eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
299 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🙏🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رفع مشکلات وگره های زندگی وشفای بیماران متوسل بشید به خانم ام البنین قطعا نتیجه میگیرید التماس دعا😭 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
362695_812.mp3
1.79M
زيارتنامه خانم ام البنين أَشْهَدُ أن لا إله إلا الله وحده لا شريكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُتَدَا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ السّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ الله السّلامُ عَلَيْكَ يا أمير المؤمنين السّلامُ عَلَيْكِ يا فاطمة الزهراء سَيْدَةَ نِسَاء العالمينَ السَّلام عَلَى الحسن والحسين سيده شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ السّلامُ عَلَيْكِ يا زوجة وحتى سُول اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يا عزيزة الزهراء السلام عَلَيْكِ يا أم البدو والسواطع يا فاطمة بنت حزام الكلابية المكناة به أمر البنين ورحمة الله وبركاته ، أَشْهَدُ اللهَ وَرَسُولَهُ أَنكِ جاهات | في سبيل اللهِ إِذْ ضَخَيتِ بِأَوَلا دِل دُونَ الحُسَيْنِ ابْنِ بِنْتِ سُول الله و عَبدَتِ الله مُخلصة له الدين بولايكِ لِلائمة المعصومينَ وَصَت على تلك الرزية العظيمَةِ وَاحْتَسَبْتِ ذَلِكَ عِندَ اللهِ رَبِّ الْعالَمينَ وازرت الإمام على بن ابي طالب عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الحَنِ وَالشَّدائِدِ والمصائب وكنت في قمة الطاعَةِ وَالْوَفَاءِ وَأَنَّكِ أَحْسَنُ الكفالة
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220117-WA0002.mp3
14.81M
صوت شنیدنی ۱۲ دقیقه داستان حضرت ام البنین سلام الله علیها حاج آقا دارستانی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🚨 هزینه‌ی مقاومت نکردن و تسلیم شدن در برابر دشمن ⚠️ سوریه بدون این‌که حتی یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک کند، بار سنگین هزینهٔ یک جنگ تمام عیار را به دوش کشید. 🛑 این هزینه‌های تحمیلی منجر به نابودی زیرساخت‌ها و لگدمال شدن عزت و اقتدار این کشور شد. 🔴 علاوه بر این، بخش قابل توجهی از خاک سوریه به‌طور رسمی به اشغال درآمد، که صدمات جبران‌ناپذیری به حاکمیت ملی و روحیه مردم وارد کرد. 🛡 شاید سوریه با صرف نصف این هزینه می‌توانست، به‌طور عزتمندانه و مقتدرانه در برابر اسرائیل ایستادگی کند و از منافع و حقوق خود دفاع کند. ✔️ بار دیگر عملا ثابت شد که همواره هزینه سازش و تسلیم در برابر دشمن، به مراتب بیشتر از هزینهٔ مقاومت است. 🏳 تاریخ نشان داده است که فرار از مقاومت نه تنها به امنیت نمی‌انجامد، بلکه عزت و اقتدار ملتها را نیز به خطر می‌اندازد. 🏷
غربال پایانی.mp3
3.17M
☑️ علت مشکلات امّت، غربال شدن مومنین از دیگران و پاک شدن وجود مؤمنین است. 🎙 آیت الله حائری شیرازی (ره) 🔸 طهارت مال و خوراک، لازمه رسیدن به محضر امام زمان (عج) است. 🔸 گرفتاری های این روزهای امت برای این است که وجود مؤمنین امت به تدریج از ناخالصی ها پاک شود و خوب و بد امت از هم جدا شوند‌. اهل دنیا بروند یک طرف و اهل آخرت بروند یک طرف. 🔸 پس از غربال شدن مؤمنین از بقیه امت و تصفیه شدن ناخالصی‌های وجود مومنین، مؤمنین آمادگی رسیدن خدمت امام زمان (عج) را پیدا خواهند کرد. 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیامبر (ص) و ۷۰ هزار ملک در جنازه اش حضور داشتند اما فشار بسیار سختی داشت😱 دلیلش چه بود⁉️🤔 انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت۱۲۵🎬: فرهاد سرش را پایین آورد و با لحنی که سعی می کرد آرام باشد گفت : این چه خبر
