eitaa logo
🌹 منتظران ظهور🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
295 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال3️⃣0️⃣1️⃣:فلسفه ازدواج حضرت رسول اکرم(ص) با «عایشه بنت ابوبکر» چه بود؟👇
پاسخ: قبل از پاسخ به این سوال؛ مقدمتا انگیزه های حضرت رسول اکرم(ص) را درباره ازدواج شرح دهیم: 1⃣عمل به فریضه الهی:👇 مسئله ی ازدواج یک پاسخ منطقی به نیاز زن و مرد به یکدیگر است،که در تمام شرایع و ادیان و جوامع پذیرفته شده است. اسلام نیز بنیاد ازدواج را مبارک ترین بنیانها و بناها شمرده است و پیروان خود را بدان ترغیب و شرایط و حدودی برای آن تعیین نموده است. و پیامبر اکرم(ص) نیز انسانی است، همانند سایر انسانها با همان نیازها با این تفاوت که بر آن حضرت(ص) وحی نازل می شود. 📖قرآن می فرماید : 《قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ》 بگو من بشری هستم مثل شما ،(امتیازم این است که) به من وحی می شود..(۱) یکی از نیازهای پیامبر اکرم(ص) نیاز به ازدواج و انتخاب همسر بوده است، اما از آنجایی که پیامبراکرم(ص) معصوم و خود ساخته است و قوای نفسانی خود را تحت کنترل دارد، هیچگاه از جاده اعتدال خارج نمی شود. 2⃣سياسی و اجتماعی:👇 يعنی با ازدواج موقعيت پیامبر(ص) در بين قبايل مستحكم می گشت و بر نفوذ سياسي و اجتماعيش افزوده می شد و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده می نمود. پشتوانه وحمایت سیاسی از حضرت(ص) در اموری از قبیل جنگها و اتحاد قبایل و حکومت داری و جلوگيري از كارشكني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، از ناحیه برخی از قبایل عرب می توانست در برخی از مواقع، کمکی برای پیامبر(ص) باشد. در راستاي اين اهداف پيامبر(ص) با زنان ذيل ازدواج كردند : ۱)عايشه دختر ابوبكر از قبيله (تيم) ۲)حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ (عدی) ۳)ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله (بني اميه) ۴)ام سلمه از قبيله (بني مخزوم) ۵)سوده از قبيله (بني اسد) ۶)ميمونه از قبيله (بني هلال) ۷)صفيه از (بنی اسرائيل) و .. از اين روي، پيامبر(ص) با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر(ص) دشمن بودند، مانند؛ بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج نمود. اما با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر(ص) دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.(۲) 3⃣تبلیغی:👇 ازدواج مهمترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد. در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي اعراب شده بود، بهترين عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. حضرت(ص) به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر در عرصه تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب، به برخی از این ازدواج ها روی می آورد.(۳) 4⃣اقتصادی:👇 پشتوانه اقتصادی پیامبراکرم(ص) نیز علاوه بر دلایل فوق، از ناحیه برخی از این قبایل عرب، می توانست در بسیاری از مواقع، کار ساز باشد. ✅اما با این همه اوصاف، فلسفه ازدواج پیامبر(ص) با عایشه: در کنار دلایلی که تا به این حال، در این رابطه از قبیل عوامل سیاسی وتبلیغی اقتصادی و..