eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
299 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🙏🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 🌹 لَّـكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَـئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً (162، نساء) 🍀 ولى راسخان در علم از يهود و مؤمنان، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد. 🍃🍃🍃🍃🍃 ✴️ از اينكه بارها در قرآن جمله ى «و ما انزل من قبلك» آمده و يك بار هم عبارت «من بعدك» نيامده است، خاتميّت دين اسلام را مى توان فهميد. 🌴 در حديث آمده است: آنكه زكات نمى پردازد، نمازش قبول نيست. 🌴 پيامبر صلّى الله عليه و آله نيز نمازگزارانى را كه اهل پرداخت زكات نبودند، از مسجد بيرون مى كرد. و به فرموده ى قرآن، نمازگزار واقعى بخيل نيست. «اذا مسّه الخير منوعاً، الاّ المُصلّين»[معارج ۲۲-۲۱] 🍃🍃🍃🍃🍃 ✅ در انتقاد بايد انصاف داشت. در اين آيه مؤمنانِ يهود از ظالمان و حرام خواران استثنا شده اند. «لكن الراسخون... منهم» ✅ دانشى ارزشمند است كه ريشه ورسوخ در جان داشته باشد. «الراسخون فى العلم» ✅ هدف و باورهاى مشترك مهم است، نه نژاد و قبيله و زبان. «الراسخون فى العلم منهم و المؤمنون» ✅ ايمان به همه ى اصول در همه ى اديان الهى لازم است. «ما انزل اليك و ما انزل من قبلك» ✅ با آنكه نماز و زكات، در همه ى اديان بوده اند، ولى به خاطر اهمّيت جداگانه ذكر شده اند. «ما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلاة و...» ✅ نماز از زكات جدا نيست و اهل نماز بايد اهل انفاق هاى مالى هم باشند. «المقيمين الصلوة و المؤتون الزكوة» ✅ نماز جايگاه مخصوص دارد. (همه ى جملات آيه با واو و نون آمده «راسخون، مؤمنون، مؤتون»، ولى درباره نماز به جاى «مقيمون» كلمه ى «مقيمين» بكار رفته كه در زبان عربى، نشانه ى برجستگى آن است.) 🍃🍃🍃🍃🍃 📲 *جهت عضویت* 👇 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
این دعاهای زیبا تقدیم به شما هم گروهی های ...💕 🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ
این دعاهای زیبا تقدیم به شما هم گروهی های ...💕 🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن 📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن ‎‌‌‌‌‌‌ *کانال منتظران ظهور* https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 *پانزدهم ماه شوّال سال سوم هجری مصادف با شهادت مظلومانه و قهرمانانه حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام* و.... *سالروز وفات خورشید تابناک آسمان ری و ودیعه گرانقدراهل بیت (ع) در سرزمین ایران حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام* بر تمام محبین اهل بیت تسلیت باد. 🌹 *شاخه گل صلوات نثار ارواح مطهرشان*🌹
💠🔸💠🔸💠 *نگاهی گذرا به* 🔻 *زندگینامه حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام )* ❇️ حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر و برادر رضاعی اوست. *یعنی هر دوی آنها همزمان از شیر یک زن، تغذیه کرده اند* . ❇️ او یکی از *شجاع ترین و قوی ترین* مردان قبیله ی قریش بود. ❇️ *مسلمان شدن او و حمایتش از پیامبر در دل مشرکان، هراس انداخت و باعث شد از برخی آزارهای خود دست بردارند.* ❇️ او در برخی جنگهای پیامبر، از جمله جنگ «ابواء» که اولین جنگی بود که پیامبر در آن بر ضد مشرکان شرکت داشت، پرچم لشکر پیامبر را بردوش داشت. ❇️ در جنگ بدر، بسیاری از دشمنان بزرگ اسلام به دست او کشته شدند. بنا بر این مشرکان کینه ی او را به دل گرفتند. عموی «حمیر بن مطعم» در جنگ بدر، به دست او کشته شد؛ همچنین برادر، عمو و پسر هند، همسر ابوسفیان از دشمنان بزرگ اسلام و پیامبر، به دست او کشته شدند. ❇️ «وحشی» غلام حبشی «حمیر» به تحریک او و «هند» که به او وعده ی آزادی داده بودند، حمزه را در جنگ احد، با پرتاب نیزه به شهادت رساند. ❇️ پیامبر از شهادت حمزه بسیار غمگین شد چنانکه گفت: «هرگز مصیبتی چون مرگ تو به من نرسیده است.» ❇️ چنانکه گفته اند، *پیامبر بر جنازه ی عمویش هفتاد و دو مرتبه نماز گزارد* ❇️ *و جبرئیل برای ایشان خبر آورد که نام او در هفت آسمان نوشته شده که او شیر خدا و شیر رسول خداست.* از آن زمان، حمزه عموی پیامبر لقب سیدالشهدا - به معنای سرور شهیدان- گرفت. شهادت او در روز 15شوال سال سوم هجرت واقع شد. ❇️ این لقب تا زمان شهادت امام حسین - علیه السلام - متعلق به حضرت حمزه بود. امّا حماسه و ایثار امام چنان بود که او را بر همه شهیدان برتری داد و از آن به بعد لقب سیدالشهدا به امام حسین (علیه السلام ) اطلاق شد. 📙 (درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج3 ، رسولی محلاتی، سید هاشم)