روایت دلدادگی قسمت۱۲۶🎬: شاهزاده فرهاد که سخنان شاهدی را که با چشم خود، سرنگون شدن فرنگیس را در رودخانه دیده بود ،شنید و همانطور که از عصبانیت دندان بهم می سایید و زیر لب ، بد و بیراه نثار بهادر خان می کرد، دستور داد که وجب به وجب رودخانه و اطرافش را تا فرسنگ ها دورتر بگردند. بعد از چندین شبانه روز جستجو ، هیچ اثری از فرنگیس نیافتند ، گویی اصلا دختری به اسم فرنگیس نبوده ... و از طرفی هیچ خبری هم از بهادرخان نبود ، احتمالا این روباه مکار بعد از آن عمل وحشتناک ،فرار را بر قرار ترجیح داده و به جایی دیگر رفته تا از انظار مردم و دولتیان به دور باشد‌ فرهاد ، با دلی غمگین و روحی شکسته به خراسان برگشت و هر آنچه را که اتفاق افتاده بود بیان کرد و با مِن مِن واقعیت مطلب را گفت و تاکید کرد ، دیگر نباید منتظر بود که فرنگیس زنده باشد، چون اگر زنده بود آنها ردی از او بدست می آوردند ، او با خود می اندیشید ، براستی که فرنگیس طعمهٔ آب شده و در دم خفه شده و احتمالا بدنش هم جایی در روی این کره خاکی ، خوارک حیوانات کوه و کمر می شود‌. بعد از برگشتن فرهاد ، مراسم ختم بسیار باشکوهی برای فرنگیس برگزار شد و روح انگیز این مادر زجر کشیده ، مانند انسان های مجنون به حرم امام رضا علیه السلام رفت و خود را با زنجیری به ضریح متصل کرد و با امام خودش درددلها می کرد و عهد نمود تا خبر درستی ازفرنگیس نرسد حرم را ترک نخواهد کرد و به خانه باز نمی گردد... ادامه دارد.... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت ۱۲۷🎬: ابو مرتضی ، حاکم کوفه که مردی فهمیده و دنیا دیده بود و هیجان روحی این پسرک قاصد را که عجیب به دلش می نشست ،دید . دانست که او دلش در گرو مهر کسی افتاده که دل عالم امکان در گرو مهر اوست ، پس صلاح ندید که او را مجبور به ماندن کند و علی رغم ،خواهش همسرش مبنی بر نگه داشتن سهراب در قصر کوفه ، سهراب را به همراه چند سرباز راهی مسجد سهله کرد. اما چند تن دیگر را نیز مأمور کرد تا مخفیانه تمام حرکات سهراب را زیر نظر بگیرند و هر کجا که رفت با او باشند و درضمن وسایل رفاه و وعده های غذایی او را به طریقی که خودش نداند از کجا می رسد برای او فراهم نمایند. سهراب سرشار از حس خوب دیدار ،سوار بر رخش ، این اسب راهور و یار قدیمی به همراه دو نفر سرباز در تاریکی شب بعد از خواندن نماز و صرف شام در خدمت حاکم و همسرش که کاملا مشخص بود به او لطفی ملموس داشتند، به سمت مسجد سهله حرکت نمود. هوای شب که به صورتش می خورد ، او را سرحال تر می آورد ، او با چشم دوختن به ستارگان آسمان که گویی هر کدام در دل خویش رازی نهفته داشتند با خود می گفت: براستی که شب آفریده شده برای آرامش و یا به قول درویش رحیم، شب خلق شده برای عبادت ، برای در محضر خدا بودن و تلاش برای گلچین کردن روزها و نعماتی که قرار است در روز برای ما مقدر شود‌. راه تاریک بود اما دل مسافر این راه روشن روشن می نمود. بالاخره بعد از ساعتی سوارکاری که با سرعت و اشتیاق می گذشت ، به مسجد سهله رسیدند. سهراب از عجله ای که برای دیدار داشت ، مانند انسان های مجنون ، خود را از اسب به زیر انداخت ، همراهش افسار اسب را گرفت و سهراب اصلا نفهمید که رخش این اسب زیبا و دوست داشتنی اش را به کجا می برد... او فقط می خواست به آن فرشته نجاتش برسد....