بیان شد، دلیلی که بیشتر از همه معقولانه است، وبا فتنه ی اهل نفاق سازگاری دارد، این است که طبق شواهد تاریخی، ابوبکر از باسوادان مکه بوده وبه دلیل آشناییت و مراوده ی وی، با یهودان مکه، در تورات در وصف پیامبر آخرالزمان شنیده بود که؛ داماد پیامبر آخرالزمان، جانشین بلافصل وی خواهد بود! پس ابوبکر سعی بر دامادی پیامبر(ص) داشت! ولی با معضل زیادی روبه رو بود، از جمله سن ابوبکر! چون پیری ابوبکر اقتضا داشت که پیامبر(ص) این امر را قبول نکند، اما ابوبکر کافی بود در این زمینه، کاری را انجام دهد، که پیامبر(ص) جوابی در اعتراض وی نداشته باشد! به نوعی سنت را بشکند واین سنت ازدواج را، با این اختلاف سن، باب کند! پس ابوبکر دخترش عایشه را که از حیث سنی اختلاف چندانی با حضرت زهرا(س) نداشت، به اصرار خود به تزویج پیامبر(ص) درآورد، تا در سالهای دیگر بتواند از دختر پیامبر(ص) خواستگاری کند، ودر صورت اعتراض پیامبر(ص) به این اختلاف سن، جوابش این باشد که؛ اگر این کار روا نبود، پس چرا خود شما این کار را کرده اید؟! وشما با این سن، عایشه را به تزویج درآورده اید؟! وفاصله سنی شما با عایشه همان فاصله سنی بین من و زهراست! ولی غافل ازین که جواب پیامبر(ص) این خواهد بود که امر ازدواج زهرا(س) بدست خداست. وقتی ابوبکر به خواستگاری حضرت زهرا(س) آمد،این سخن پیامبر(ص) را شنید، دیگر حرفی برای گفتن نداشت.(۴) همچنین بعد از این ماجرا، وی در عقد حضرت زهرا(س) با امام علی(ع) که در مسجد پیامبر(ص) برگزار شد، حضور نیافت. 📚منابع: ۱)سوره کهف، آیه ۱۱۰ ۲)مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۲۸۶ ۳)کتاب محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت،گيورگيو، ص۲۰۷ ۴)برگرفته از بیانات در دروس تاریخ تطبیقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال0️⃣0️⃣1️⃣:حضرت خدیجه(سلام الله علیها) در هنگام ازدواج با حضرت رسول اکرم(ص) چند سال داشت؟👇
✍پاسخ: آنچه در منابع معتبر تاريخی معروف و مشهور است، اين است كه سن حضرت رسول اکرم(ص) در هنگام ازدواج، ۲۵ سال و سن حضرت خديجه(س) ۴۰ سال بوده است. البته پس از گذشت بیش از نه قرن از منع نقل احادیث، بسیاری از احادیث و حتی اتفاقات تاریخی دچار تحریف و یا تغییر شد و از طرفی چون رسول اکرم(ص) چندین زن داشتند، و به اقرار برخی از این زن‌ها در حسادت نسبت به حضرت خدیجه(س)، آنها یا برخی جاعلان، نقل‌های تاریخی جعلی برای سن حضرت خدیجه(س) روانه بازار تاریخ و روایات کردند. و چون بازار جعل و تحریف حدیث، داغ بود، باعث شد سن حضرت(س) در هنگام ازدواج در هاله‌ای از حق و باطل پوشانده شود. اما به هر حال؛ درباره سن حضرت خديجه(س) در هنگام ازدواج با پيامبر اكرم(ص) دو نقل است: 1⃣نقل اول:«بیست و پنج ساله»! برخی مانند «ابوبکر بيهقی» از علمای بزرگ اهل سنت، حضرت خدیجه(س) را هنگام ازدواج ۲۵ ساله می‌دانند. بيهقی می‌گويد: 📋《...بَلَغَتْ خَدِيجَةُ خَمْسًا وَسِتِّينَ سَنَةً، وَ يُقَالُ خَمْسِينَ سَنَةً وَ هُوَ أَصَحُّ》 ♦️سن حضرت خديجه (در هنگام وفات) ۶۵ ساله بود و برخی ديگر گفته اند : در آن وقت ايشان ۵۰ ساله بوده است كه قول صحيح هم همين است.(۱) بیهقی در جای ديگر آورده است : 📋《أَنَّ النَّبِيَّ(ص) زُوِّجَ بِهَا وَ هُوَ ابْنُ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ يَبْعَثَهُ اللهُ نَبِيًّا بِخَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً》 ♦️ازدواج رسول خدا(ص) با حضرت خديجه(س) ۱۵ سال قبل از بعثت بوده است.