فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 اللهم صل على محمد و آل محمد
📜 تلاوت امروزمان را هدیه می نماییم به ساحت مقدس 4 امام معصوم علیهم السلام :
موسی بن جعفر (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) وامام هادی (علیه السلام)
📗 قرآن ص ۲۵۷ عثمان طه📖
📗 آیات نورانی قرآن 📖
صوت ترتیل و ترجمه وتفسیر
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
14.Ibrahim.13-14.mp3
2.63M
💎#تفسیر
#سوره_ابراهیم آیه ۱۳ و ۱۴
♦️ دلیل هلاکت ظلم است نه کفر.
14.Ibrahim.15-17.mp3
2.95M
💎#تفسیر
#سوره_ابراهیم آیه ۱۵ و ۱۶ و ۱۷
♦️در کیفیت نوشیدنیهای آخرت.
14.Ibrahim.18.mp3
2.76M
💎#تفسیر
#سوره_ابراهیم آیه ۱۸
♦️در کم و کیف اعمال در آخرت.
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸 🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن🌸
قراربگذاریم هرشب وهرروز برای سلامتی وظهوراقاومولامون صاحب الزمان صلوات بفرستیم....
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و سهل مخرجهم🌷
#کانال_منتظران_ظهور🌹
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعار سال۱۴۰۳؛ «جهش تولید با مشارکت مردم»
🔹بخشی از پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۳
👇👇🗯به ما بپیوندید🙏
💢 عید نوروز در کلام امام صادق علیهالسلام
🔰 معلی بن خنس نقل می کند که روز نوروز به خدمت امام صادق(علیهالسلام) رفتم.
حضرت فرمودند: آیا می شناسی این روز را؟
گفتم: فدایت شوم، این روزی است که عجم آن را تعظیم می کند و این روز تحفه ها و هدیه ها برای یکدیگر می فرستند.
🔹 حضرت فرمود:
سوگند یاد می کنم به حق خانه کعبه، که در مکه معظمه است، که این تعظیم کردن، نیست مگر برای امر قدیمی که تفسیر می کنم آن را برای تو تا بفهمی آن را.
گفتم: ای سید من و آقای من دانستن این مطلب به برکت شما، محبوب تر است نزد من از آن که مردگان من زنده شوند و دشمنان من بمیرند.
🔸 حضرت فرمود: ای معلی به درستی که روز نوروز روزی است که حق تعالی در این روز پیمان گرفت از انسان در روز ألست، که وی را به یگانگی بپرستند و از برای او شریک قرار ندهند و در بندگی و پرستیدن هیچ چیز را شریک او نگردانند و ایمان بیاورند به پیامبران و حجت های او بر خلق و امامان و پیشوایان دین و ائمه معصومین(علیهم السلام).
👈 و این اولین روزی است که در آن آفتاب طلوع کرد و بادهای آبستن کننده درختان وزیده است و گلها و شکوفه های زمین آفریده شده است.
و در این روز کشتی حضرت نوح بر کوه جودی قرار گرفته.
👈 و در این روز جبرئیل به حضرت رسول(ص) نازل گردید و او را مأمور به تبلیغ نمود، یعنی بعثت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در این روز بوده، و در این روز حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بت ها را شکست.
👈 و در این روز بود که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) امر کرد اصحاب خود را که بیعت کنند با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و او را با این نام بخوانند، یعنی روز غدیر در این روز بوده است.
در این روز خلافت به حضرت علی(علیهالسلام) بازگشت و بار دیگر بعد از کشته شدن عثمان، مردم باحضرت علی (علیهالسلام) بیعت کردند، روز خلافت ظاهری آن حضرت دراین روز بوده است.
در این روز قائم آل محمد(صلیاللهعلیهوآله) حضرت امام زمان(عج) ظاهر خواهد شد و بر دشمنان غالب می گردد و در هیچ روز نوروزی نیست مگر آنکه ما انتظار فرج می کشیم و این روز را عجم حفظ کرده و حرمت آن را رعایت نموده و شما آن را ضایع کردید.
و فرمود:نبی ای از انبیاء از پروردگارش سؤال کرد که چگونه این قومی را که فوت و خارج شده اند زنده می کند، که خداوند به او وحی کرد که بر قبور آنان آب بپاشد. در این روز که اولین روز از سال ایرانیان است پس زنده شدند و زندگی کردند در حالی که تعدادشان سی هزار نفر بود و بدین سان پاشیدن آب در نوروز سنت شد.
📚 مستدرک الوسائل ج :6 ص:353
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کسی که نفرینش هم دعا بود‼️
🎤حجت الاسلام والمسلمین عالی
#عالی
〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حالوهوای لحظه تحویل سال در کربلا💚
جشن ظهوران شاءالله🤲🤲
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸 ألسّلام علی ربیع الأنام و نضره الأیّام.