همین... اما نمی دانست که در مسیر عشق پای گذاردن کار هر کس نیست....و سختی ها پیش رو داری تا به آن دلدار دل آرا برسی... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت۱۲۸🎬: سهراب هراسان وارد مسجد سهله شد، در نور کم فانوسی که جلوی محراب گذاشته بودند ، تک و توک افرادی را دید که مشغول عبادت هستند. همانطور که زانو هایش می لرزید و با خود فکر می کرد ،یکی از این افراد، همان فرشته ایست که به دنبالش به اینجا کشیده شده است ، جلو رفت . کنار هر کس که می رسید اندکی تعلل می کرد و خوب چهره اش را می نگریست ، تک تک افراد را نگاه کرد ، اما هیچ کدام آن دلدار دلارای این روزهایش نبود. فقط یک نفر مانده بود که هنوز او را ندیده بود. سهراب خیره به محراب و آخرین نفر بود که از پشت سر او را می نگریست ، ناگاه با صدای مردی که در کنارش نشسته بود به خود آمد : آهای جوان ، گویا دنبال کسی هستی ؟ سهراب که حالا متوجه مرد میانسال کنارش که با زبان عربی غلیظ با او صحبت می کرد شد ، خم شد و کنارش زانو زد و همانطور که دست او را که به سمتش دراز شده بود و نشانه دوستی بود ، در دست می گرفت و می فشرد گفت : راستش..راستش ..دنبال کسی می گردم ، نام و نشانش را نمی دانم اما به من گفته که اگر روزی خواستار دیدارش شدم ، در این مکان او را بیابم...مسجد سهله....فکر می کنم او امام جماعت این مسجد باشد... مرد عرب ، آهی کشید و گفت : عجب...پس تو دنبال کسی هستی که اورا نمیشناسی...من و تو با هم شباهتی داریم ،اخر من هم به دنبال شخصی خاص مدتهاست معتکف این مسجد شده ام و نیت کرده ام تا چهل روز به عشق دیدن رویش در اینجا بمانم ،اما فرق من با تو در این است که من نام و نشان آن یار غایب از نظر را می دانم و تو نام و نشان کسی را که تو را به خود دعوت کرده نمی دانی... سهراب که سخنان این مرد بر دلش نشسته بود ،لبخندی زد و گفت : چه جالب...می شود بگویی شما به دنبال چه کسی به اینجا آمدید و سؤال دومم هم این است که آیا امام جماعت این مسجد را می شناسی؟ مرد لبخند محزونی زد و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : من به دنبال ان غایب همیشه حاضرم ، من به دنبال آن یاری رسان درماندگانم ، من به دنبال آن یار در راه ماندگانم ، من به دنبال آن بیابان گرد دورانم ، من به دنبالم مولایم صاحب الزمانم ... سهراب از حرفهای این مرد انگار چیزی درون دلش به گردش درآمده بود ، گویی او‌ با حرفهایش نشانی همان مردی را می داد که الان سهراب با تمام وجود، محو او شده بود و اخر کلام مرد را با خود تکرار کرد«صاحب الزمان»...به نظرش بسیار آشنا می آمد....می خواست حرفی بزند و احساساتش را بروز دهد که مرد عرب همانطور که اشک چشمانش را پاک می کرد به سمت محراب اشاره نمود و گفت : اگر به دنبال امام جماعت این مسجد هستی ، آن مردی که نزدیک محراب مشغول راز و نیاز است، همان کسی ست که به طلبش آمدی... سهراب که با شنیدن این حرف ، رشتهٔ افکارش پاره شده بود و اصلا یادش رفت چه می خواهد بگوید از جا بلند شد و شتابان به سمت محراب رفت... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت۱۲۹🎬: سهراب نزدیک آن مرد شد ، مردی که غرق در عبادت بود و چفیه ای بر سر کشیده بود تا رویش را کسی نبیند. مردی که مانند تمام مردان عرب، عبایی بر دوش انداخته بود و لرزش شانه هایش نشان از گریه و راز و نیازش به درگاه خدا می داد. سهراب کنار او با احترام و متواضعانه زانو زد و در حالیکه صدایش از شوق می لرزید گفت : س...س...سلام علیکم...الوعده وفا...فرمودید برای دیدارتان به مسجد سهله بیایم ، آمدم . براستی تو کیستی؟ فرشته ای هستی که از آسمان بر زمین نازل شدی؟ یا بشری هستی که از فرشتگان آسمان هم برتری ؟ به خدا قسم؛ که از وقتی شما را دیده ام ، حتی یک لحظه چهرهٔ زیبایتان از پیش چشمم ، بیرون نرفته....شما چه کردید با دل سهراب؟ الان تمام دل و وجود این بنده سراپا تقصیر پر است از عشق شما ، نیت کرده ام که از این به بعد غلام حلقه بگوشتان باشم...تو را به خدا قبول کنید و مرا از اینجا نرانید...براستی که سهراب هیچ کس و کاری ندارد...هیچ صاحبی ندارد...بیا و‌کس و کار این دربه در بشو ،بیا و صاحب این غلام بینوا بشو.....سهراب از هرم عشقی که بر دلش افتاده بود ،سخن ها می گفت و شیرین زبانی ها می نمود که ناگاه مرد پیش رویش ،چفیه را از سرش کشید و وقتی که سهراب رخسار اشک آلود مرد پیش رویش را که پیرمردی نورانی بود ،دید. متوجه شد که اشتباه کرده... پیرمرد نورانی دست سهراب را در دست گرفت و گفت :کیستی جوان؟ مرا با که اشتباه گرفته ای؟ چه کسی تو را به اینجا دعوت کرده؟ سخنانت رنگ و بوی عشقی الهی می داد، مخاطب این سخنان کیست که تو را اینچنین مجنون کرده؟ سهراب که با دیدن چهره پیرمرد در بهت فرو رفته بود ،با شنیدن این سخنان از حالت بهت و شگفتی اش بیرون آمد و از جا برخواست و مانند انسانی دیوانه دستانش را از هم باز کرد و دور تا دور مسجد می گشت و با آخرین توان فریاد میزد : آخر کجایی ای فرشتهٔ زیبا که زیباترین مخلوق خدا در چشمم آمدی؟ تو‌کیستی و کجایی ای مرد خدا که جانم را نجات دادی و دلم را به اسارت خود درآوردی؟ مگر خودت امر نکردی که برای دیدارت به اینجا بیایم...خوب من آمده ام....تو کجایی؟؟ به خدا قسم که نیم روز است ،حالم دگرگون است...یعنی تو حالم را دگرگون کردی...نامت را نمی دانستم ، اما چنان در نظرم مهربان آمدی که مهرت چون مهر پدری دلسوز بر جانم نشسته، کجایی ای مهربان ترین پدر....به خدا سهراب به طلب تو آمده ...من...من راهزن بودم ...من قصد تاراج آن گنجینه را داشتم ، اما تا تو را دیدم تمام گنجینه های عالم جلوی چشمم رنگ باخت...من دیگر نه گنج می خواهم...نه خواهان اصالتم هستم که ببینم کیم و چیم و نه حتی آن دخترک زیبا رو را می خواهم... چون من اینک، اصالتم را یافته ام...من پدرم را یافته ام....من گنجم را یافته ام....من عشقم را یافته ام....من صاحبم را یافته ام... سهراب همانطور بی امان، حرفهای دلش را به زبان می آورد و غافل از این بود که حرف او حرف این جمع غمزده و عزیز گم کردهٔ پیش رویش هست، همگان از هرم آتش درون سهراب که بی شباهت به آتش افروخته دل آنان نبود ، می گریستند... و نگهبان پنهانی حاکم تمام این حرکات و حرف ها را ثبت می نمود تا به عرض حاکم کوفه برساند. ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت ۱۳۰🎬: کاروان زائران کربلا بیش از یک ماه بود از بیرجند حرکت کرده بودند، بیش از یک ماه از آغاز سفر می گذشت و فرنگیس همراه عبدالله و ننه صغری ،زائر مزار شریف شهید کربلا شده بود ، درست است گه گاهی سایه هایی از گذشته در ذهنش جلو می آمد ، اما در حد سایه ای مبهم بود و او هنوز به واقعیت و حقیقت وجودی خودش واقف نشده بود. ننه صغری هر روز بیشتر از قبل دلبستهٔ این دخترک زیبا می شد. او حالا کاملا می فهمید که این دخترک با دخترش جمیله تفاوت های زیادی دارد. این دخترک زیبا ، خالی روی گونه داشت که جمیله نداشت ، او‌سواد خواندن و نوشتن داشت و وقتی برای اولین بار قران به دست گرفت و مشغول تلاوت ان شد ، چشمان ننه صغری و عبدالله از تعجب بیرون زده بود و ننه صغری خوب می دانست که جمیله از قران فقط سوره حمد و توحید را بلد بود که در نمازش می خواند و وقتی قرآن به دست می گرفت ، تلاوتش را نمی دانست و فقط بوسیدن آن را بلد بود و هزاران تفاوت دیگر که هر چه زمان می گذشت ، خود را بیشتر و بیشتر نشان می داد. دیشب وقت نماز مغرب ، سرکاروان تمام زوار را دور هم جمع کرده بود و‌گفته بود که رسم و راه این کاروان ، به این طریق است که ابتدا به نجف اشرف و حرم مطهر مولا علی علیه السلام ، مشرف می شوند و ده روز در آنجا اقامت دارند و پس از آن راهی کربلا می شوند و حالا کاروان قصه ما تا رسیدن به نجف راهی نداشتند ... فرنگیس سوار بر الاغ به دوردست ها خیره شده بود که ناگهان از پشت سرشان گرد و خاکی بر هوا شد و صدای سم اسبهایی که بی مهابا می تاختند به گوش کاروانیان رسید. سر کاروان هراسان خود را به انتهای کاروان رسانید و زیر لب زمزمه کرد: لعنت بر دل سیاه شیطان...گمانم به کمین راهزنان گرفتار شدیم... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 یکشنبه ☀️ ۲۵ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 15 دسامبر 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: ✳️ امام حسن عسکری(علیه‌السلام) : «شيعيان على عليه السلام، آن كسانى‌اند كه برادرانشان را بر خودشان مقدّم مى‌دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند». 📚 التفسير المنسوب إلى الإمام العسكری عليه السلام : ص ٣١٩ ح ١٦١ 🔖 مناسبت امروز: 🥀 وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ❤️‍🩹 روز تکریم مادران و همسران شهدا 📝 روز پژوهش اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 سلام بر شما ای زیبا آرزوی من! و ای مهربان امام من رسیدن به شما همه ی آنچه می خواهم است! بگو کجا جستجویت کنم؟ من به آسمانی که تو را می بیند غبطه می‌خورم و به زمینی که بر آن قدم می گذاری! خوشا آن هوایی که در آن نفس می کشی، مولای من!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍ امام صادق علیه السلام: به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ : امام صادق عليه السلام فرمود: بزودى در شبهه اى خواهيد افتاد و بدون نشانه اى نمايان و امامى رهنما خواهيد ماند. از اين شبهه رهايى نمى يابد مگر آن كس كه دعاى غريق را بخواند. عرض كردم: دعاى غريق چگونه است؟ فرمود: مى گويى: «يا اللّه ، يا رحمن، يا رحيم، يا مقلّب القلوب ثبّت قلبى على دينك؛ » «ای خدا! ای بخشنده! ای مهربان! ای که دگرگونی دل ها به دست توست! قلب مرا بر آیین خویش استوار فرما!» 📚 كمال الدين ج۲ ص ۳۵۱ 🍃🍂ختم سـوره تکویر🍃🍂 🌸✨امام صادق ع ؛ جهت خلاصی از بلیات و گرفتاری‌ها بیست و یک بار خوانده شود✨ 📚 تفسیر زواره ۲۲۶ 🔸 ذکری عظیم‌الشان از سوره یس🔸 ✳️هر کس آیه زیر را با خود دارد محتاج و به ظالم گرفتار نشود: 💥هُم وَ أزواجُهُم فِی ظِلالٍ عَلَی الأرائِکِ مُتَّکِؤُونَ💥 ✳️هر کس آیه زیر را با خود دارد در عمر و مال او برکت آید: 💥لَهُم فِیها فاکِهَهٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُونَ💥 📚ختوم و اذکار(خواص آیات سوره یس) ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c