May 11
May 11
❖
این جا مزار فاطمه،
"ام البنین" است...
یا مادری غم دیده
مدفون زمین است...
این جا نهاده سر
به "خاک غربت و غم"...
مظلومه ای کز مرگ
گل هایش غمین است...
سالروز وفات حضرت ام البنین (س)
بر همه شیعیان جهان تسلیت باد🖤🏴
❖
امالبنین (س) 🌹زنی باکمال، ادیب و باوقار بود
و از روزی که به خانه امیرمؤمنان علی (ع) 🌹آمد هر روز بر درخشش و بزرگی او افزوده شد.
وی تا پیش از این ازدواج زنی بینشان، اما از خاندانی بزرگ بود، ولی تشرف او به همسری امام، از او چهرهای تابناک در تاریخ اسلام ساخت.
امالبنین (س) از امام علی(ع) صاحب چهار فرزند شد که 🌷🌹حضرت عباس (ع) بزرگترین و درخشندهترین آنها به شمار میرفت.
فرزندان او در دامان مادری تربیت یافته بودند که آنان را خدمت گزار فرزندان 🌹فاطمه (س) 🌹میدانست و چون پروانه گرد حسنین 🌹و زینبین 🌹میگشت.
نوشته اند هنگام تولد عباس (ع)، امام علی (ع) نوزاد خود را در آغوش کشید و نوازش کرد، سپس اشک او جاری شد و دستان عباس (ع) را بوسید و او را در آغوش خود فشرد.
امّالبنین (س) با دیدن این منظره، از او پرسید: «چرا دستان او را میبوسید؟ آیا عیبی در آن هست؟»
🌹امام علی (ع) فرمود: «اگر خویشتندار باشی، خواهم گفت.
این دستها در پی یاری فرزندم حسین (ع) در کربلا قطع میشوند و ...» اشک در چشمان این مادر حلقه زد، ولی فرو نچکید؛ زیرا عشق و علاقهی او نسبت به این خانواده به اندازهای بود که خود و فرزندانش را به دست فراموشی سپرده بود.او به جای زاری، عزم خود را جزم کرد تا ثمرهی زندگی اش را برای فداکاری در آن روز بزرگ آماده سازد.
ثمرهی پیوند وی با 🌹امام علی (ع) چهار پسر بود: ابوالفضل العباس (ع)،
عبداللّه که در ۲۵ سالگی به دست «هانی بن ثُبیث حضرمی» در کربلا به شهادت رسید،
عثمان که در ۲۱ یا ۲۳ سالگی به دست «خولی بن یزید اصبحی» در کربلا به سختی مجروح و شهید شد
و جعفر که او نیز در سن ۱۹ یا ۲۱ سالگی روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.
همهی اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط ولایت و امامت فرزندان فاطمه (س) جان خویش را بر کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.🌹
🌹
در هنگام شهادت مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب (ع) فرزند بزرگ امّ البنین، عباس بن علی (ع) در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او کم سنتر بودند.
این زن فداکار و ایثارگر، جوانی و نیروی خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولای متقیان کرد و بسان مادری مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.
🌹
همه فرزندان امّ البنین به شایستهترین وجه تربیت شدند و در نهایت با کمال عشق و علاقه در راه اعتلای کلمه حق و در رکاب امام به حق، هستی خود را تقدیم کردند.
نقل میکنند که جمله معروف او هنگام شنیدن خبر شهادت ۴ فرزند خویش مقام صبر و تحمل این مادر را آشکار کرده و زینت بخش صفحات تاریخ کربلا شده است.
🌹🌷
با آنکه بشیر خبر شهادت حضرت ابو الفضل علیه السلام ۳۴ ساله، عبد اللّه ۲۴ ساله، عثمان ۲۱ ساله و جعفر ۱۹ ساله را به مادرشان میدهد، وی صبر و بردباری میکند و فقط از حال امام خود میپرسد.