🌷 سلام بر بهار مردمان و خرمیبخش روزگاران.
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸 سلام بر بهار مردمان و خرمیبخش روزگاران
🌱 هر سال با رسیدن بهار، جهان آماده استقبال از رستاخیز طبیعت میشود. زمین و زمان گوش به زنگ اسرافیل بهارند، تا در صور خود بدمد و با دمیدنش زمین مرده دگربار زندگی و طراوت یابد؛ درختان به شکوفه بنشینند و انواع گل و ریحان در دشت و دمن برویند.
🌿 چه عظمتی است در این بهار! چه شکوهمند است حیات پس از مرگ و چه زیباست زنده شدن دوباره طبیعت.
❇️ به دلیل شباهتهای زیادی که میان بهار (رستاخیز طبیعت) و قیامت (رستاخیز انسانها) وجود دارد، در قرآن کریم و کلمات معصومان علیهم السّلام بارها از زنده شدن جهان طبیعت در بهار، هم به عنوان دلیل و شاهد و هم به عنوان تذکار و اندرز نسبت به زنده شدن انسانها در روز قیامت یاد شده است.
از جمله در یکی از آیات کریمه قرآن میخوانیم:
📜 وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ. «۱»
📃 و خدا همان کسی است که بادها را روانه میکند؛ پس [بادها] ابری را برمیانگیزند، و [ما] آن را به سوی سرزمینی مرده راندیم، و آن زمین را بدان [وسیله]، پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز [نیز] چنین است.
❇️ اما بهار یادآور رستاخیز دیگری نیز هست. رستاخیزی که هیچ کمتر از قیامت کبرا نیست و در شکوه و عظمت هیچ از زنده شدن مردگان در روز حساب کم ندارد.
آری، این رستاخیز چیزی جز رویداد عظیم ظهور نیست. رویدادی که هم نجاتبخش است و هم حیاتبخش؛ هم به انسانها زندگی دوباره میبخشد و هم به جهان طبیعت.
🌷 ازاینرو جا دارد که در آستانه بهار طبیعت، یادی از بهار جانها داشته باشیم. همو که در زیارت حضرتش خطاب به ایشان میگوییم:
📜 ألسّلام علی ربیع الأنام و نضره الأیّام. «۲»
📃 سلام بر بهار مردمان و خرمیبخش روزگاران.
🌹 همو که همه انبیا و اولیا در انتظارش بودهاند و سرور همه اولیا، امیر مؤمنان علی علیه السّلام در فراق او و یارانش ناله سر داده است که:
📜 آه آه شوقا إلی رؤیتهم. «۳»
📃 آه و افسوس، چه سخت شوق ديدارشان دارم!
⬅️ معرفت امام زمان (علیه السلام) و تکلیف منتظران، ص: ۳۳۳
(۱). سوره فاطر (۳۵) آیه ۹.
(۲). مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۱؛
(۳). نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، کلمات قصار، شماره ۱۴۷
🏷 #امام_زمان (عج) #نوروز #بهار_مردم
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
#رمان ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_140 سر میز شام کنار آرش نشستم. برادر شوهرم روبروی آرش نشسته بو
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_141
آرش بلند شدو به طرف آشپزخانه رفت. به مادرش چیزی گفت و برگشت، بعد از چند دقیقه مادر شوهرم با کادویی که دستش بودامد.
کادو را به طرفم گرفت و گفت:
– راحیل جان پا گشای اصلیت بعد از عقدتونه، الان یه پاگشای کوچولو بود با یه کادوی کوچیک. بعد هدیه اش را به طرفم گرفت.
از جایم بلند شدم و بوسیدمش و تشکر کردم.
آرش گفت:
–بازش کن ببینم خوشت میاد.
خیلی آرام و با آرامش کادو را باز می کردم که هم زمان مژگان هم به جمعمون اضافه شدو گفت:
– مگه داری هسته می شکافی زود باش دیگه.
خندیدم و سریع تر بازش کردم.
یک چادر سفید نقره ایی مجلسی زیبا با یک مانتوی سبز یشمی بلند که دکمهایی نداشت. مدلش هم طوری بود که نمیشد برایش دکمه دوخت. با دیدن مانتو کمی وار رفتم. ولی به روی خودم نیاوردم.
دوباره از مادرشوهرم تشکر کردم و گفتم:
–خیلی قشنگه مامان جان، دستتون درد نکنه.
ــ برات مانتو بلندگرفتم که دیگه با چادر اذیت نشی.
بی توجه به حرفش رو به آرش گفتم:
–برم آماده بشم؟
آرش با بازو بسته کردن چشم هایش جواب مثبت داد.
لباسهایم را از کمد در آوردم و روی تخت گذاشتم. حرف مادرشوهرم مدام توی سرم اکو میشد.
دلم می خواست آرش حرفی بزند و حمایتی بکند، خدایا نکند معنی سکوتش یعنی او هم همین نظر را دارد.
چادرو روسریام را از سرم کشیدم و موهایم را محکم تر بستم و شروع کردم به تاکردن چادر رنگیام. آرش با یک نایلون رنگی داخل شدو گفت:
– وسایلت رو داخل این بزار، اشاره کرد به نایلون.
با این کارش همه ی افکار منفی که در موردش برای یک لحظه به ذهنم هجوم آورده بود محو شدند. نگاه قدر شناسانه ایی به او کردم و گفتم:
– ممنون.چقدر توحواست به همه چی هست آرش جان.
امد جلو و چادری رو که تا کرده بودم، را از دستم گرفت، به همراه هدیه ام داخل نایلون گذاشت و گفت:
–می دونم از حرف مامانم خوشت نیومد. اگه من اونجا حرفی می زدم مامانم ناراحت میشد، نمیشد قولم رو بزارم زیر پام.
باتعجب گفتم:
– یعنی حتی بخوای چیزی رو توضیح هم بدی ناراحت میشن؟
ــ پیش مژگان نباید بگم، بعدا باهاش حرف میزنم.
مانتوام را از روی تخت برداشت برایم گرفت تا بپوشم، ولی من باید اول کتم را در می آوردم.
مردد نگاهش کردم و گفتم:
–خودم می پوشم.
نگاهی به کتم انداخت و گفت:
–خب درش بیار دیگه.
با خجالت گفتم:
– میشه لطفا بری بیرون...
دلخور نگاهم کردو گفت:
– نه.
سرم را پایین انداختم و با خودم فکر کردم چیکار کنم.
با صدای در به خودم امدم که دیدم رفته.
حتما از دستم ناراحت شده، از این فکر لبم را گاز گرفتم و بعد فوری آماده شدم.
بعد از خداحافظی وارد آسانسور شدیم، اصلا نگاهم نمی کرد.به سویچ توی دستش نگاه می کرد.
سوار ماشین که شدیم بینمون سکوت بود، توی ذهنم مدام دنبال مطالب اون کتاب می گشتم، یعنی الان اقتدارش را نابود کردهام؟ یا بانارنجک زدهام غرورش را پوکاندهام؟ آخه مگه مرد ها اینقدر نازک نارنجیند؟ من که برادر یا پدری نداشتهام تا شناخت حداقل مقدماتی از این جنس مذکر داشته باشم. شاید هم آرش از آن نوع حساسش هست.
از فکرهایم لبخندی بر لبم نشست و این از نگاهش دور نماند.
الان چی بگم که بازهم شادو شنگول شود؟ کاش کتابه اینجا بود یه تقلبی می کردم.
بازهم لبخند به لبم امد. آرش سرش را چرخاند طرفم و دوباره نگاه دلخوری بهم انداخت.
با خودم گفتم طاقت نمی آورد مطمئنم قبل از رسیدن به خانه حرف می زند.
چند بار با خودم تا شماره ی ده می شمردم ومی گفتم الان حرفی میزند.
بالاخره رسیدیم. بدون هیچ حرفی. سایلنت سایلنت بود.
خواستم خداحافظی کنم که دیدم او هم پیاده شدو نایلون وسایلم را از ماشین برداشت وگفت:
– میارم تا در آسانسور.
خوشحال شدم.
وسایل را گذاشت جلوی در آسانسور و زیر لب گفت:
– خداحافظ.
"عه، واقعا رفت. شاید فکر کرده به او اعتماد ندارم و به غرورش برخورده."
نزدیک در که شد صدایش کردم. برگشت و گفت:
– جانم.
این جانم گفتنش آنقدر احساس و عشق داشت که توانستم خیلی نزدیکش بایستم و بپرسم:
– ازمن دلخوری؟ بدون نگاه با اکراه گفت:
– نه.
با خودم گفتم، بایددرستش کنم. نزدیکتر رفتم. آنقدر که حُرم نفس هایش را روی صورتم احساس کردم.
–با اخم وتَخم برم؟
با چشم های از حدقه در امده نگاهم کرد.
لبخندی زدو دستهایش را دور کمرم حلقه کردو گفت:
– وقتی اینقدر بهم نزدیکی مگه میشه دلخور بود، زندگی من.
آغوشش آنقدر حس داشت که دلم نمی خواست دل بکنم، بوی تنش را دوست داشتم، ولی باید می رفتم.
🍁به قلملیلافتحیپور🍁