eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
299 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🙏🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این که گناه نیست 76.mp3
4.75M
76 آخر ⛔️با خدا لجبازی نکن! حرام؛ فقط لیست میکروبهایِ روح خودته! نه مجموعه ای از عُقده های خدا! اگه به میکروبی مبتلا شدی؛ دور بزن و برگرد! خدا عاشـ❤️ـقانه منتظرته
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد: انگار کسی داخل خانه نبود، خانه ای ساکت و تاریک، به محض ورو
رمان انلاین زن، زندگی آزادی قسمت هشتاد و یکم: درباز شد و الی با لبخندی روی لبهاش داخل شد، با تعجب بهش نگاه کردم، این الی بود واقعا؟ خیلی شبیه الی بود اما این موهاش طلایی بود و روی شونه هاش ریخته بود تا جایی یادمه موهای الی سیاه بود.. الی با طمأنینه در را پشت سرش بست، کلید را در قفل در چرخاند و همانجا روی در گذاشت و بعد دست هاش را از هم باز کرد و گفت: زبونت را موش خورده که سلام هم نمی کنی؟! شوکه بودم و انگار واقعا لال شده بودم با لکنت گفتم: س..س..سلام..من خواب هستم یا بیدار؟! تو....تو الی هستی؟ اینجا چکار میکنی؟! الی نزدیکم شد و منو تو آغوشش گرفت و‌گفت: بیداری عزیزم ، می خوای یه نیشگول مشتی ازت بگیرم که مطمئن شی بیداری؟ بله الی جانت هستم انگار عقدهٔ تمام این روزها باز شده بود، گویا شانه های الی محکم ترین تکیه گاهم بعد از خدا شده بود، نا خوداگاه شروع به گریه کردم...الی هم بی حرکت ایستاده بود، انگار میفهمید که چی درونم میگذرد و با دستش پشتم را ناز می کرد. در بین هق هق هام گفتم: تو کجا رفتی؟ الان خدا تورو از کجا رسوند؟! من اشتباه مهلکی کردم ،اما خدا میدونه سخت پشیمانم، یکدفعه یاد اون دوتا دختر فلسطینی افتادم و گفتم: اون دو تا دختر بچه هانا و هانیل مردن..‌یعنی اینا ،این ابلیس ها کشتنشون، زهرا هم شانس آورد که پلیس بردش وگرنه قرار بود قربانی بشه...منم قرار بود قربانی بشم..الی تو یک فرشته ای فرشته.. الی با دو دستش شانه های منو گرفت و منو از خودش جدا کرد و بعد خیره به چشمای خیس از اشکم شد، با دو تا کف دستش ،صورتم را قاب گرفت و گفت: خدا دوستت داشته که از چنگ این شیاطین نجات پیدا کردی وگرنه من کاره ای نیستم، خدا میدونه سالانه چقدر دختر مثل تو که هر کدوم به خاطر شرایطی که دارن از خونه و کشور فراری میشن و توی چنگ همچی کسایی اسیر میشن، یکی مثل تو به قربانگاه شیطان میره و یکی هم به شیوخ شکم گنده عرب فروخته میشه تا وسیلهٔ عیش و نوش یک مشت هوسران فراهم بشه.. هر کسی توی یک منجلابی که خودش باور نداشته فرو میره و تا نفس داره باید خدمت کنه ،اما برای تو انگار خدا یه جور دیگه برنامه چیده بود...خواست خدا بود تا بیای و اینجاها را ببینی، آگاه بشی و آگاهی ببخشی الی بوسه ای از گونه ام گرفت و همانطور که دست منو توی دستش گرفته بود به سمت مبل دو نفره رفت و‌گفت: بیا بشین اینجا اعجوبه... تعجب کردم، با پشت دست اشکهام را پاک کردم و گفتم:من اعجوبه ام؟؟ چرا آخه؟! الی با تعجب گفت: یعنی خودت متوجه نشدی؟! ادامه دارد.. به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان انلاین زن، زندگی آزادی قسمت هشتاد و یکم: درباز شد و الی با لبخندی روی لبهاش داخل شد، با تعجب ب