*📣📣 گلبانگ اذان 📣📣* 🕊🌹🕊 عاشقان پنجره بازاست اذان میگویند موقع راز و نیازاست اذان میگویند عاشقان هرچه خواهیدبخواهید خجالت نکشید یارمابنده نوازاست اذان میگویند 🕌📿🕌 ‌ *¤ الله اکبر • الله اکبر* *الله اکبر • الله اکبر ¤* 🕌📿🕌 *¤ اشهد ان لا اله الا الله* *اشهد ان لا اله الا الله¤‌* 🕌📿🕌 *¤اشهد ان محمدا رسول الله‌‌‌* *اشهد ان محمدا رسول الله ¤* 🕌📿🕌 *¤ اشهد ان علیا ولی الله* *اشهد ان علیا ولی الله¤* 🕌📿🕌 *¤ حی علی الصلاه* *حی علی الصلاه ‌¤* 🕌📿🕌 *¤ حی علی الفلاح* *حی علی الفلاح ¤* 🕌📿🕌 *¤ حی علی خیر العمل* *حی علی خیر العمل ¤* 🕌📿🕌 *¤ الله اکبر • الله اکبر‌‌‌‌¤‌‌* 🕌📿🕌 *¤ لا اله الا الله • لا اله الا الله ¤* 🕌📿🕌 *🌹 بِسْمِـ اللّٰهـ الرَّحْمٰنـِ الرَّحیمــْ 🍃* *اللّٰهُم کُن لِولیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنْ صَلوٰاتُكَ عَلَيهِ وَ عَلٰى آبائِه في هٰذِه السّٰاعَة ِ و في كلِْ ساعةٍ وَلِيّاً و حٰافِظاً و قٰائِداً و نٰاصِرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا* *آمین یارب العالمین*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خداوند از آنها نخواهد گذشت. 🍃❥━━━•••❣•••━━━❥🍃
*۲۰ نکته اخلاقی از استاد فاطمی نیا ره* ۱- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم. شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید. منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت." ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود. 2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: "نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟" حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود. ۳- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند. اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود. 4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را. ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن. این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟ می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند. عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم. روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند. امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی. 5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود. اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد. 6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟ همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین ... . 7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستیریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم. جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی
برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید. جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟ 8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است. 9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند. 10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است. 11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم. اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است. ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت. اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری. مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است. گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست. 12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا. 13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک. بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم. شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است. 14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود. 15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد. 16- دعا از معجزات قولی پیامبر است. 17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید! 18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد! 19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت. 20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟ https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