🌹امام باقر علیه السلام میفرماید:
جناب امّ البنین علیهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دریافت خبر شهادت فرزندان رشیدش، و به ویژه خبر شهادت امام حسین علیه السلام همواره در مدینه، کنار قبرستان بقیع میآمد و برای آن رادمردان الهی با سوز و گداز خاصی عزاداری میکرد و یاد و نام آن گرامیان را زنده نگه میداشت.
🌹
در آنجا مردم مدینه حضور مییافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصیبت حماسه سازان عاشورا، پیامها و سخنان آن بانوی با فضیلت را میشنیدند تا آنجا که مروان، از دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم از اشعار و ندبههای جانسوز امّ البنین علیهاالسلام، متأثر میشد و گریه میکرد.
🌹
از ویژگیهای بسیار مهم اشعار امّ البنین، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است.
وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی و نوحه سرایی، توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسلهای آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدا سازد.
🌹
سرانجام، زندگی سراسر فضیلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت امّ البنین علیهاالسلام، حدود ۱۰ سال بعد از حادثه کربلا به پایان رسید. آن بانوی بزرگوار، در سال ۶۹ هجری قمری دارفانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار عمههای پیامبر (صفیه و عاتکه) و ۴ امام معصوم علیهم السلام و دیگر چهرههای درخشان شریعت محمدی صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شد.🌹❤️
#داستانهای_قرآنی
قسمت اول داستان قرآنی اصحاب کهف
🌸💠🌸💠🌸💠
✨ پادشاهی رعیت پرور و عدالت گستر ، در سرزمین روم زمامدار بود . سالیانی دراز رهبری مردم را بکف با کفایت خود گرفته و سعادت و ملک و ملت را تاءمین نموده بود .
✨ چون عمر او بسر رسید و چشم از جهان فرو بست ، در میان ملت او اختلافی پدید آمد که موجب بد بختی آنها گشت و پادشاه کشور همسایه ( دقیوس ) بر آنها تاخب و زمام آنان را به دست گرفت و بر تخت سلطنت تکیه زد .
✨ شش نفر جوان خردمند و شایسته انتخاب کرد و آنان را وزرای خود گردانید و مردم را به پرستش خود دعوت کرد .
✨ مردم بی خرد و ملت نادان،طبق الوهیت او را به گردن نهادند و تن به عبودیت او دادند . همه در مقابل او به خاک می افتادند و او را خدای بزرگ خود می خواندند .
✨ روزگاری به این ترتیب گذشت . روز عید ملی آنها فرا رسید و تمام طبقات مردم و همچنین شاه و درباریان در مراسم عید شرکت جستند . در آن حال که شاه و مردم سرگرم عیش و نوش بودند ، قاصدی وارد شد و نامه ای به دست شاه داد .
✨ شاه نامه را خواند و رنگش زرد شد . حالش منقلب و آتار اضطراب در او نمایان گشت . زیرا در آن نامه گزارش داده شده بود که سپاه فارس از مرزهای کشور گذشته و قدم به خاک روم گذاشته اند و مرتب مشغول پیشروی هستند .
✨ این نگرانی و اضطراب شاه ، در دل یکی از وزراء ششگانه اثر عجیبی گذاشت . او نگاه پر معنائی به رفقای خود کرد و آنها هم با نیروی چشم به او پاسخ گفتند و در همین در همین نگاهها مطالب مهمی میان آن شش نفر رد و بدل شد و همین نگاهها مقدمه یک حادثه بزرگ تاریخی گردید .
#ادامه دارد...
🍃
🌸🍃 ✨ #داستانهای_قرآنی
قسمت دوم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌸💠🌸💠🌸💠
مراسم عید پایان یافت و هر کس به خانه خود بازگشت . وزرا هم که همه روزه جلسات انسی در خانه های خود داشتند همه با هم به خانه رفتند .