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و دوم: با تعجب نگاه الی کردم و گفتم: داری از چی حرف میزنی؟ الی خنده ریزی کرد و گفت: خوشم میاد که خودتم نمی دونی چکار کردی و بعد دستی به پشتم زد و ادامه داد: اون قلب طلایی را چکار کردی؟ چشام را ریز کردم و گفتم: چه ربطی به قلب طلایی داره؟ الی خنده بلندی کرد و گفت: آخه اون فقط قلب نبود...یه ردیاب بود که جای دقیق شما را نشون میداد با شنیدن این حرف تازه یاد گرسنگی و دردی که مدام توی شکمم می پیچید افتادم، دستم را روی شکمم گذاشتم و گفتم: به جای صبحانه و نهار و شام خوردمش.. الی ناگهان از جا برخاست و‌گفت: خدای من! چی میگی تو؟! یعنی اون قلب را قورت دادی؟ چه کار خطرناکی گرچه کوچک بود.. شانه ای بالا انداختم و گفتم: گذاشتم زیر زبونم چون جولیا می خواست بازرسیم کنه ، ناخواسته قورتش دادم. الی همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت گفت: پس الان یه قلب طلایی با یه ردیاب داخل شکم تو هست درسته؟! یعنی تو الان خود خود ردیاب هستی و زد زیر خنده.. با نگاهم رد رفتنش را دنبال کردم که اشاره کرد برم پیشش.. تازه متوجه میز نهار خوری کوچک وسط آشپز خانه شدم، یه میز شیشه ای سیاه رنگ‌که دو طرفش دو تا نیمکت چرمی سیاه و سفید قرار داشت. روی نیمکت نشستم و الی مشغول گشتن توی یخچال و کابینت ها شد و گفت: باید یه غذای چرب و‌چیلی درست کنم که هم نیروی این چند روزه را به بدنت بازگردونه و هم باعث دفع اون قلب ردیابی بشه.. اتفاقات این سفر را مثل پازل توی ذهنم در کنار هم قرار دادم و با شک گفتم: به نظرم تو اون الی که میگفتی نیستی ،تو کس دیگه ای هستی.. الی نگاهی بهم انداخت و گفت: منظورت کدوم الی هست؟ بهش خیره شدم و گفتم : همون که داستان زندگیش را تعریف کردی و‌گفتی کلاه سرت گذاشتن و برای فرار از زندان ،مجبور شدی که به فرار فکر کنی .. الی چیزی را از داخل یخچال برداشت و توی ماهیتابه روی گاز گذاشت و بعد روبه رویم نشست و گفت: هم آره و هم نه...یعنی من در حقیقت همون الی هستم اما در واقع نیستم.. کلا گیج شده بودم و گفتم برام بگو.. الی از جا بلند شد ، جلز و ولز محتویات ماهی تابه بلند شده بود ،الی به طرف آن رفت و گفت : می تونی منو زینب صدا کنی و بعد نگاهی به ساعت دستش انداخت و ادامه داد: دوساعت دیگه یه جلسه شبانه داریم، می خوام اگر حالت خوب بود و دوست داشتی تو رو هم باخودم ببرم ، اما قبلش یه کم باید گریمت کنم. زیر لب گفتم زینب... الی برگشت طرفم و‌گفت: بزار یه چی بخوری ، فرصت زیاده، یکی یکی همه چی را برات تعریف میکنم.. واقعا مغزم هنگ کرده بود..زینب..الی...جلسه...گریم.. همه چیز مرموز بود ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و دوم: با تعجب نگاه الی کردم و گفتم: داری از چی حرف میزنی؟
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و سوم: الی یا همون زینب یه نوع خوراک که اسمش را نمی دونستم ،جلوی روم گذاشت و توی ظرفی هم چند تکه نان و گفت: زود بخور تا جون بگیری ،اگر بخوای باهام بیای خیلی کارا باید بکنیم نگاهی به الی و نگاهی به غذای خوش رنگ و خوشبو کردم و گفتم: خودتم هم بخور الی ظرف را با دستش به طرفم هل داد و گفت: من تازه خوردم، تو بخور زود باش تکه ای نان جدا کردم و همانطور که باهاش ور میرفتم گفتم: پس تا من میخورم بگو قصه الی و زینب چی چی هست؟ الی خنده ای کرد و گفت: ببین من در حقیقت زینب هستم ، اما اینجا منو با نام الی میشناسن،یعنی الی وجود خارجی داره و واقعا هستش با همون سرگذشتی که داخل کشتی تعریف کردم، یه زن ناامید که کلاه سرش گذاشتن و با اندکی ثروت قصد خروج از کشور را داره و چون ازش شکایت شده و ممنوع الخروج هست، مجبور شده از طریق غیر قانونی از کشور خارج بشه تا اون ثروته را از دستش درنیارن و در این بین گیر جولیا میافته و فکر میکنه که جولیا فرشتهٔ نجاتش هست و بهش اعتماد میکنه ،درصورتیکه جولیا هم برنامه ها خودش را داره و ... ولی الان الی توی ایران هست و من زینب هستم که خودم را الی جا زدم، ما با هک‌حساب جولیا متوجه شدیم با چندین نفر توی ایران در ارتباطه و قراره اونها را از مرز خارج کنه، حتی تمام مکالمات شما را داشتیم و قرار شد من جای یکی از قربانیان به اینجا بیام تا سر از کارشون دربیاریم و توی لندن بود که فهمیدیم با یک تشکیلات فوق العاده بزرگ و البته مخوف و سرّی طرف هستیم و این حیوانات آدم نما هر کدام از قربانیانشون را برای منظور خاصی میارن، قسمت تو و اون دختر بچه ها قربانی شدن در محضر ابلیس بود و قسمت من و تعدادی دیگه اجرای یک نقشهٔ توطیه که از پیش طراحی شده بود . حرفهای زینب برام جالب بود ، حالا میدونستم زینب یک پلیس در قالب زن فراری بود، حالا میدونستم که من کل این مدت تحت کنترل پلیس بودم و کم کم برام روشن شد که اون آزاد شدن معجزه آسا از دست پلیس بدون کمترین هزینه و سوظنی برای من از کجا آب می خورد.. سوالات گوناگون توی ذهنم رژه میرفت پس گفتم: سعید..‌اینجور که جولیا می گفت برادرم سعید هم اینا کشتن.. زینب سری تکان داد و‌گفت: بله متاسفانه ، ما هم متوجه این موضوع شدیم ، اما الان بحث کافی هست آیا حاضری الان همراه من بیای؟ خسته تر از آن بودم که به مخمصه لی دیگه فکر کنم ، پس شونه هام را بالا انداختم و‌گفتم: امشب نای هیچ‌کاری ندارم، بعدم دوست دارم هر چه سریعتر به کشور خودم... زینب پرید توی حرفم و گفت: هر چیزی به وقتش،باشه اگر امشب نمیای، باید فردا شب حتما بیای‌... بی صدا لقمه ای در دهانم گذاشتم و ناخوداگاه به یاد مادرم افتادم، از زینب فقط لب زدنش را میدیدم اما ذهنم در ان سوی دنیا بود.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از یه روز شلوغ پلوغ و پر از آموزش های عجق وجق که نمیتونیم کنترلشون کنیم!!🤯 فقط یه قلُپ کتاب میتونه دنیای رنگی و امن بچه هامون رو بسازه !!😊 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (6).mp3
2.91M
قسمت 6️⃣ 📜سوره مبارکه مائده آیه ۱ 🔹يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ..🔹 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ شنبه - ١٠ تیر ١۴٠٢ 🌙 السبت، ١٢ ذی‌الحجه ١۴۴۴ 🌲م Saturday 01 July 2023 👈 امروز متعلق است‌ به پیامبراکرم (ص) 🕋 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (١٠٠ بار) - یا حی یا قیوم (١٠٠٠ بار) - يا غنی (١٠۶٠ بار) برای غنی شدن ❇️ وقایع مهم روز: 🌙 🌙 منازل امام حسین (ع) تا کربلا «» (۶٠ ق) ☀️ روز صنعت و معدن ☀️ سالروز آزادسازی مهران ☀️ روز بزرگداشت صائب تبریزی 🤲 اعمال روز: 🔹 عمل خاصی برای این روز توصیه نشده است. 💠 حدیث روز: 💎 امام صادق (ع): «ما تَبْقَى الأرضُ يوما واحدا بِغَيْرِ إمامٍ مِنّا تَفْزَعُ إلَيْهِ الاُمّةُ» «زمين، بدون امامى از ما (اهل‌بیت) كه امّت بدو پناه برد، حتى يك روز باقى نمى‌ماند» 📚 بحارالأنوار: ج٢٣، ص۴٢. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌رسد روزی به‌پایان نوبت هجران او می‌شود آخر نمـایان طلعت رخشـان او ان‌شاءالله بزودی😍💕 "عج" ‍ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ 🌸 خـدایا خردمندان و عاقبت اندیشان یک سره در یاد تواَند و ذکر تو بر لب دارند لحظه‌ای دل به جز تو نمی‌بندند و امید به غیر تو روا نمی‌دارند در خلقت اندیشه می‌کنند و تو را می‌جویند با زبان ستایش تو می‌گویند و در دل تو را می‌ستایند در عمل جز به رضای تو نمی‌اندیشند و تو ای مهربان ترین چه زیبا ندایشان را اجابت می‌کنی 🌸 پـروردگارم در این روز از تو درخواست می‌کنم دلهایمان را از نور ایمانت لبریز کن و خیر و برکت و خوشی را برای همه دوستارانت نصیب فرما و گناهانمان را ببخش و از لطف و کرم خود بر ما فراوان بباران 🌸 خـدایا در این روز به حق صاحب الزمان عج تمامی بیماران را لباس عافیت بپوشان الهی شفای جسم و روح و فکر به همه ما عطا فرما و الهی عاقبت همه را ختم بخیر بگردان 🌸 بـارالهـی آغاز امامت حضرت مهدی عج شروع بهترین‌ها برای همه و ظهور حضرت صاحب الزمان عج را برای همه عاشقان ولایت و امامت مهیـا بفرما
پنجاه پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- خداوند حالات بارورى تمام موجودات را مى‌داند. 2- علم خداوند، به جزئيات هم تعلق مى‌گيرد. (او از نژاد، صفات، استعدادها، شكل و جنس جنين آگاهست.) 3- در تكامل يا نقص نوزاد، رَحم نقش مهمى دارد. 4- نظام آفرينش موجودات بر اساس مقدار و ميزان دقيق است.
✾ ✾ ✾ ══════💚══   ✨امام صادق علیه السلام فرمودند: در روز عيد غدير، خدا را با روزه و عبادت و ياد پيامبر و خاندان او يادآوري كنيد، زيرا رسول خدا به اميرالمؤمنين سفارش كرد كه آن روز را عيد بگيرد، همينطور پيامبران هم به جانشينان خود سفارش مي كردند كه آن روز را عيد بگيرند، آنان هم چنين مي كردند.✨
✾ ✾ ✾ ══════💚══   آگاه باشید که دشمنی با علی نمی کند مگر کسیکه بدبخت است و دوستی با او نمی ورزد مگر کسیکه پرهیزکار است و ایمان به او نمی آورد مگر کسیکه ایمان اوخالص باشد.»
📖 تقویم شیعه شمسی: شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲ میلادیSaturdy 01 july 2023 قمری: السبت ۱۲ ذی الحجه ۱۴۴۴ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: 👈صد مرتبه یا رب العالمین 👈 ۱۰۶۰مرتبه یاغنى بگوید تا غنى گردد. 🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ✅وقایع مهم روز: 🇮🇷روز صنعت و معدن 🇮🇷آزاد سازی شهر مهران 🇮🇷بزرگداشت صائب تبریزی 🗓روز شمار تاریخ: 💐⏳۰۳ روز تا سالروز ولادت حضرت امام علی النقی علیه السلام (۲۱۲ه ق) 💐⏳۰۶ روز تا عید غدیر خم (۱۰ ه ق) 💐⏳۰۸ روز تا سالروز ولادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (۱۲۸ه ق) ◼️⏳۱۸ روز تا آغاز سال قمری اول محرم الحرام ۱۴۴۵ هجری قمری