنان حضرت به خصوص برای مردم آن زمان ، عین واقعیت است .از آنجا که خیلی از این خطبه ها در کتب تاریخی اهل سنت نقل شده است و هیچگاهی پاسخی به آنها داده نشده است .
🍃والسلام علیکم و رحمة الله
عمری که خداوند از فرزند آدم پوزش را میپذیرد ۶۰سال است
حکمت ۳۲۶نهج البلاغه
زندگی پر از درس است
درسهایش را خوب بیاموزیم و مرتب با خود مرور کنیم.
نکند به وقت امتحانش فراموش کنیم آنچه را که بابت آموختنش، سالها تلاش کردیم.
هیچ گاه یادگیری را متوقف نکنیم، چون زندگی هیچ گاه آموختن به ما را متوقف نخواهد کرد.
روز دانشجو، روز تأکید بر نقش بی مانند مجاهدت در راه کسب علم و دانش بر شما مبارک باد.
تو نشانهای از راههای روشن آیندهای...
اگر چه دیروز، امروز، فردا، همه روزها به نام توست، وقتی در صفحه به صفحه تاریخ، بر قلههای سربلندی ایستادهای.
روزگارت تازه و پر موفقیت… روزت مبارک
واحدهای زندگیات همیشه پاس
و درسهای زندگیات همیشه آسان
دست در دست کلمات، پا به پای پرسشها، کوچه گرد ناشناخته عالم میشوی؛ گاهی در قعر زمین، گاهی در کهکشان. امروز روز توست.
سرزمین علم و آزادگی، صلابت قدمهایت را میطلبد.
تو، تجربههای دیروز را به تلاشهای فردا پیوند می زنی تا آیندهای بسازی لبریز امید…