✨ چون مجلس انس تشکیل شد ، گفتگوی آنها در اطراف همان نگاهها بود . یکی از آنها گفت : رففا ! شما امروز حال شاه و اضطراب و نگرانی او را دیدید .
✨ او می گوید من خدای مردمم و مردم بنده منند ، اگر او براستی خدا می بود از یک خبر ناگوار اینگونه ناراحت نمی شد و خود را نمی باخت . این عچز و نا توانی او مرا به شک و تردید انداخته و در وضع عجیبی گرفتارم نموده است
✨ رفقا ! این زندگی ما با این ذلت و ننگ که بنده دقیوس باشیم قابل دوام نیست . بیائید از لذتهای زودگذر دنیا چشم بپوشیم و پشت پا به ریاست دنیا بزنیم و به درگاه خدا رویم و از لرزشهای گذشته استغفار کنیم .
✨ این بیانات ، از زبان آن مرد خردمند چنان با هیجان ادا شد که رفقا را تحت تاءثیر قرار داد و همه تصمیم گرفتند از آن کشور بت پرست و از آن وضع ناراحت کننده فرار کنند و در یکی از دورثرین نقاط پیابان ، زندگی ساده و بی آلایشی ترتیب دهند و عمر خود را به پرستش خدای یگانه بگذرانند .
✨ روز بعد آن شش نفر دوست صمیمی ، مخفیانه از شهر خارج شدند و راه بیابان را در پیش گرفتند . چند فرسخی که از شهر دور شدند چوپانی را دیدند که گوسفندان خود را در بیابان می چرانید .
✨ از آن چوپان آب خواستند . چوپان گفت من در چهره و سیمای شما آثار بزرگی جلال می بینم شما کیستید و کجا میروید ؟
✨ گفتند ما شش نفر از وزرا پادشاهیم که از ریاست و وزارت گذشته ایم و می رویم در گوشه ای به عبادت خدایکتا مشغول شویم . زیرا پرستش ( دقیوس ) وجدان ما راسرشکسته و ناراحت و در یک عذاب روحی گرفتار ساخته است .
#ادامه دارد ..
🍃
🌺🍃 ✨ #داستانهای_قرآنی
قسمت سوم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 چوپان گفت : اگر موافقت کنید من هم با شما هم عقیده ام و مایلم در این سفر با شما شرکت کنم . و در عبادت خداوند با شما شرکت کنم . رفقا موافقت کردند . چوپان گوسفندان را به صاحبش رد کرد و با آنان همراه شد و سگ چوپان هم به دنبال آنها به راه افتاد .
🌴 آنان با یکدیگر گفتند : اگر سگ همراه ما بیاید ، گاه و بی گاه صدا می کند و مردم را از جایگاه ما آگاه می سازد باید او را از خود برانیم و با خیال آسوده راه خود را تعقیب کنیم . سگ را راندند ، نرفت . تهدید کردند ، نهراسید . سنگ به سویش انداختند ، حاضر به بازگشت نشد .
🌴 بالاخره چاره در این دیدند که او را هم با خود ببرند .چوبان رفقای جدید خود را از کوهی بالا برد و از جانب دیگر کوه به دامنه سبز و خرم و با طراوتی رسانید . در آن نقطه درختان میوه و نهرهای آب گوارا وجود داشت و نسیم لذت بخشی میوزید .
ا🌴 ز میوه ها خوردند و از آب گوارا نوشیدند . آنگاه قدم در شکاف ( کهف ) گذاشتند .آفتاب از شکاف کوه در آن غار تایبده بود . رفقا تصمیم گرفتند ساعتی استراحت کنند تا از سختی راه و پیاده روی بیاسایند و سپس به عبادت مشغول شوند .
✅ خواب طولانی
❇️ و لبثوا فی کهفهم ثلثماءه سنین و ازدادوا تسمعا .