(۲) پس بنابراین طبق قول بیهقی وقتی ایشان در زمان وفات یعنی سال دهم بعثت، ۵۰ ساله باشند و ۱۵ سال قبل از بعثت هم ازدواج نموده باشند، با این حساب سن حضرت خدیجه(س)، در زمان ازدواج با رسول اکرم(ص) ۲۵ سال بوده است. و «حلبی» هم همین قول را در کنار دیگر اقوال آورده است: 📋《تَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللهِ(ص) وَ هِیَ یَومَئِذِِ... وَ قِیلَ : خَمسَ وَ عِشرِینَ》 ♦️رسول اکرم(ص) با حضرت خدیجه(س) ازدواج نمود، و در آن هنگام قولی وجود دارد که خدیجه(س) در سن بیست وپنج سالگی بوده است.(۳) 2⃣نقل دوم:«بیست و هشت ساله»! قول دیگر که قول اکثر محققین و مورخین است این است که سن ایشان را در زمان ازدواج ۲۸ سال بوده است. «ابن‌ عماد حنبلی» از علمای اهل سنت می‌ نویسد: 📋《وَ رَجَّحَ کَثِیرُونَ أنَّهَا اِبنَةُ ثَمَانِِ وَ عِشرِینَ》 ♦️بسیاری از مورخین قول ۲۸ سال را برای حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج با رسول اکرم(ص) ترجیح داده‌اند.(۴) «ابوعبدالله حاکم نیشابوری» نیز فقط همین قول را برای «محمد ابن‌ اسحاق»(سیره نویس مشهور) نقل می‌ کند و می نویسد: 📋《وَكَانَ لَهَا يَوْمَ تَزَوَّجَهَا ثَمَانٌ وَعِشْرُونَ سَنَةً》 ♦️خدیجه(س)در زمان ازدواجش با رسول اکرم(ص)، بیست و هشت ساله بود.(۵) و قول «هشام بن عروه» که قول چهل سالگی حضرت خدیجه(س) را شاذ می‌داند و می گوید: 📋《تُوُفِّيَتْ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ(رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا) وَ هِيَ ابْنَةُ خَمْسٍ وَسِتِّينَ سَنَةً، هَذَا قَوْلُ شَاذُّ، فَإِنَّ الَّذِي عِنْدِي أَنَّهَا لَمْ تَبْلُغْ سِتِّينَ سَنَةً》 ♦️خدیجه(س) در سن ۶۵ سالگی وفات نمود، که این قول شاذ می‌باشد و به نظرم خدیجه(س) هنگام وفات به شصت سال هم نرسیده بود.(۶) «بلاذری» هم به عنوان یک قول، ۲۸ سال را ذکر نموده است.(۷) ابن‌سعد، ذهبی، إربلی، ابن‌ عساکر به نقل از «ابن‌ عباس» می‌گویند: 📋《وَ كَانَت خَدِیجَةُ(س) يَوْمَ تَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللهِ(ص) اِبْنَةَ ثَمَانٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً》 ♦️حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج با آن حضرت رسول اکرم(ص) ۲۸ ساله بود.(۸) با این حساب روشن شد که بسیاری از مورخین و محدثین سن آن بزرگوار را حدود ۲۵ تا ۲۸ سال دانسته‌اند. و در آن زمان رسول اکرم(ص)، نیز ۲۵ ساله بودند، بنابراین تفاوت سنی بین ایشان و حضرت خدیجه(س) نبوده و یا حدود سه سال بوده است.(۹) 3⃣نقل سوم : «چهل ساله»! «حلبی» عالم اهل سنت می نویسد : 📋《تَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللهِ(ص) وَ هِیَ یَومَئِذِِ بِنتُ أَربَعِينَ سَنَةً》 ♦️رسول اکرم(ص) با حضرت خدیجه(س) ازدواج نمود، و در آن هنگام خدیجه(س) چهل ساله بوده است.(۱۰) «ابن عبدالبر» می نویسد : 📋《وَ كَانَت إِذ تَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِنتُ أَربَعِينَ سَنَةََ》 ♦️خدیجه(س) هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) چهل ساله بود.(۱۱) 📚منابع: ۱)دلائل النبوة بیهقی، ج۲، ص۷۰ ۲)دلائل النبوة بیهقی، ج۲، ص۷۱ ۳)السیرة الحلبیة حلبی ،ج۱، ص۲۰۴ ۴)شذرات الذهب حنبلی، ج۱، ص۱۴ ۵)المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۰۰ ۶)المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۰۱ ۷)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۹۸ ۸)الطبقات الکبری ابن‌سعد، ج۸، ص۱۶ ۹)الصحیح من سیرة النبیّ الاعظم، مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۲۰ ۱۰)السیرة الحلبیة حلبی، ج۱، ص۲۰۴ ۱۱)الاستیعاب ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان ‌شناسی،قسمت ۱۱۴ نام استاد: شجاعی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
انسان شناسی 114.mp3
11.84M
۱۱۴ ▪️چرا قلب بعضی آدمها آنقدر لطیف و رقیق است که مدام خدا را حس می‌کنند و او را در لابلای جریاناتِ ریز و درشت زندگی‌اش می‌بینند، لمس می‌کنند و هرگز در بحران‌ها نیز خدایشان را گم نمی‌کنند؟ 🔺اما قلب اغلبِ ما، آنقدر در تعاملات و ارتباطات دنیا گیر کرده که جز آن، ادراک بالاتری ندارد، و در بحران‌ها پُر از ترس و تنهایی و ناامیدی می‌شوند؟ - علّت اینهمه تفاوت میانِ این دو دسته چیست؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3316763399.mp3
5.06M
✔️ کار دشمنان تمام است. 🎙 تحلیل حاج حسین یکتا بر اساس سنت الهی، صحبت های امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری و تجربه ی چهل ساله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-05-26) Mashhade Moghadas.MP3
21.32M
🔈 🔰 فصل ششم؛ جعبه مال ، کعبه آمال | جلسه اول ▪️سی ام محرم، ۱۴۰۲ * محور مطالب سوره فجر؛ سوء تفاهم‌های انسان نسبت به نعمت‌ها و سختی‌ها در زندگی * اشتباه اصلی انسان؛ رسیدن یا نرسیدن نعمت => شاخص میزان ارتباط با خدا * شاخص اصلی => نحوه مواجهه ما با نعمات الهی * خودارزیابی قرآن؛ نسبت به یتیم چگونه عمل کردی؟ * حل ریشه‌ای اکثر شبهات؛ توجه به وظیفه و مسئولیتی که هر نعمت به دنبال خود دارد * نقطه اصلی سوء تفاهم نسبت به مال؛ ارزش ذاتی قائل بودن برای پول * چرا دولت می‌بایست به حوزه علمیه بودجه بدهد؟ * تقوا؛ شاخص کرامت نزد خدای متعال، نه میزان بهره‌مندی از دنیا * هر نعمتی در دنیا "پیوست دستوری" هم دارد * با مقدار گرفتن نعمت اکرام نمی‌شوی بلکه با عمل به "دستور و وظیفه" اکرام می شوی * يا سهل قُل لِصَاحِبِ هَذَا الرَّأس أن يُقَدِّمَ الرأسَ أمامَنا حتى يَشتَغِل الناسُ بالنَّظَرِ إليه ولا يَنظُرُوا إلى حَرَمِ رسولِ اللّه صلّى اللّه عليه وآله ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله مردد بود چه کند، از طرفی پدرش از او تقاضا داشت تا همراهیش کند و از طرف دیگر می ترسید اگر همراه پدرش برود فتانه حیله ای بچیند و اینبار نه تنها خودش، بلکه فاطمه را هم اذیت کند و در ضمن عاطفه هم در معرض تیر ترکش های فتانه بود. در همین حین، فتانه لای درز در آشپزخانه را باز کرد و گفت: ببین روح الله، اگر بخوای همراه بابات بری، دیگه نه من و نه تو، فراموش نکن من جای اون مادر فراریت بودم، من مثل پسر خودم بهت رسیدم و بزرگت کردم، من سعی کردم به بهترین وجه برات عروسی بگیرم و.. در این هنگام محمود پوزخندی زد و گفت: هه، کدوم مادر بچه اش را با کتک هاش روزی هزار بار قربونی میکنه؟! کدوم مادری به خون پسرش تشنه است؟! کدوم مادری به زن پسرش به چشم هووش نگاه میکنه؟! برو عجوزهٔ مکار، حنات دیگه نه تنها پیش من بلکه پیش این پسر هم رنگی نداره، هر چی که بلا بود به سر این روح الله بدبخت آوردی، حرف از کدوم عروسی میزنی؟! بگو که تو بودی نذاشتی یه عروسی درست حسابی برای بچه ام بگیرم و اون مجلس کوچک جشن عقد را به جا عروسی گذاشتی و تمام...بگو که تو بودی نذاشتی با پول خودم که الحمدالله خدا بیش از حد میده، یه خونه درست حسابی براش بگیرم و یه زیر زمین نمور را جای یه خونه نوساز و دلباز براشون پسندیدی...آخ که هر چی از دردهایی که تو فقط برای همین روح الله داشتی، بگم، کم گفتم و بعد رویش را طرف روح الله کرد وگفت: پاشو پسرم،چرا ماتت برده؟! دست زنت را بگیر تا بریم و بلافاصله طرف تلفن رفت، شماره ای را گرفت و بعد از چند لحظه گفت: سلام خانم، یه ناهار مَشت بار بزار، مهمون داریم، نور چشمی داریم.. فاطمه سردرگم به روح الله نگاه میکرد که با اشاره او از جا بلند شد، چادرش را مرتب کرد، روح الله ساک مسافرتی را برداشت و پشت سر پدرش از خانه بیرون آمدند و فریادهای خشمگین فتانه را که همراه با فحش های رکیک شده بود، نشنیده گرفتند و نمی دانستند این حرکتشان کینه ای شتری میشود که آیندهٔ روح الله و همسر وبچه هایش را تحت تاثیر قرار می دهد. هرسه سوار ماشین محمود که به تازگی با پرایدی معاوضه شده بود ، شدند. محمود ماشین را روشن کرد و همانطور که از کوچه ای که تازه سنگفرش شده بود میگذشتند گفت: به حرفای فتانه بهایی نده، ذهنت هم درگیر عاطفه نکنه، این دختر بیچاره را سیاه بخت کردیم، حالا فتانه چه تو میموندی چه میرفتی، عاطفه را جگر خون میکرد، حالا چه بهتر که کم محلش کردی و پشت منو گرفتی.. فاطمه که تا اون لحظه ساکت بود، آب دهنش را به سختی قورت داد و گفت: اما پدرجان، به نظر من شما کار درستی نکردین، خوب نیست یه زن دیگه را در حالیکه زن دارید وارد خونه زندگیتان کنید، حتی اگر اون زن، کسی چون فتانه باشه، اینجوری زن اول شکسته میشه، شما اگر واقعا فتانه اذیتتون کرده بود و ازش نفرت داشتین بایداول اونو طلاق میدادین و تکلیفش را یکسره می کردین و بعد میرفتین سراغ زن دیگه ای... آقا محمود آه بلندی کشید و گفت: دخترم! تو تازه وارد خانواده ما شدی و بهت حق میدم که اینجور قضاوت کنی و حرف بزنی، اگر فتانه را به درستی میشناختی، حتما حق هر کاری را به من میدادی، فتانه درست همون کاری را کرد که الان منور را متهم میکنه، من و مطهره زندگی خوبی داشتیم که یکباره این نکبت مثل بختک چمبره زد روی زندگیم و تا به خودم اومدم، نه از مطهره خبری بود و نه از اون زندگی آرام و بی حاشیه.. فتانه منو و بچه هام را نابود کرد...نابود کرد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: ماشین در جاده به پیش میرفت و هر سه سر نشین در عالم خود غرق بودند و سکوت بود و سکوت و هراز گاهی با حرفی از طرف محمود این سکوت شکسته میشد. بالاخره بعد از ساعتی رانندگی، به شهر رسیدند، ماشین به طرف محلهٔ بالای شهر میرفت و سرانجام جلوی خانه ای بزرگ و ویلایی با دری کرم رنگ و بزرگ ایستاد. محمود پیاده شد و در را باز کرد و ماشین داخل حیاطی بزرگ با موزایک های خاکستری که با لکه های رنگ رنگی منقش شده بود، شد. فاطمه در عقب را باز کرد و پیاده شد، پیش رویش خانه ای بزرگ و زیبا که بیشتر به خانه باغ شباهت داشت، میدید. ساختمانی با نمای آجر سفال زرد رنگ که اطرافش را درختان سرسبز مختلفی در بر گرفته بود. انتهای حیاط به سه پله عریض میخورد که حیاط را به بالکن خانه وصل کرده بودند و روی بالکن زنی با چادر سفید رنگ به آنها لبخند میزد. هر سه به طرف ساختمان رفتند و ان زن که کسی جز منور نبود برای استقبال از میهمانانش، از پله ها پایین آمد، نزدیک انها رسید، با لبخند سلامی به آقا محمود و روح الله کرد و بعد به طرف فاطمه آمد و او را محکم در آغوش گرفت و همانطور که بوسه ای از گونهٔ او میگرفت گفت: به به، چه دختر خوشگلی، ماشاالله هزار ماشاالله انگار حوری بهشتی هستی، ان شاالله به پای هم پیر شین، خوش اومدین عزیزانم، شما هم مثل بچه های خودمین.. فاطمه خیره به حرکات زنی بود با قدی کوتاه و بدنی گوشتی، ابروهایی قهوه ای رنگ و چشمان میشی و صورتی صاف و یکدست که برخوردش از زمین تا آسمان با برخورد فتانه فرق داشت. وارد خانه شدند و روح الله تازه متوجه پسرکی نُه و ده ساله شد که با ورود آنها به هال از جا برخواست و با صدای معصومانه ای سلام کرد. منور به طرف پسر رفت و شانه هایش را در آغوش گرفت و او را به سمت روح الله برد و گفت: این پسرم طه هست، اینم برادرت روح الله هست... هال با سه فرش کرم رنگ پوشیده شده بود و یک دست مبل راحتی قهوه ای رنگ کنار دیوارهایی که با کاغذ دیواری کرم طلایی پوشیده شده بود جای گرفته بود، دو طرف در هال دو پنجره بزرگ بود که با پرده های حریری به رنگ کاغذ دیواری پوشیده شده بود و نوری که از پنجره ها به داخل می تابید فضای خانه را دلبازتر کرده بود، بوی برنج ایرانی و مرغ مجلسی و قورمه سبزی در هم آمیخته بود و مشام میهمانان را نوازش میداد. محمود نفس عمیقی کشید و گفت: به به چه کردین خانم؟ سفره را بنداز که از گشنگی روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد، با این بویی که راه انداختین فک کنم انگشتامونم بخوریم. سفره رنگارنگ ناهار جمع شده و روح الله و فاطمه به کدبانو بودن منور اعتراف کردند، زنی که از همسرش جدا شده بود و با داشتن پسری ده ساله همسر آقامحمود شده بود و مشخص نبود در آینده تقدیر برایش چه نوشته...تقدیری که او را به جنگ با حریف قدر قدرتی مثل فتانه می خواند. منور سنگ تمام گذاشت و حتی کادوی پاگشای عروس و داماد هم پیش بینی کرده بود و محبتی را به روح الله نثار می کرد که سالها فتانه از او دریغ داشته بود. البته مشخص بود پشت همهٔ این محبت ها،سفارش آقا محمود بود تا بچه ها را به سمت خود بکشاند و در گروه خود قرار دهد، انگار پیش بینی جنگی قریب الوقوع و شکننده را از طرف فتانه می کرد... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آدم بی نماز 🔸روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن.. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد.. ✅اصحاب نیز توقف ڪردند. آنگاه رو به یاران خود ڪرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این حیوان گفت: ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم! اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم 🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترک كند يا آن را سبک شمارد و نخواند! 📚عرفان اسلامی، جلد 5، ص 8 👈عزیزانی که در خواندن نماز، سهل انگار و کم حوصله هستین؛ نمازخواندن وقت زیادی نمی بره از امروز شروع کنید به نمازخواندن..ببینید چه لذتی داره سجده کردن برای خدایی که بی همتاست.. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا