#با_من_بمان_5
#نویسنده_محمد313
دوباره به همان زندان تاریک منتقل شدند
دقیقه های نفس گیر بی طاقتش کرده بود
دو متهم دیگر به جمع آنان اضافه شده بود
نگاهش روی صورت سیاه و چنگ خورده مرد درشت هیکلی که خوابیده بود و پر سر و صدا خروپف میکرد ثابت ماند
چشمانش را از روی استرس بهم فشرد و سعی کرد آرام باشد
-خیلی خوب آقای معتمدی و خانوم جلالی
نگاه هردو منتظر و پرامید سمت دهان سرگرد رفت
-صاحب سوپر مارکتی هم شهادت داده که شمارو باهم چندبار تو اون محله دیده
اون شبم که از اون اتاق باهم دستگیر شدید
طبق قانون راهی نمیمونه جز اینکه برای جلوگیری از فحشا و منکرات شمارو عقد هم کنیم
آقا کمیل از شما بعیده با این سابقه ی درخشانتون
-جناب سرگرد به امام زمان من بیگناهم
به چشمان غمزده کمیل خیره شد
شاید در اعماق وجودش اورا باور کرده بود که بیگناه است
پسر سیدی که از چهره اش پیدا بود اهل این جور خلافا نیست
اما نمیتوانست به خاطر احساسات قلبی خودش قانون را نادیده بگیرد
نقاب جدیت و خونسردی بر صورتش زد و گفت: چرا باید همه بر علیه شما شهادت بدن
یعنی همه ی اونا با شما خصومت دارن؟
حتی اگه بیگناهی شما رو باور کنم
قانون بمن این اجازه رو نمیده بدون هیچ شاهد و مدرکی بیگناهی شما رو تایید کنم
این شهادت هایی که برعلیهتون داده شده چی؟میتونم از خیرشون بگذرم؟
با شنیدن صحبت های اکبری کلافه سرش را میان دستانش گرفت
طبق شهادت آن از خدا بیخبر ثابت شده بود که آنها قبلا با هم دوست بودند و آن شب هم به خواست خودشان در اتاق بودند که توسط مامورین قبل از آنکه کار از کار بگذرد دستگیر شدند!
آخر چرا
نمیتوانست باور کند که چرا همه چیز برعلیه اوست
او که با آن سوپر مارکتی و مرد معتاد و از همه مهم تر منصور!خصومتی نداشت
چرا افراد آن مهمانی دیدن منصور را رد کردند؟
چگونه ممکن بود منصور در رستوران باشد وقتی او را در مهمانی دیده بود!
گیج شده بود و نمیدانست باید چه کار کند؟
با شنیدن صدای مادرش چشمانش را از شرم بست
-فکر کردین شهر هرته
پسر دسته گل من که تو عمرش به یه دختر نگاه بدم نکرده، عقد یه دختر خیابونی کنین
مادرش وارد اتاق شد و با گریه سمت کمیل رفت و گفت: الهی مادر بمیره.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#ادامه_قسمت_پنجم
#نویسنده_محمد313
کمیل خودش را در آغوش مادرش رها کرد و گفت: مامان بخدا من بیگناهم
منصور منو کشوند اونجا
ولی همه چیز علیه منه
مطمئنا این شاهدارو هم منصور خریده.
-صددفعه بهت نگفتم با منصور نگرد
ها؟
آخرشم زهر خودشو ریخت
وقتی زنگ زدی گفتی چه بلایی سرت اومده داشتم دق میکردم
نمیدونم کدوم نامردی به همسایهها گفته
تو محل پیچیده که پسر حاج آقا معتمدی جانماز آب میکشه و تو پارتی گرفتنش.
با گریه ادامه داد: بچم نرگس جرأت نمیکنه از خونه پاشو بیرون بزاره.
پاهای کمیل سست شد و روی صندلی افتاد
حرف مردم را کجای دلش بگذارد!
عصبی رو به آزاده و پدرش گفت: اگه فکر کردین میتونین دخترتونو به پسر پاک من بندازین کور خوندین
پسر من بیگناهه.