( کهف : 19 )
🌴 لحظه ای از این تصمیم نگذشته بود که آن مردان
با ایمان در کنار یکدیگر به خواب عمیقی فرو رفتند و سگ چوپان هم در کنار درب ، سر خود را روی دست نهاد و به خواب رفت . نسیم مطبوع همچنان بدنشان را نوازش می داد و خورشید هم گاهی از شکاف کوه ، نظری در آن غار می افکند
🌴 ولی آنان بدون توجه به این مورد در خواب بودند . خوابی که بیش از سیصد سال به طول انجامید و در این مدت حتی برای یکمتربه هم آنها به هوش نیامدند
#ادامه دارد ...
🍃
🌸🍃 ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت چهارم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 ولی پس از گذشتن آن بنابه اراده خداوند ، از خواب بیدار شدند و نظری به اطراف خود افکندند و از یکدیگر پرسیدند :
🌴 ما چقدر خوابیده ایم ؟ بعضی گفتند یک روز و بعضی اظهار کردند : یک نیمه روز خوابیده ایم . ولی مطلبی که موجب بهت شدید و حیرت آنها شد خشگ شدن درختها و نابودی آنها و گرسنگی خودشان بود .
🌴 هر چه درباره درختها و آبها فکر کردند ، فکرشان به جائی نرسید و سبب اینکه همه در یک روز از بین رفته اند ، بر آنها نامعلوم ماند . باری برای نجات از گرسنگی ، گفتند : یکی از ما باید محرمانه به شهر برود و با این بول مختصری که داریم غذائی تهیه کند ولی اینکار باید بی سر و صدا انجام شود و کسی از جریان کار ما اطلاع نیابد و گرنه ما را میکشند یا به بت پرستی وادار می سازند .
🌴 یکی از آنها که مردی آزموده و کاردان بود ، از جا برخواست . لباسهای مرد چوپان را گرفت و پوشید و به سوی شهر رهسپار شد . چون به دروازه شهر رسید ، شهر به نظرش نا آشنا آمد . قدم در شهر گذاشت . همه چیز را به وضع دیگری دید . کوچه ها و عمارتها تغییر کرده ، مغازه ها به صورت دیگری در آمده ، لباس مردم عوض شده و خصوصیات دیگر شهر نیز تغییر یافته بود .
🌴 این مطالب برای او موجب حیرت گردید . با خود می گفت خدایا من خواب می بینم ؟ آیا راه را گم کرده ام و این شهر ، شهر دیگری است ؟ چرا همه چیز عوض شده و چرا من این مردم را نمی شناسم .
🌴 به هر حال ، خود را به مغازه نانوائی رسانید . چند دانه نان برداشت و پولهای خود را به صاحب مغازه داد . خباز پولها را گرقت ، نظری برآن افکند و گفت ای جوان ! آیا گنج پیدا کرده ای ؟ گفت : نه . این پول خرمائی است که من پریروز فروخته ام و از این شهر رفته ام .
🌴 این جواب خباز را قانع نکرد و بالاخره او را نزد شاه برد و گفت : این جوان گنج پیدا کرده و این پولها نشانه آن است . شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو .
#ادامه دارد...
🍃
🌼🍃 ✨ #داستانهای_قرآنی
قسمت پنجم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو .
🌴 جوان گفت : اعلیحضرتا ! به عرض من گوش کنید من مردی از اهل این شهرم و دو روز قبل با چند از رفقای خود برای عبادت خداوند به غار کوهی رفتیم . روزی که ما از این شهر رفتیم پادشاه این شهر ، دقیوس بود و مردم را به پرستش خود دعوت می کرد . ما از نظر اینکه معتقد به خدائی او نبودیم ، از شهر گریختیم و به غار کوهی پناهنده شدیم . رفقای من هم اکنون در آن غار چشم به راه من هستند .
🌴 شاه گفت : ما همراه تو می آئیم تا رفقای تو را از نزدیک ببینیم و راستگوئی تو بر ما آشکار شود ، زیرا مطلبی که تو اظهار می کنی بسیار عجیب است و سلطنت دقیوس مربوط به سیصد سال قبل می باشد .
🌴 شاه با جمعی از درباریان به همراهی آن جوان به راه افتادند . جمعی از اهل شهر هم که کم و بیش از جریان با خبر شده بودند به دنبال آنها از شهر خارج شدند .
🌴 چون کناره کوه رسیدند،جوان گفت : اگر شما ناگهان بر رفقای من وارد شوید ، آنها دچار ترس خواهند شد و ممکن است خطری متوجه آنها شود ، شما همین جا توقف کنید تا من نزد رفقایم بروم و آنها را از چگونگی مطلب مطلع سازم سبس شما وارد شوید .
🌴 جوان تنها قدم در درون کهف گذاشت و به رفقای خود گفت : رفقای عزیز ! خواب شما آنطور که گمان می کردید یک روز و یا نیم روز نبوده بلکه شما چندین قرن در آن غار بوده اید . من به شهر رفتم . همه چیز را دگرگون دیدم ! و دقیوس جنایت کار حدود سیصد سال است مرده و بساط او بر چیده شده است . پیغمبری از جانب خداوند به نام عیسی بن مریم برانگیخته شده و مردم پیرو آن پیغمبر عالی مقام اند .
#ادامه دارد...
🍃
🌺🍃 ✨ #داستانهای_قرآنی
قسمت آخر داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 من به شهر رفتم و با وضع عجیبی روبرو شدم پولهای من در نظر مردم ناشناس بود مرا به یافتن گنج متهم ساختند و به دربار شاه بردند و رفته رفته من این مطالب را درک کردم و معلوم شد که ما به اراده خداوند چن
د صد سال در این کهف خوابیده ایم .
🌴 اکنون هم شاه و هم درباریان و جمعی از اهالی شهر بیرون غار اجازه ورود می خواهند تا نزد شما آیند .
🌴 رفقا باورشان نیامد و گمان کردند که رفیقشان آنها را گرفتار ساخته است .گفتند بیائید به درکاه خداوند دعا کنیم ما را به صورت اول برگرداند . در آن حال دست به دعا برداشتند و از حضرت احدیت درخواست کردند که ما را از این ابتلا نجات بده و به صورت اول برگردان .
🌴 درخواست آنان در پیشگاه خداوند پذیرفته شد و دیگر باره خداوند خواب را بر آنان مسلط ساخت . شاه و مردم مدتی انتظار کشیدند و چون از بازگشت جوان خبری نشد،وارد کهف شدند ولی بنا به اراده الهی ، اصحاب کهف از نظر آنان مستور بودند .
🌴 به اشاره شاه در آن مکان مسجدی ساختند و جایگاهی برای عبادت پروردگار بنیان نهادند و این حادثه آیتی بود از حیات خداوند که برای توجه مردم به قدرت پروردگار ارائه شد .
پایان
🍃
🌸🍃
🔴چرا گاهی شیطان،به هیچ عنوان دست از سر ما برنمیدارد؟
✍اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ،سگ میرود؟!
⚔چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست!
💥 اما اگر هیچی همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و آن وقت میرود…
🔥شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان:
🔥 حب مال
🔥 زَر و زیور
🔥 شهوت
🔥بخل
🔥حسادت و…
درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند.
🛑و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد.
❄اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند...
🍁تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم:
👈نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا!
💥تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!
مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!
🍃باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.
🌸🌸💥💥🌸🌸
📙آیت الله شهید دستغیب (ره)
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
❖
از بوسیدن دوجا انسان🍃🌺
به عرش میرسه
"بوسیدن دست پدر"
"بوسیدن پای مادر"...
نیکی به پدر و مادر
داستانی است
که تو "آن را مینویسی"
و سالها بعد فرزندانت آن
را برایت حکایت میکنند!
پس "خوب بنویس"...🍃🌺
#مولا_جانم
🍁حال من بی تو خراب است، کجایی آقا؟
نقش من بی تو برآب است، کجایی آقا؟
🍁عمر بیهودهی من بی تو، چه ارزد تو بگو؟
زندگی بی تو سراب است کجایی آقا؟
〽️ روزی امام حسن با برادرش امام حسین علیه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسین علیه السلام گفت: خط من بهتر از خط تو است. حسین: نه، خط من بهتر است. حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیها السلام در حق ما قضاوت کند.
✿ مادر جان!
خط کدامیک از ما بهتر است؟
زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود: بروید از پدرتان بپرسید. پدر جان شما بفرمایید خط کدامیک از ما بهتر است؟
◇ علی علیه السلام احساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود: عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرم بپرسید.
- پدر بزرگ و مهربان خط کدام یک از ما بهتر است؟
❗️ پیامبر: من درباره شما قضاوت نمی کنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم. جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد: یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمی کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند. اسرافیل گفت:من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد. اسرافیل: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟ خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه علیها السلام است باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است.
❗️ حضرت فاطمه علیها السلام فرمود:
عزیزانم دانه های این گردن بند را میان شما پراکنده می کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او بهتر است. آن گاه دانه های گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه های گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود. جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد.
📚 بحار ج۴۳ ، ص۳۰۹
*السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی👋🏻*
*آیا فرق بین نماز های پنجگانه و نماز شب را میدانی؟*❗
💗 از زیباترین متن هایی که تاکنون در مورد نماز شب خوانده ام.👌
💗 سخنی و مطلبی که بدن ها با آن به لرزه می افتند، از همه ی عزیزان می خواهم تا آخر با دقت بخوانند.👇
💗 دعوت نامه ای از جانب «پروردگار جهانیان» 💗
◼ نماز شب مرا به تفکر وادار نمود و عجایب زیادی را در آن مشاهده نمودم:
✅ منادی(موذن) نماز واجب ، انسان است، اما منادی نماز شب «رب العالمین» است.
✅ صدای منادی(موذن) نماز واجب را همه ی انسان ها می شنوند، اما صدای منادی نماز شب را فقط بعضی از انسان ها احساس می کنند.
✅ ندای انسان ها به طرف نماز واجب «حي علی الصلاة حي علی الفلاح» (بشتابید به سوی نماز بشتابید به سوی رستگاری) می باشد اما ندای رب العالمین به سوی نماز شب «هل من سائل فأعطیه» (آیا نیازمندی و خواهنده ای هست تا به او عطا کنم؟) می باشد.
✅ نماز واجب را بیشتر انسان ها ادا میکنند اما نماز شب را فقط انسان های برگزیده و خاص خداوند به جای می آورند.
✅ نماز واجب را بعضی از انسان ها برای ریا و خودنمایی انجام میدهند، اما نماز شب را هیچ کس به جای نمی آورد مگر پنهانی و خالصانه.
✅ در هنگام ادای نماز واجب، فکر انسان با امور دنیوی و وساوس شیطانی مشغول می شود، اما نماز شب قطع رابطه با دنیا و ساختن خانه ی آخرت است.
✅ نماز واجب را برخی افراد بخاطر ملاقات و گفتگو با فردی انجام می دهند، درحالی که نماز شب را بخاطر سخن گفتن با خدا و مأنوس شدن با او و درمیان گذاشتن مشکلات و ناراحتی ها به جای می آورند.
✅ احتمال قبول شدن دعا در نماز واجب وجود دارد، اما در مورد دعای شب خداوند وعده داده که آن را اجابت نماید. «هل من سائل فأعطیه» (آیا نیازمندی و درخواست کننده ای هست که او را عطا کنم؟).
✅ در آخر ... هیچ فردی موفق به ادای نماز شب نمیشود، مگر کسانی که خداوند اراده کرده که آنها را با سخن گفتن با خود مأنوس گردانیده و مشکلات و ناراحتی هایشان را بشنود، زیرا که آنها از نزدیك ترین انسان ها به خداوند می باشند.
✅ پس خوشا به حال آن افرادی که دعوت نامه ی نشستن در برابر خداوند و سخن گفتن و لذت بردن از مناجات را از جانب خداوند تبارك و تعالی دریافت می کند.
💗ابن قیم جوزی رحمه الله می فرمایند:
«هنگامی که در تاریکی ها در برابر آن پادشاه دانا نشستی ... مانند بچه ها رفتار کن !
بچهها زمانی که چیزی را میخواهند و به او نمیدهند، چنان گریه میکنند تا بدستش آورند ...
پس تو نیز مانند بچه ها حاجت خود وعاقبتبخیری ات را بخواه».
💗 کسی را از این پیام محروم نکنید شاید که برای نماز شب تشویق شود و در ثوابش شریک شوید.
عاقبت بخیرشوید.
🔷 زندگی چیست؟
زندگی حقیقتی است که پویایی و رشد و کمال در گوشهگوشه آن جریان داشته باشد، بنابراین اگر قسمتی از زندگیمان دچار رکود و توقف و تحجر شده نام آن زندگی نیست گرچه در ظاهر از آن لذت ببریم.
🔷 مهارت های زندگی
✳ مهارتهای زندگی به سهولت قابل کسب است، تنها نیازمند ساماندهی است.
✳ در مهارتهای زندگی از موجودیمان بهره میبریم نه انکه امری جدید احداث کنیم.
🔶 مهارت سازگاری
❇ یکی از مهمترین مهارتهای زندگی مهارت سازگاری و مدارا است.
❇ سازگاری امری غیر از سازش است.
در سازش ما از خط قرمزهایی که برای خود تعیین کردهایم عدول میکنیم اما در سازگاری شرایطی را فراهم میکنیم که برنقاط مشترک تمرکز کنیم و تا حد ممکن مانع هرگونه تنش و درگیری شویم.
❇ سازگاری به معنای ندیدن خود نیست بلکه به معنی یافتن راه رشد بهتری برای خود است.
با سلام و احترام ؛
کتاب صعود چهل ساله پیرامون دستاوردهای ۴۰ ساله انقلاب اسلامی به روایت آمار بین المللی ، اثری کم نظیر و علمی می باشد که توسط جمعی از نخبگان ( به سفارش معاونت آستان قدس رضوی ) تهیه و تنظیم شده است .کتابی که مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) به علما و اندیشمندان ، هدیه دادند .
سید حسن نصر الله هم به آن استناد کرده اند .این اسناد به استناد و اعتراف منابع غربی جمع آوری شده است .
پیشنهاد می شود عزیزان مطالعه کنند .
با تشکر
امام زمان دوستانش را یاری می کند.
شما اگر همین الآن نیت کنید که اهداف عالیه ی امام زمان ارواحنا فداه را در
وجـود خودتـان و دوستانتـان پیـاده کنید، آنچه را که او می خواهد و از شما طلب می کند انجام بدهید، این یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است ؛ فایده اش چیست ؟
آنچه امام فرموده که "و انصر من نصـره" خدایـا یـاری کن کسی را که امام زمان را یاری می کند، یاری پروردگار و مدد الهی به سراغتان می آید. "و الله العظیم" قسم می خورم که اگر شما امام زمانتان را یاری کنید، خدا شما را از جهت مادی و معنوی یاری می کند. بعضی از دوستان اظهار می کنند که گرفتاری هایی دارند.
امام زمانت را یاری کن، خدا وعـده کرده که تو را یـاری کند.
یاری خدا هم این است که هم دنیایت را آباد کند و هم آخرتت را. هم تو را در میان مردم عزیز کند و هم دشمنت را ذلیل کند.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج