eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
9.7هزار ویدیو
301 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌼 عــهــد ثـــابـت 🌼🍃       ☜ دوشــنـبــہ☟ 🔸⤵️ اذکار روز،،، 🔶 یا قاضی الحاجات 👇 100مرتبہ 🔶یا لطیف 👈 129مرتبہ ⭐️⤵️ سوره روز،،، ✨ سوره مبارکہ شرح✨ 🌟 به جهت وسعت رزق ۴۱مرتبه خوانده شود، مراد حاصل می‌شود🌟 💦💠💦 ادعیه و زیارت روز،،، 🔹 🔷 🔹 🌸🍃نماز روز ⤵️،،، 🍃 روز دوشنبہ ↩️ هر کس ده رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید ده مرتبه حق تعالی در روز قیامت برای او نوری قرار دهد که روشنایی دهد موقوف را تا غبطه برند بر او خلق خداوند در آن روز...
✅ نماز روز دوشنبه :👇 💠 ده رکعت (۵ نماز دو رکعتی ) 💠 در هر ركعت سوره حمد 💠 و ده مرتبه سوره توحيد 💠 خوانده شود. 🌹 پاداش این نماز طبق روایت :👇 حق تعالى در قيامت براى او نورى قرار دهد، كه موقف را روشنايى بخشد تا در آن روز همه بندگان خدا بر او غبطه برند. 📚 مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی به نقل از سیدبن طاووس، نقل از امام عسکری ( علیه السلام ) ✅ نماز شب سه شنبه 👇👇 💠 یک نماز دو رکعتی در هر رکعت بعداز ؛ {حمد آیه الکرسی، توحید و آیه شهدالله} ◇ آیه شهدالله 👇 (سوره آل عمران آیه ۱۸-۱۹) {شَهِدَاللَّهُ أَنَّهُ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلـآئکة وَ أُوْلُواالْعِلْمِ قَآئماًبِالْقِسْطِ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ ۱۸} {إِنِّ الدِّینَ عِندَاللَّهِ الاْءِسْلَـمُ وَمَااخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَـبَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَن یکفُرْ بِـءَایـتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ۱۹} 💠 پاداش این نماز طبق روایت : 🌸 خداوند به او هر چه خواسته 🌸 داشته باشد عطا می کند. 📚 مصباح المتهجد ص۲۵۴، شیخ طوسی، به نقل از پیامبر (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) ✅ دعای روز دوشنبه {♡بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم♡} 🌹الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ 🌹فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ 🌹وَلَا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَات 🌹لَمْ يُشَارَكْ فِى الْإِلٰهِيَّةِ،وَلَمْ يُظاهَرْ 🌹فِى الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ 🌹صِفَتِهِ وَالْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، 🌹وَتَوَاضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ 🌹وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ، 🌹وَانْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ 🌹فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً 🌹وَمُتَوالِياً مُسْتَوْسِقاً وَصَلَوَاتُهُ 🌹عَلَىٰ رَسُولِهِ أَبَداً وَسَلامُهُ دَائِماً 🌹سَرْمَداً اللّٰهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِى هٰذَا 🌹صَلاحاً وَأَوْسَطَهُ فَلاحاً،وَآخِرَهُ نَجَاحاً 🌹وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ 🌹وَأَوْسَطُهُ جَزَعٌ ، وَآخِرُهُ وَجَعٌ 🌹اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ 🌹وَكُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ، وَكُلِّ عَهْدِ 🌹عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ وَأَسْأَلُك 🌹فِى مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِى 🌹فَأَيُّما عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ 🌹إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا 🌹إِيَّاهُ فِى نَفْسِهِ ،أَوْ فِى عِرْضِهِ، 🌹أَوْ فِى مَالِهِ،أَوْ فِى أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ 🌹أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا 🌹أَو تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوَىً 🌹أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ 🌹غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ 🌹مَيِّتاً،فَقَصُرَتْ يَدِى وَضَاقَ وُسْعِى 🌹عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ؛ 🌹فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ 🌹وَهِىَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ 🌹وَمُسْرِعَةٌ إِلَىٰ إِرادَتِهِ 🌹أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🌹وَأَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّى بِمَا شِئْتَ 🌹وَتَهَبَ لِى مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً 🌹إِنَّهُ لَاتَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَلَا تَضُرُّكَ 🌹الْمَوْهِبَةُ،يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ 🌹اللّٰهُمَّ أَوْلِنِى فِى كُلِّ يَوْمِ اثْنَيْنِ 🌹نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعادَةً فِى 🌹أَوَّ لِهِ بِطَاعَتِكَ وَنِعْمَةً فِى آخِرِهِ 🌹بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلٰهُ وَلَا يَغْفِرُ 🌹الذُّنُوبَ سِوَاه ✅ زیارت امام حسن (علیه‌السلام) در روز دوشنبه : 👇👇 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ أ
َيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ 🌹عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. ✅ زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در روز دوشنبه : 👇👇 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰه 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِساءِ 🌷الْعالَمِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ، 🌷وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، 🌷وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً 🌷وَجَاهَدْتَ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ 🌷أَتَاكَ الْيَقِينُ فَعَلَيْكَ السَّلامُ مِنِّى مَا 🌷بَقِيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ 🌷وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ 🌷أَنَا يَا مَوْلَاىَ مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ 🌷سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ 🌷حَارَبَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ ، 🌷وَظَاهِرِكُمْ وَبَاطِنِكُمْ 🌷لَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ 🌷وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ تَعالىٰ مِنْهُمْ 🌷يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ ،يَا مَوْلَاىَ يَا 🌷أَبا عَبْدِاللّٰهِ هٰذا يَوْمُ الإِثْنَيْنِ وَهُوَ 🌷يَوْمُكُما وَبِاسْمِكُما و َأَنَا فِيهِ ضَيْفُكُما 🌷فَأَضِيفانِى وَأَحْسِنا ضِيَافَتِى 🌷فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِيفَ بِهِ أَنْتُمَا 🌷وَأَنَا فِيهِ مِنْ جِوارِكُما فَأَجِيرانِی 🌷فَإِنَّكُمَا مَأمُورانِ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجارَةِ 🌷فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكُمَا وَآلِكُمَا الطَّيِّبِينَ.
1_1335612930.pdf
13.86M
تعقیبات نماز صبح
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت ۱۲۰🎬: روزها به سرعت برق و باد می گذشت ،فرنگیس بدون اینکه از گذشته اش چیزی به خاط
هاشمی: روایت دلدادگی قسمت ۱۲۱🎬: هر دو نفس زنان بر سر زمین ایستادند، عبدالله که گرم چیدن علف های هرز بین گندمزار بود ، با دیدن همسر و آن دختر ، علف ها را به کناری ریخت و گفت : چه شده ضعیفه؟! آفتاب از کدام طرف درآمده که خانه را ترک کردید هااا... ننه صغری همانطور که از ته دل خنده می کرد گفت : مژده بده عبدالله...مژده بده که به مراد دلم رسیدم... عبدالله نیشخندی زد و‌گفت : به مراد دلت ، دختر یکی یک دانه ات که مدتی ست رسیدی... ننه صغری همانطور که بر روی زمین خاکی می نشست تا نفسی تازه کند ،گفت : اون که بله...اما موعد ادای نذرم رسیده...انگار امام شهید طلبمان کرده، اگر دست بجنبانیم تا فرداشب به کاروانسرای بیرجند میرسیم به جمع زوار کربلا ملحق می شویم... عبدالله که گویی خشکش زده بود ، خیره به او‌حرف نمی زد... ننه صغری که حال غریب شوهرش را دید گفت : آهان...تو هم شوکه شدی هاا؟! همین الان مش باقر خبرش را برایم آورد... عبدالله آهی کشید و گفت : زن..تو‌ کی مش باقر را دیدی و او را مأمور پیدا کردن کاروان به کربلا کردی؟! اخر با کدام عقلت تصمیم به رفتن به زیارت آنهم کربلا گرفتی؟؟ ما خیلی هنر کنیم تا همین خراسان به پابوس امام غریب برویم...کربلا سرمان را بخورد... ننه صغری که انتظار نداشت ،شوهرش به این راحتی از زیر بار سفر به کربلا در برود گفت : مرد ، توکل کن ...امام شهیدمان قبولت کرده...برات زیارت داده و‌ تو‌می خواهی این سعادت را از خودت بگیری؟! و‌چون دید عبدالله حرف نمی زند ادامه داد: من نمی دانم چه در سر تو می گذرد، اما من نذر کردم مرد...نذر کردم می فهمی؟ اگر نیایی ،مجبورم با همین دخترک بروم ، سفر به زیارت به عشق حرم امام ، سخت تر از فرار از چنگ از ما بهتران برای این دختر نیست...بلکه بسیار هم شیرین است... عبدالله که از حرفهای زنش انگار کفری شده بود ،با دو دست بر سرش زد و گفت : من چه کنم از دست تو زن مجنون؟! هر سازی زدی به آن رقصیدم ،اما این یکی نمی شود ، رفتن به زیارت ،آنهم به عراق عرب ..پول می خواهد، توشه می خواهد..کو‌ پول، کو مال؟! کو سرمایه؟! بده به من تا همین الان راهی شویم... عبدالله به گمان خود سنگ بزرگی پیش پای زنش انداخته بود و ننه صغری هم مبهوت و حیران دور دست ها را مینگریست و‌مدام آه می کشید و جوابی نداشت بدهد ...که ناگهان.... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
روایت دلدادگی قسمت۱۲۲🎬: در همین اثنا ناگهان صدای لطیف مظلوم ،فرنگیس بلند شد و درحالیکه دست زیر چارقد سفید و بلندش می برد و‌کلاه کوچکی که مرسوم آنزمان بود از زیر روسری بر سر می کردند که هم مانع بیرون زدن موها شود و هم نوعی زیور محسوب میشد را از سر بیرون آورد‌. کلاهی که دور تا دورش با سکه های طلا و مرواریدهای سفید و گرانبها دور دوزی شده بود و قیمتی زیاد داشت و نشان میداد که این دخترکی که فراموش کرده کیست و اینجا چه می کند ، از خانواده ای متمول و ثروتمند است. فرنگیس کلاه را بیرون آورد و سپس دسته النگویی را که بر دست داشت ، به زحمت بیرون آورد و داخلش گذاشت و دست برد سمت گردنش... ننه صغری که کاملا می فهمید ، قصد فرنگیس چیست ، دستش را چسپید و گفت : نه دخترم اینها مال توست...نه.. فرنگیس کلاه را به سمت عبدالله داد و‌گفت : من به اینها احتیاجی ندارم ، فقط دوست دارم ،ننه صغری نذرش را ادا کنه و خودمم خیلی دوست دارم برم حرم...فکر میکنم حرم جای خوبیه و میتونه حال من را بهتر کنه... عبدالله تا این حرف را که فرنگیس در کمال مظلومیت و صداقت گفته بود ، شنید. آه بلندی کشید و با خود گفت : نمی دانم ...شاید هم امام طلب کرده و کلاهی را که مشخص بود با فروشش به تنهایی ،خرج سفرشان در می آید ، گرفت و رو به ننه صغری گفت : بلند شو زن...میبینی چه آتشی به پا کردی...پاشو باید فکری به حال زمین و آن گاو و گوسفندها کنیم. ننه صغری همانطور که از جا بر می خواست به سمت فرنگیس رفت و ماچی آبدار از گونه دخترک گرفت و گفت : قربانت شوم که آمدی و با آمدنت نور و روشنایی و شادی را به خانه ام آوردی و سپس رو به عبدالله گفت : برای زمین و‌گاو و گوسفندها هم نگران نباش ، با خواهرم کبری ،صحبت کردم و قبول کرده در نبود ما مراقب تمام زندگی ما باشد و کار زمین هم به دست پسرش جواد بدهد ، از بابت چیزی نگران نباش... عبدالله همانطور که سرش را تکان می داد گفت : داد از دست تو که زیر زیرکی تمام کارهایت را می کنی و آخرین نفر خبرش به عبدالله بیچاره می رسد ،هعی....هعی... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
روایت دلدادگی قسمت۱۲۳🎬: گرگ و میش صبح بود که کاروان کوچک قصهٔ ما به سمت شهر رهسپار شدند ، تا سفر عشقی شیرین را آغاز کنند. عبدالله برای سفرشان دو الاغ و یک قاطر تهیه کرده بود و کلی بار و بنه و خوراکی و خشکبار را در لنگه های خورجین هر حیوان انبار کرد تا در آینده آذوقهٔ سفر دور و درازشان شود ،سفری که معلوم نبود چقدر طول می کشد و آیا واقعا برگشتی در کار باشد یا نه... ننه صغری از شادی در پوست خود نمی گنجید و این سفر تقریبا جزء اولین مسافرت های عمرش بود ، او را سرحال آورده بود و احساس جوانی به او دست داده بود . فرنگیس هم سوار بر الاغی خاکستری ، در تاریک روشن هوا ، اطرافش را می نگریست، او احساس خاصی داشت ، یک نوع شور و شوقی مبهم ، شاید هم شادی و شعف ننه صغری در او‌ هم اثر کرده بود. عبدالله ، این مرد مهربان و سردو گرم چشیده هم دست کمی از همراهانش نداشت و قلب او هم به عشق امام حسین علیه السلام که در عین ناباوری او را طلب کرده بود ، چونان گنجشکی لرزان در سینه بی قراری می کرد، اما مرد بود و خوی مردانه اش اجازه نمی داد که از احساساتش چیزی به زبان آورد و بروز دهد. فرنگیس همانطور که اطراف را از نظر میگذراند ، ساعتی قبل را به یاد آورد که اهالی روستا که تازه متوجه سفر رفتن انها شده بودند، گروه گروه به خانهٔ عبدالله می آمدند و همانطور که به حال انها غبطه می خوردند ، هریک با اشک چشمشان ،التماس دعای مخصوص داشت... یکی می گفت ، من هم آرزوی زیارت دارم ، آن دیگری پیغام میداد که شفاعت می خواهد و یکی دیگر برای روی کفن و لباس آخرتش، اندکی تربت حسین علیه السلام، سفارش میداد و وقت بیرون آمدن از روستا هم ، هر خانواده ،قرآن و منقل اسپند به دست ،به بدرقهٔ آنها آمده بودند... هیچ‌کدامشان باور نداشتند که ننه صغری که مجنون روستا قلمداد میشد، اینقدر لیاقت داشته باشد که امام شهید او را طلب نماید... فرنگیس از یاد آوری تمام اینها ،سرشار از احساسات رقیق و حال خوش شده بود... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
روایت دلدادگی قسمت۱۲۴🎬: روح انگیز ،در عالم بیهوشی فرو رفته بود و حاکم خراسان هم، که اینک متوجه قضایا شده بود ، مانند مرغی سرکنده ،بی قرار در حال قدم زدن در کنار تخت همسرش بود . حاکم خراسان از شدت عصبانیت و نگرانی ،گویی که مغزش قفل کرده بود و نمی دانست که چه کند و براستی چه می تواند بکند ، او با خود می گفت : اگر می دانستم که ازدواج فرنگیس ،چنین ضربه عظیمی به حکومت می زند و از آن گذشته، جان تنها دخترم را می گیرد ، حاضر به این کار نمی شدم. حاکم خراسان که به گوشش رسیده بود ، احتمالا تمام قضایا زیر سر بهادرخان است ،خون خودش را می خورد ، پس دستور داد که تا بهادر را هر کجا هست و در هر سوراخی که پنهان شده ، پیدا کنند و به خراسان بیاورند. شاهزاده فرهاد نیز، با همراهی دسته ای از سربازانش راهی شکار گاه شدند، آنها آنقدر عجلهٔ رسیدن را داشتند و شتابان حرکت می کردند که راه یک روزه را در چند ساعت پیمودند. سایه های شکارگاه از دور پدیدار شد و فرهاد که دیگر طاقتش طاق شده بود ، با سرعتی بیشتر ، همراهانش را پشت سر گذاشت و با شتاب به سمت عمارت حاکم نشین تاخت. نزدیک عمارت بود که همزمان با حرکتش شروع به فریاد زدن کرد : دایه سرو گل هااای....رجب آی رجب... با صدای شاهزاده فرهاد که در کوه و کمر شکار گاه می پیچید ، ساکنان عمارت هراسان خود را به بیرون انداختند. ننه سرو گل در حالیکه خراشهایی از خون خشک شده روی صورتش پیدا بود ، بر سر زنان جلو آمد و هنوز نرسیده به فرهاد بر زمین خاکی نشست و مشت مشت خاک بر می داشت و بر سرش میریخت. شاهزاده فرهاد با یک جست از اسب به زیر آمد ، کنار دایه سروگل زانو زد و همانطور که افسار رخش را در دست داشت و نفس نفس می زد گفت :... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی قسمت۱۲۵🎬: فرهاد سرش را پایین آورد و با لحنی که سعی می کرد آرام باشد گفت : این چه خبرهایی ست که به خراسان می رسد ، بگو که همه دروغ است و نقشهٔ فرنگیس است تا بدین وسیله ، ترحم پدرم را برانگیزد تا از خطایش چشم پوشی شود. بگو که درستش همین است. ننه سرو گل در حالیکه صورتش را دوباره چنگ می انداخت و از جای زخم های قبلی اش خون تازه بیرون می زد گفت : نه ننه...کدام نقشه...کاش اینچنین بود که تو می گویی...کاش خدا جانم را می گرفت این روز را نمی دیدم ، دخترک سالم و سرحال به طرف رودخانه و کنار تخته سنگ سفید راه افتاد ، مرا نیز قاصد کرد که به بهادر خان بگویم ،به همان مکان برود...من اولش که بهادر را اینجا دیدم فکر کردم این دو بهم دلداده اند و نقشهٔ فرار را با هم کشیده اند ، اما بعد از دیدن عصبانیت فرنگیس و شنیدن آن سخنان نیشدارش ،فهمیدم که علاقه ای و نقشه ای بین آنها نیست. شاهزاد فرهاد نیشخندی زد و گفت :اه...اه...علاقه؟ فرنگیس به خون این بشر تشنه بود ، بهادرخان مکاری ست که در این دنیا نمونه ندارد... ننه سروگل سرش را تکان داد و ادامه داد: البته من چند نفر را مأمور کردم ،تا از دور مراقب دخترک باشند اما بعد از ساعتی که از رفتن فرنگیس گذشت و نیامدند ، دلشوره ای عجیب به جانم افتاد. یکی دیگر را روانه کردم و....خبری آوردند که دنیا پیش چشمم رنگ باخت ، خاک بر سرم شد ، در پیش شما و حاکم ، روسیاه شدم... شاهزاده فرهاد که حالا سربازان همسفرش به او رسیده بودند از جا بلند شد و دستی به زانوی خاک آلودش کشید و همانطور که بر اسب می نشست به اطرافیان اشاره کرد و گفت : سریع...به سمت رودخانه و تخته سنگ سفید حرکت می کنیم...باید وجب به وجب رودخانه و اطرافش را بگردیم... سریعا...زود...شاید جایی بین بوته ها و زیر درختی و...بی هوش افتاده باشد... باید شاهزاده خانم را پیدا کنیم و آرام تر زیر لب ادامه داد: حتی اگر شده ، لنگ کفشی، تکه لباسی...یک اثری کوچک از او بیابیم ......بعد از آنهم نوبت بهادرخان است، اگر اینجا مانده باشد و او را بیابم نامردم اگر سرش را نبرم و روی سینه اش نگذارم. با این فرمان شاهزاده فرهاد ، همه به طرف جنگلی اسرار آمیز حرکت کردند .. ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️ 💢تکلیــف هشتم🔻 تکلیف دیگر❣حضور و شرکت در مجالس و محافلی ا
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️ 💢تکلیـــف نهم🔻 تکلیف دیگر❣برپایی مجالس و محافل ذکر و یاد امام زمان علیه السّلام است.❣ 💎این نیز از علایم محبّت صادقانه ی مؤمن به آن حضرت می باشد. ⚠️اگر مؤمن این توانایی را دارد که مجالس یاد و ذکر آن حضرت و فضایل او را بر پا نماید، نباید در این امر، از خود غفلت نشان دهد. 🔅امام صادق علیه السَّلام به فضیل فرمودند: 💠آیا شما گرد هم می نشینید و حدیث نقل می کنید؟ فضیل عرض کرد: آری! فدایت شوم. امام علیه السَّلام فرمودند: من این مجالس را دوست دارم. ای فضیل! امر (اعتقاد به ولایت و معارف) ما را زنده کنید. خداوند رحمت کند کسی را که امر ما را زنده نماید .💠1 ✨بی شک، برپایی این گونه محافل و مجالس، یاری و نصرت دین خدا و ولیّ خداوند متعال، و حجّت وقت است و سبب ترویج، نشر و توسعه ی دین حق خواهد شد.👌 💥حتّی در بعضی زمان ها و مکان ها، اقامه و برپایی این گونه مجالس واجب خواهد بود؛ تا جلوی خطر گرفته شده و گمراهان از گمراهی و ضلالت نجات یابند.☝ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚1- بحار ج44، ص282، باب 34ح 14. را نشر دهید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان علیه السلام بردارید... 🕹 اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج... 🌺سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...
🔅امام زين العابدين علیه السلام: ⚡️در قائم ما شش نشانه از شش پيامبر هست... 🔸نشانه ‏ی او از حضرت نوح، عمر طولاني اوست. 🔹نشانه‏ ی او از حضرت ابراهيم، تولد پنهانی و کناره‏ گيری او از ميان مردم است. 🔸نشانه‏ ی او از حضرت موسي، ترس و وحشت و غيبت اوست. 🔹نشانه ‏ی او از حضرت عيسی، اختلاف مردم در حق اوست. 🔸نشانه‏ ی او از حضرت ايوب، فرج بعد از شدت است. 🔹و اما نشانه ‏ي او از حضرت محمد ﷺ قيام به شمشير اوست. 📚المحجة البيضاء ج۴ ص۳۳۸ 💫بازنشر🙏 ✨اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج✨ 🌺سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...