سرگرد اکبری گفت: خانوم آروم باشید!
طبق شواهد پسرتون و این دخترخانوم قبلا مراوده داشتند
شهود شهادت دادند که منصور اون شب مهمونی نبوده
پس آقاپسر شما به خواست خودش اونجا تو اون اتاق با این دختر خانوم بوده.
-مگر نبردینشون پزشکی قانونی؟
کمیل صورتش از خجالت سرخ شد و به زمین خیره شد: خدا لعنتت کنه منصور.
آزاده هم حالش دست کمی از او نداشت
تمام وجودش از نفرت پدرش پر شده بود
فقط او هم مانند کمیل یک سوال بزرگ داشت
چرا؟
جوابش در یک کلمه خلاصه میشود: منصور
سرگرد اکبری گفت: چرا خوشبختانه پاکی هردوشون ثابت شده؛ ولی مامورین ما قبل اینکه دیر بشه دستگیرشون کردن.
مادرکمیل عصبانی گفت: این وصلهها به پسر من نمیچسبه آقا
یعنی چی قبل اینکه دیر بشه!
پسر من نوحه خون امام حسینه
همهی اهل محل رو سرش قسم میخورن
الهی خیر نیبینی منصور که پای پسرمو اینجا بازی کردی
آبرو واسمون تو محل نذاشتی.
-اینجا کلانتریه خانوم!
-کلانتریه که کلانتریه
پسر دسته گلمو میخواید بدید دست این گرگا؟
پدر آزاده خمار و عصبانی گفت: دهنتو آب بکش خانوم
پسر شما دخترمنو اخفال کرده و برده تو اون اتاق تا هدف شومشو عملی کنه
حالا که ابروی دخترمو برده باید عقدش کنه.
مادرکمیل گفت: چی چی میگی آقا
مگه کر بودی نشنیدی جناب سروان گفت پاکی پسرم تایید شده
تو دختر خودتو جمع کن مهمونیا نره خودشو به پسرمردم بندازه
خوبه والا
میخواد دختر خودشو با چرندیادش قالب کنه.
سرگرد اکبری عصبی فریاد زد: ساکت شید
با همتونم.
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
#با_من_بمان_6
#نویسنده_محمد_313
گلویش خشک خشک شده بود
آب دهانش را به سختی قورت داد
عاقد با دفتر نسبتا بزرگی پشت صندلی نشست و گفت:بشینید
آزاده و کمیل نگاهی بهم انداختن که کمیل اخم پررنگی کرد و پشت صندلی نشست
مادرش همچنان گریه زاری راه انداخته بود
آزاده به پدرش نگاه کرد و گفت: هرگز نمیبخشمت که با آبروی من بازی کردی
هرگز نمیبخشمت
میدونم که تو با اون جواد خیر ندیده دست به یکی کردی که به دروغ شهادت بده منو و این آقا با هم تو محله دیده.
پدرش گفت:دارم گندی که زدی رو پاک میکنم
عشق و کیفتونو کردین حالا باید مجازاتم بشید.
کمیل خون جلوی چشمانش را گرفت و سمت مرد معتاد رفت
مشتی محکم تو صورتش خواباند که خون از دماغ پدر آزاده سرازیر شد.
مادر کمیل خاک به سرمی گفت که سرباز ها آنها را از هم جدا کردند و روی صندلی نشاندند
-جناب سرگرد من شکایت دارم
بیینید جلو چشم شما دماغ منو شکست.
سرگرد سری از تاسف تکان داد و گفت: دودقیقه آروم بشینید تا همه چی تموم شه.
شما هم به خاطر دخترت بهتره سکوت کنی.
-فقط به خاطر دخترم
بعدا پدرتو درمیارم.
آزاده پوزخندی زد و گفت: من دختر تو نیستم.
با حسرت به کفش هایش نگاه کرد
چه آرزو هایی که برای خودش و همسر آینده اش داشت
حالا باید بازیچه ی دست قانون شود و با دختری که نه تا به حال اورا دیده نه علاقه ای به او دارد به اجبار ازدواج کند.
خطبه جاری شد که با شنیدن مهریه دود از سرش بلند شد.
سرد و بیروح به انتهای سالن خیره شد
تمام شد
تمام آبرو و غیرتش زیر سوال رفت
مادرش سعی داشت اورا آرام کند
دستش را گرفت: غصه نخور پسرم
فوقش از اون محل میریم
مهم خداست که میدونه بیگناهی.
کاش میدانست درد پسرش حرف مردم نیست؛
کاش میدانست غرور و جوانمردی اش زیر پاهای منصور خرد شده...
پدر آزاده رو به دخترش گفت: آخرش که بد تموم نشد
یه شوهر خوب گیرت اومد
از سرو وضعش معلومه پولداره
باهاش راه بیا
به زندگیت برس.
پوزخندی زد و عصبانی گفت: تو با آبروی منو اون بیچاره بازی کردی...
به خاطر چی!!!!
فقط کنجکاوم بدونم چی گیرت اومده.
کمیل بی آنکه به اطرافش نگاهی بیندازد
بی سروصدا و آرام وارد حیاط کلانتری شد.
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
#ادامه_قسمت_ششم
#نویسنده_محمد_313
غرش ابرها در دل آسمان بر تن درختان رعشه میانداخت.
دستهایش را داخل جیبش فرو برد و کنار خیابان قدم زد.
برایش همه چیز نامفهوم و سریع گذشته بود.
ورودش به ان مهمانی برای کمک به منصور
رفتن به آن اتاق،
گیر افتادن در اغن
دستگیر شدن او و آن دختر
و تهمت ناروایی که به او زده بودن،
شاید غرورش او را به اینجا رسانده بود.
کنار جدول خیابان نشست.
آب باران از روی موهایش سر میخورد و روی زمین چکه میکرد.
چقدر زود همه چیز به ضرر او تمام شد!
چهار، پنج روز در بازداشگاه گرفتار بود
و آخرش به اینجا رسید.
تصویر مادرش در ذهنش تداعی شد:
«تو محل پیچیده که پسر حاج آقا معمتدی جا نماز آب میکشه و تو پارتی گرفتنش.»
آیا خواست منصور این بی آبرویی بود!
آخر به چه قیمتی...
چرا؟!!
چرای پررنگی در ذهنش روشن شد.
یاد حرف منصور افتاد:
«دیگه باهم بی حساب شدیم آق سید.»
دستهایش را روی صورتش گذاشت که بغض مردانه اش سربازکرد. کاش آن شب به آن مهمانی پا نمیگذاشت.
ساعت ده شب بود.
گاهگداری از خیابان تک و توک ماشین هایی میگذشتند.
تنها صدایی که به گوش میرسید صدای پیوسته جیرجیرکها بود.
نگاهش روی پرچم امام حسین سردر ایستگاه صلواتی ثابت ماند.
سمت آن قدم برداشت که با دیدن بچههای هیئت دلگرمی خاصی گرفت.
محسن در حالی که آنجا را جارو میزد با دیدن او گفت: کمیل!
کنارش ایستاد.
متوجه نگاه های تند وتیز بقیه میشد
محسن بعد از احوال پرسی به او گفت: این شایعات ک دربارت پخش شده حقیقت داره؟
-چه شایعاتی؟
-میگن با دوستات رفته بودی پارتی که گرفتنت
با یه دختر...
در حقش نامردی کردی؟
کمیل با حرص دستانش را مشت کرد و گفت: مردم کار دیگه ای ندارن،
کی این چرندیات رو پخش کرده؟
محسن با خوشحالی گفت: میدونستم که صحت نداره،
پس این مدت کجا بودی؟
کمیل گفت: اصلا حوصلهی تعریف کردن ندارم،
فقط میخوام بدونم کی این این حرفارو تو محل پخش کرده؟
از کجا فهمیدید؟
محسن کمی فکر کرد و گفت: منم از بچه های هیئت شنیدم.