( ۳۷ ) استاد شجاعی 🎤 نذار پرونده ی دنیات بسته بشه❗️ 💢باید تا دیر نشده؛ یه آثاری از خودت به جا بذاری، که بعد از آغاز سفر پرماجرات هم، باز بمونه و کمکت کنه پای درس استاد محمد شجاعی
AUD-20220517-WA0173.mp3
5.98M
( ۳۷ ) استاد شجاعی 🎤 نذار پرونده ی دنیات بسته بشه❗️ 💢باید تا دیر نشده؛ یه آثاری از خودت به جا بذاری، که بعد از آغاز سفر پرماجرات هم، باز بمونه و کمکت کنه پای درس استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | بیانات مرحوم استاد فاطمی‌نیا درباره سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پاسخی یادگاری از مرحوم آیت الله فاطمی نیا به روایت عباس موزون
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔸حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، شاقولی برای سنجش میزان حسینی بودن ؛ و شیعه بودن : گاهی بعضی از دوستان که تذکر به سیره و سنت معصومین علیهم السلام داده می شوند، برای فرار از قبول و تن دادن به آن بهانه آورده و می گویند: «ما کجا وآنان!؟مگر نفرموده اند: لایقاس بنا أحد؛ کسی را نمی شود با ما مقایسه کرد» ؛ والبته راست می گویند، در حالیکه همه راست بیش از این است: نمی شود مثل آنان شد، ولی می شود ولیّ آنان شد؛ مرضی آنان شد؛ مثال آنان شد؛ نشان آنان شد. وحضرت عبدالعظیم علیه السلام نه فقط آنچنان است ، بلکه در این وادی، او میزان و شاقول نیز هست؛ یعنی: هر شیعه ای می تواند در مقایسه خود با او، خود را محک زند: «آیا اعتقادات من هم چون اوست؟» اعتقاداتی که مقبول و مرضی ساحت مقدسه امام علیه السلام است. فرمودند: «هر کس ایشان را زیارت کند، گویا امام حسین علیه السلام را زیارت کرده»؛ ( ثواب الاعمال:۹۹). آیا ما در زیارت ایشان احساس زیارت امام حسین علیه السلام را داریم؟ اگر چنین احساسی داشتیم، به میزان شدت آن احساس، ما واجد معرفت امام حسین علیه السلام هستیم. ودر منطق الهی اهل بیت علیهم السلام، هر کسی بمیزان معرفت به امام حسین علیه السلام، اهل هدایت و نجات است. ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️صحبت های فرزند استاد فاطمی نیا در مراسم وداع با پیکر ایشون، دانشگاه امام صادق،
🌹 منتظران ظهور 🌹
☝️صحبت های فرزند استاد فاطمی نیا در مراسم وداع با پیکر ایشون، دانشگاه امام صادق،
🕯️🕯️ *﷽* *انا لله و انا الیه راجعون* عزیزان،لطفا امشب نماز لیله الدفن هدیه کنید *به روحِ مرحومِ مغفور سیدعبدالله فاطمی نیا اِبنِ سیداسماعیل* ان شاءالله امشب،شب آرامش و راحتی شون باشه و ان شاءالله میهمان سفره ی احسان آقا امیرالمومنین علی علیه السلام باشند. شادی روح همه ی شهدا،اموات،بد وارث،بی وارث،کم وارث و حق داران بخوانید *🕯️رَحِمَ اللّه مَنْ یَقْرَا الفاتحه* *مَعَ الصَّلوات🕯️* نماز لیلة الدفن دو رکعت است که در رکعت اوّل «حمد» و «آیة الکرسى» خوانده مى‌شود و در رکعت دوم «حمد» و ده بار سوره «قدر» وقتى که نماز به پایان رسید، می گویید: *اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ* *نام متوفی را همراه با نام پدر می گوییم* 🕯️🕯️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مقام حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🎙️شهيد حاج شيخ احمدكافی ↩️ شیخ مفید درباره جایگاه عبدالعظیم حسنی : امام رضا (ع) میفرمایند :‌ ای عبدالعظیم از طرف من به دوستانم سلام من را برسان و به آنها بگو کاری نکنند که شیطان به نَفس آنها راه پیدا کند جدال نکنند به زیارت یکدیگر بروند که این کار شما را به من نزدیک میکند🌹 *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤استاد فاطمی نیا مفسر چیره دست نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، از بزرگان علوم عقلی و نقلی و سالک الی الله، پس از یکدوره بیماری دیروز جهان فانی را وداع و جامعه دینی را سوگوار داغ سنگین خویش کرد. استاد فاطمی نیا، بحق از اکابر اساتید کم نظیر و برجسته عرفان نظری بودند که محضر بزرگانی همچون علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی و آیت الله محمدتقی آملی را درک کرده و از آخرین بازماندگان و اصحاب سرِّ آقای قاضی بودند. در تاریخ ولادت ایشان چند نقل آمده است: نقل اول سال ۱۳۱۷، نقل دوم در کتاب سه جلدی نکته ها از گفته ها سال ۱۳۲۴ و در نقل سوم سال ۱۳۲۵ ذکر شده است. اما آن عارف وارسته، در تبریز به دنیا آمدند. ایشان متخلق و معلم عملی اخلاق، مورخ اسلامی و کتاب شناسی بی بدیل در زمینه اخلاق و عرفان، حدیث و شعر عربی بودند. روحشان با امیرالمومنین محشور باد.
