eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
9.7هزار ویدیو
303 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: روز عید قربان ، روز بندگی و عبادت و سر نهادن بر آستان کبریایی پروردگار بود. جمعیت از همه طرف به سمت بیت الحرام روان بودند و در منا ، موجی از بندگان خالص خداوند روی به درگاه آن خالق بی همتا نهاده بودند و هر کس در ذهنش چیزی از خدا می خواست ، ناگهان جمعیت به هم فشرده شدند ، نه راه پس بود و نه راه پیش... مرجان که خود شاهد ماجرا بود ،انگار بندی درون دلش پاره شد، خدای من آن خواب، آن سیل ویرانگر که حاجیان را با خود می‌برد ....براستی این تعبیر خواب من است. فشار جمعیت مرجان را از افکار خود بیرون کشید، او متوجه شد زنی زیر دست و پا از نفس افتاده، خود را مؤظف می‌دانست که نجاتش دهد ، او به عاقبت کارش فکر نمیکرد، که شاید جانش را بر سر این تصمیم نهد، آخر جایی که عشق خدا و ایثار بجوشد ، دلیل و منطق جایی ندارد. مرجان با زحمت خود را به آن زن رسانید و با تلاش زیاد او را از زیر دست و پا بیرون کشید و به همسرش که کمی آنسوتر در التهابی سخت بود ، رساند. مرجان خیالش بابت آن زن راحت شد، اما هنوز بودند زنان زیادی که زیر دست و پا ،جان می دادند. مرجان نگاهی به اطراف انداخت و از دیدن صحنه های دلخراش پیش رو قلبش گرفت و اشک چشمانش جاری شد و با خود زمزمه می کرد : آخر به چه گناهی این خیل آدمیان را چنین قربانی می کنید؟ مگر اینان جز لباسی برتن چه دارند؟ چه سلاحی همراه حاجیان مظلوم است؟ از شواهد بر می آمد که این حادثه عمدی ست و دستهایی خون آلود در پس پرده است. صدای مردان و زنان غریب و مظلوم بر آسمان بلند بود، مرجان تعلل نکرد و به سمت بانویی رفت که در سیل جمعیت گرفتار شده بود ، دستش را دراز کرد تا آن بانو را بیرون کشد، موجی از پشت سرش آمد و مرجان بر زمین افتاد. خانمی از ترکمن ها که فرماندارشان را خوب می شناخت و به زبان عربی مسلط بود ، فریاد زد ، شما را به خدا قسم آن زن را نجات دهید ، او فرماندار ماست. مأمورین سعودی با شنیدن این سخن به سمت خانم فرماندار رفتند و او را بر برانکاردی نشاندند و سوار آمبولانس کردند. همهٔ حضار شاهد بودند که مرجان دست تکان میداد و میگفت: نگران من نباشید، فقط پایم آسیب دیده... اما او رفت...او را بردند و دیگر نشانی از او نیامد و سالهاست که خانواده اش و دو پسرش رئوف و حنیف در انتظار بازگشت مادر هستند.مادری که در روز تولد حضرت زهرا (س) دیده به جهان گشود و در روز عیدقربان، آسمانی شد و مزارش هم چون مادرمان فاطمه زهرا (س) گمنام است...باشد که حجت حق قدم رنجه فرمایید داد مظلومان را ستاند 📝ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