پسرخالت دیروز پریروز اومده بود مسجد نماز جماعت بخونه ازش سراغ تورو گرفتن
شاید اون چیزی گفته...
آخه چند شب بود هیئت نیومده بودی بچه ها نگرانت شدن.
بازهم منصور؛
مثل بختک به جان زندگی اش افتاده بود.
چه بدی به او کرده بود که این گونه با ابرویش بازی میکرد.
نماز جماعت بهانه ای برای پخش این خبر بود.
-خلاصه کمیل، یه کلاغ چهل کلاغ شده هرکسی یه چیزی دربارت میگه
به نظرم خودتو حسابی تو هیئت نشون بده تا بفهمن همچین پسری نیستی.
آقا سید ما که واسه امام حسین جوری روضه میخونه که دل همه کباب میشه چرا باید سر از پارتی دربیاره
من که باور نکردم.
با محسن دست داد و گفت: فعلا حالم خوش نیست
فرداشب میام کمکت.
با شنیدن صدای چرخیدن کلید مادرش سرش را از روی میز برداشت و گفت:اومدی پسرم! شام بکشم برات؟
-چیزی از گلوم پایین نمیره
پالتویش را در آورد و پرسید:
«دختره چی شد؟»
#ادامه_دارد....
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹
آنچه که به خاطرش به #کانال_منتظران_ظهور، دعوت شدید💌
📣 توجه📣
🔻ارزاق معنوی روزانه
#اعمال_و_ادعیه_روزانه:
🌕روز شنبه
🌖روز یک شنبه
🌗روز دوشنبه
🌘روز سه شنبه
🌑روز چهارشنبه
🌒روز پنج شنبه
🌓روز جمعه
🌔عصر جمعه
#حجةالاسلام_قرائتی
#تفسیر_صفحه_ای_قرآن
#قرار_شبانه
☆تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک
#نماز_شب
☆نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم
🔹🔸💠🔸🔹
🔻خداشناسی
#استاد_شجاعی
#مجموعه_لا_اله_الا_الله
☆۲۸ جلسه صوت شناور
🔸️🔹️💠🔹️🔸️
🔻مرگ پژوهی
#استاد_امینی_خواه
#سه_دقیقه_در_قیامت
☆۹۵ جلسه صوت شناور
#مستند_صوتی_شنود
☆۱۶ جلسه صوت شناور
☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ
🔹🔸💠🔸🔹
🔻معادشناسی
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
☆۶۱ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻شیطان شناسی
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
☆۵۴ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻مباحث معرفتی
#استاد_شجاعی
#راضی_به_رضای_تو
☆۴۵ جلسه صوت شناور
🔹️🔸️💠🔸️🔹️
🔻مباحث اخلاقی
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
☆۲۷ جلسه صوت شناور
#کارگاه_انصاف
☆۴۸ جلسه صوت شناور
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
☆۵۸ جلسه صوت شناور
#این_که_گناه_نیست
☆۷۶ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
#تشرفات
#تشرف_علما
☆مجموعه ی مستند با ارزش از مشرَّف شدن محضر امام عصر (عج)
🔹🔸💠🔸🔹
🔻 کتاب صوتی
#حاج_قاسم
☆جان فدا، ۱۰ قسمت
🔹🔸💠🔸🔹
🔻کلیپ های عبرت آموز
☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب
☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر!
☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!
☆یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کند
☆توبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی
🔰 ادامه دارد
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
@montazeraan_zohorr
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
May 11
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز سه شنبه💠
🔹صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت ولی عصر (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز سه شنبه
🔸نماز و دعا و زیارت مخصوص روز سه شنبه
خشنودی قلب نازنین مولایمان صلوات🙏❤️🙏
#سلام_مولای_مهربانم♥️
صبحی دیگر رسید
و من در انتظار دیدار شما
چشم میگشایم
و پنجره دل میگشایم
به سوی امید و نور...
و دلم لبریز است از
شوق صبح موعود، لحظه دیدار،
و به پایان رسیدن لحظه های انتظار...
اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
✍پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
امّت من، چهار وظیفه دارند:
توبه كار را دوست بدارند؛
نیكوكار را یارى برسانند؛
براى گنهكار آمرزش بطلبند؛
و براى عموم، دعا كنند
یَلزَمُ اُمَّتِیَ الحَقُّ فی أربَعٍ: یُحِبّونَ التّائِبَ، ویُعینونَ المُحسِنَ، ویَستَغفِرونَ لِلمُذنِبِ، ویَدعونَ لِلمَلَأِ
📚مشكاة الأنوار، صفحه 263
__________________________
#سوره_درمانی
🍃🍂 نجات از ↯
گردابِ مشکلات 🍃🍂
🖊 هر کس سه شب متوالی
سوره احقاف را بخواند از گرفتارے
رهایی یابد
ذکر_درمانی
#ذکر_گرفتن_حاجت
🍂🍃🌹ذکــــر بـرای گـرفـتـن
#حاجــــــت و #مــــــراد🌹🍃🍂
🌺👌هـر که نصف شب برخیزد
و دو رکعت نمـاز حاجت کند و
سـر بردارد و (309 مــرتبه)
بـگـویــد 💫مـا شـاء الله💫
مــراد او حـاصـل گـــردد
جوان_سرکش
✍ مداومت بر اسم
●●⇦《الطّاهِر》⇨●●
جهت حصول اخلاق فاضله
و خلاصے از اخلاق رذیله
نافع است🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🔶 عهد ثابت سہ شنبہ ها🔶🌸
اذکـــار/ سوره / ادعیه و ختومات روز ⤵️
🌸1⃣👈 یا ارحم الراحمین 100بار
🔸2⃣👈 یا قابض 903 بار
🌸3⃣👈 سوره مبارکه زخرف؛
امام باقر علیه السلام ؛ کسی که بر تلاوت سوره زخرف مداومت نماید خداوند در قبر او را از حشرات زمین و فشار قبر ایمن می نماید.
🔸4⃣👈 دعای روز سه شنبه
🌸5⃣👈 زیارت آل یس
🔸6⃣👈 دعای مجیر
🌸7⃣👈 دعای توسل
🔸8⃣👈 نماز روز؛سه شنبه👇
هر کس شش رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعت بعد از حمد آیه آمن الرسول را تا آخر و سوره زلزلت را یک مرتبه، حق تعالی گناهان او را بیامرزد و از گناهان بیرون آید مانند روزی که از مادر متولد شده است.
💠
💎 تقویم نجومی 💎
✴️ سه شنبه 👈25 اردیبهشت / ثور 1403
👈5 ذی القعده 1445👈14 می 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛از دیدار با صاحبان مناصب جدا پرهیز شود.
🚖سفر : مسافرت خوب است و همراه صدقه انجام شود.
👶مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج اسد است و برای امور زیر خوب است :
✳️امور مقدماتی ازدواج مثل تدارکات عروسی.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️جهیزیه بردن.
✳️آغاز به درمان و معالجات.
✳️شروع کسب و کار.
✳️و خرید حیوان و چهار پایان نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت کراهت دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث زردی رنگ می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبهه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
📖 تقویم شیعه
☀️ سه شنبه:
شمسی: سه شنبه - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 14 May 2024
قمری: الثلاثاء، 5 ذو القعدة 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺6 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️25 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️32 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
🌺34 روز تا روز عرفه
🌺35 روز تا عید سعید قربان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 اللهم صل على محمد و آل محمد 🌺
🌷 تلاوت امروزمان را هدیه می نماییم به ساحت مقدس سه امام معصوم علیهم السلام :
حضرت سجاد زین العابدين(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) 🌷
🌌 قرآن ص ۳۱۱
عثمان طه
🌌 آیات نورانی قرآن
صوت ترتیل و ترجمه وتفسیر
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c