🌸🍃🌸🍃🌸 *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* 🌸🍃🌸🍃🌸
دلدادگی ۱۳🎬 : یاقوت خان‌ که قد کوتاهش به شانه های بلند سهراب نمی رسید ، تا دست دور شانه هایش بیاندازد، پس دست سهراب را در دست گرفت و همانطور که اتاقی را از آن بیرون آمده بود ،نشان می داد گفت : درست است که کاروانسرا شلوغ تر از هر زمانی ست و اتاق خالی مثل طلا ،قیمت گرفته و نایاب شده ، اما برای پسر کریم بامرام فرق می کند. یاقوت خان محال است اجازه دهد که این میهمان عزیزش ،جای دیگری ساکن شود ،پس اتاق خودم را با تو شریک می شوم. سهراب که از اینهمه مهمان نوازی و معرفت یاقوت خان به وجد آمده بود ، گفت : پدرم چه دوستان خوب و وفاداری داشته و من بی خبرم ، اما عجیب اینکه هیچ وقت از شما جلوی من نامی نبرد ، به جز همین چند هفته پیش که قصد سفر خراسان نمودم ، آنهم نگفت که رفاقتتان اینچنین محکم بوده ، بلکه سفارش کرد در اینجا اقامت کنم و گفت که با شما آشناست.. یاقوت که انگار هول شده بود به میان حرف سهراب دوید ، درب نیمه باز اتاق را از هم باز کرد و گفت : بفرما...بفرما داخل....درست است کریم آدم کم حرفی بود اما همیشه از پسر یکی یکدانه اش داستانها می گفت ، حالا اوضاع پدرت چطور است؟ آن زمان در کار تجارت بود و هر وقت که به کاروانسرای ما می آمد ،دستش پر بود. او بر خلاف بقیه ی مشتری هایم که در دادن کرایه ی اتاقشان خست به خرج می دادند،علاوه بر کرایه ، مشتلق خوبی به شاگردانم میداد و خیلی وقتها پارچه های گرانبها برایم سوغات می آورد. سهراب که خوب می دانست این هدایا از کجا می آمده ، سری تکان داد و گفت : تاجر بود ، اما الان چند سالی ست که از اسب افتاده و یک پایش افلیج شده و خانه نشین است و من جای او را گرفتم. یاقوت چشمانش را ریز کرد و‌گفت : یعنی تو به جای او راهز..... ناگهان حرفش را نصف و نیمه خورد و ادامه داد : تجارت می کنی؟! سهراب کاملا متوجه شد ، یاقوت از اصل شغل کریم آگاه است ، اما عجیب بود که کریم هم نمی دانست ، آخر کریم به سهراب گفته بود که یاقوت یک چشم او را به عنوان تاجری ثروتمند می شناسد. پس این میان ،بی شک کاسه ای زیر نیم کاسه ی یاقوت یک چشم است. سهراب خود را بی خیال گرفت و گفت : تا دوهفته پیش جای او تجارت می کردم اما آوازه ی جشنتان به گوش ما هم رسید و آمدیم تا بختمان را بیازماییم ،شاید شانس با ما یار شد و مسند نشین شدیم و سر از قصر در آوردیم... یاقوت خان خنده ی بلندی کرد و گفت : پس به آوازه ی جشن آمدی هااا؟! ولی مرد جوان ،انگار کمی موضوع را جدی گرفته ای...اگر بر فرض برنده هم شوی ،هزار سکه زر گیرت می آید ، اما از مسند نشینی خبری نیست ، خیلی بخواهند به تو لطف کنند ، در برج و باروی قصر ، نگهبانی ، سربازی چیزی خواهی شد ....تو آنچنان گفتی مسسسند که من فکر کردم به وعده ی صدارت اینجا آمده ای و دوباره خنده ی بلند تری کرد. سهراب همانطور که روی گلیم رنگ و رو رفته ای نشسته بود و در و دیوار اتاق را نگاه می کرد ، سری تکان داد و گفت : در این بازار کساد تجارت ، همان نگهبانی هم صدارتی ست در نوع خود.... یاقوت دستی به شانه ی سهراب زد و درحالیکه بلند می شد گفت : ببین پسرم ، اینجا را منزل خودت بدان ، می گویم برایت ناهاری ساده بیاورند تا رفع گرسنگی کنی ، من کار واجبی بیرون کاروانسرا دارم ، جایی نروی ، همین جا باش ،هنوز حرفها داریم. یاقوت با زدن این حرف ،لبخندی به لب نشاند و با شتاب از اتاق خارج شد. سهراب که کارهای این مرد یک چشم ، برایش عجیب بود دستی به لباس خاکی اش کشید و بر متکای زیر دستش تکیه داد و به سقف گنبدی و دود زده ی اتاق،خیره شد دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
دلدادگی ۱۴ 🎬 : ده دقیقه ای از رفتن یاقوت می گذشت ، قلندر در حالیکه سینی مسی در دست داشت ،یا الله گویان داخل اتاق شد. سهراب که خسته تر از همیشه بود و تازه چشمهایش گرم شده بود ، با صدای قلندر از خواب پرید و مانند فنر صاف سرجایش نشست . قلندر که حال سهراب را دید ، خنده ی ریزی کرد و گفت : بد موقع مزاحم شدم ؟! تقصیر من نیست هااا، بس که خاطرت برای یاقوت خان عزیزه ،سفارش کرد که سریع السیر ناهاری برایت ردیف کنم و در حالیکه سینی حاوی نان و ماست و خرما را جلوی سهراب می گذاشت ادامه داد : دیگر ببخشید ، میهمانی که بد موقع برسد باید به نان خشکی قناعت کند ، اما چون سفارش شده ای ،کمی ماست گوسفند و خرما هم خورش نانت کن. سهراب که گرسنه بود ، سینی را جلو‌ کشید و گفت: شکر ، همین هم خوب است، حالا چرا نمی نشینی؟ قلندر که انگار خودش هم دلش می خواست بنشیند و از زیر زبان این مهمان جواب سؤالات مبهم ذهنش را بیرون بکشد ، کمی این پا و آن پا کرد و گفت : کار دارم و اگر یاقوت خان ببیند که گرم صحبت با مسافران شدم و به کارهایم نرسیدم ، جوابم می کند و اخراجم خواهد کرد. سهراب نگاهی به قامت لاغر اندام و صورت آفتاب سوخته ی قلندر کرد و‌گفت : بنشین دیگر ، الان که یاقوت خان اینجا نیست ، انگار کاری فوری بیرون کاروانسرا داشت ، معلوم بود خیلی هم شتاب دارد‌. قلندر که منتظر همین تعارف خشک و خالی ،سهراب بود ، درحالیکه لنگه ی درب را می بست و می خواست کنار درب بنشیند گفت : من هم از همین تعجب می کنم ، آخر تمام کار و بار و زندگی یاقوت خان در همین کاروانسرا خلاصه می شود ، هیچ وقت التفاتی به بیرون ندارد ، هر چه که هم لازم داشته باشد ،پیله وران یا ما شاگردها ، برایش فراهم می کنیم ، الان در این فکرم به راستی ،چه کار مهمی برایش پیش آمده بود ... سهراب تکه ی نان دستش را در ماست فرو کرد و در دهان گذاشت و در حالیکه لقمه را در دهان می چرخاند گفت : خودت چه فکر می کنی؟ قلندر که انگار هم صحبت خوبی گیرش آمده بود ، گلویی صاف کرد و کلاه سیاه نمدی اش را بالا داد و با دست شروع به خاراندن شقیقه هایش نمود و گفت : من فکر می کنم ،هر چه هست به آمدن تو‌ مربوط می شود و بعد با حالت سؤالی ادامه داد : راستی تو کیستی؟ از وقتی که اینجا مشغول کار شدم ، کسی به نام کریم بامرام را نمی شناسم... سهراب دانه ی خرما را از هسته اش جدا کرد ، لبخندی زد و گفت : خوب من سهراب پسر کریم بامرام هستم ، من هم تا چند وقت پیش از وجود و دوستی یاقوت خان با خبر نبودم... قلندر شانه ای بالا انداخت و گفت : والاا نمی دانم ، اولی که آمدی و به یاقوت خان گفتم ،مسافری از راه رسیده که به نظر میرسد وضعش خوب است ،برزخ شد و گفت : می بینی جا نداریم ، برو ردش کن برود، اما تا اسم پدرت را گفتم ،کاملا مشخص بود ،انتظار شنیدنش را نداشته و معلوم بود که یک رابطه ای عمیق بین پدرت و او هست . سریع لباسهایش را مرتب کرد و خودش به استقبالت آمد. سهراب با آخرین تکه نان پیاله ی ماست را پاک کرد ، همانطور که تشکر می کرد گفت : ممنون...چسپید ....حالا بگو ببینم توالت و چاه آب کدام قسمت است ، در ضمن در این اتاق قبله از کدام طرف است؟ قلندر ابرویی بالا انداخت و درحالیکه به پایین اشاره می کرد گفت : بیرون اتاق چند متر پایین تر توالت و روبه روی اتاق هم چاه آب است ، خدا را شکر در بین دوستان یاقوت خان یکی نماز خوان هست و با زدن این حرف سینی را برداشت و بیرون رفت. دارد 📝 به قلم :ط_ حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
دلدادگی... ۱۵ 🎬 : سهراب از جا برخاست ، او خوب می دانست که اگر تن به خواب دهد ، نمازش قضا می شود ،پس برای قضای حاجت و گرفتن دست نماز ، بیرون رفت. بعد از خواندن نماز ، سرش را روی متکای گلدوزی شده ای که احتمالا متعلق به یاقوت یک چشم بود گذاشت و خیلی زود به خوابی عمیق فرو رفت. با کشیده شدن چیزی روی صورتش از خواب ناز بیدار شد ، متوجه پارچه ای شد که انگار روی صورتش راه میرفت. خوب که دقت کرد ، فهمید لباس مردی است که‌ بالای سرش ایستاده و دنبال چیزی روی طاقچه ی بالای سر او است. لباس را به کناری زد و نیم خیز شد‌. یاقوت که متوجه بیدارشدن او شده بود ، خودش را عقب کشید و گفت : عه ببخشید ، شما را بیدار کردم... دنبال نوشته ای داخل این کاغذها بودم . باز هم عذر می خواهم که باعث بیداریتان شدم. سهراب خمیازه ای کشید و به حالت نشسته به دیوار پشت سرش تکیه داد و گفت : نه...اشکال ندارد ، انگار زیادی هم خوابیدم ، اما واقعا خسته بودم. یاقوت در حالیکه برگه ای به دست داشت ،روبه روی سهراب نشست و گفت : نزدیک غروب است ،راستی نگفتی کریم بامرام که یکدفعه غیبش زد ، به کجا رفت؟ یعنی الان شما از کجا می آیید؟ سهراب نگاهی از زیر چشم به این میزبان یک چشم کرد و گفت : راه درازی آمدم ، از سیستان تا اینجا را بکوب تاخته ام... یاقوت سری تکان داد و گفت : که اینطور ، ساکن سیستان شده بودید... و سپس نوشته ی دستش را با دقت نگاه کرد و ادامه داد : کم کم خورشید غروب می کند ،نمی خواهی گشتی در شهر بزنی و برای رفع خستگی سری به گرمابه ی سر چهارسو بزنی و خستگی راه در کنی؟ سهراب همانطور که دستار سرش را مرتب میکرد از جا بلند شد و گفت : گشت و گرمابه ،بماند برای فردا صبح زود ، الان می خواهم سری به رخش بزنم و سرکی هم داخل کاروانسرا بزنم ، بعد خوردن شام هم استراحت کنم ، هنوز تن و بدنم خسته است ...خسته... یاقوت لبخندی زد و گفت : هر چه صلاح می دانی و اشاره به بقچه ی سهراب که تنها کوله ی همراهش بود کرد و ادامه داد: خیالت بابت وسایلت راحت باشد ، در اتاق من ،جایشان امن امن است. سهراب نیشخندی زد و همانطور که بیرون می رفت ، تشکری آرام کرد. به محض بیرون رفتن سهراب ، یاقوت مانند آهویی چابک از جا بلند شد و خیلی فرز و سریع که اصلا به سن و سالش نمی آمد ، دو لنگه ی درب را بهم آورد و به سمت بقچه ی سهراب رفت انگار او مأموری بود که در پی مأموریتش باید سر از کار سهراب در آورد. گره بقچه را باز کرد ، می خواست بقچه را بگشاید و محتویاتش را ببنید که یک دفعه درب اتاق باز شد.. دارد.... 📝 به قلم : ط _حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا