خودت میدانی که من آدم بدبینی نیستم
ولی روزگار برایم این سؤال را تراشیده:
آیا جز تو میشود به کسی روی این زمین اعتماد کرد؟
جواب من به این سؤال این گونه است:
اگر تو نبودی، آدم قابل اعتمادی روی زمین نبود.
تو مرجع اعتمادی.
هر کسی به اندازهای که رنگ و بوی تو را میگیرد، قابل اعتماد میشود.
بدون اعتماد، دنیا همهاش وحشت بود و دلهره.
ممنونم که هستی تا اعتماد باشد.
صبحت بخیر تکیهگاه من!
#بهانه_بودن
#سحرت_بخیر_امام_زمانم
🌴💎🌹💎🌴
@montazeran60
🌴💎🌴صاحب روز جمعه
🌴🍁🌴جمعه برای عاشق، روز تراکم غم است، انباشت غصه و شلوغبازار دغدغۀ آمدن یا نیامدن تو. عاشق روزهای جمعه آرام و قرار ندارد. غروب جمعه که میشود، هوا وقتی رو به تاریکی میرود، حال و هوای دل عاشق هم تاریک میشود. بعد از غروب جمعه، عاشق حسابی خسته است، خسته از باری که از صبح تا غروب از دلهرۀ آمدن و نیامدنت بر دوش کشید.
🌴💎🌴«کاش اگر نمیآیی، جمعه هم نیاید» حرف دل همۀ عاشقهاست. بیدار بودن در روز جمعه، ریاضت سختی است برای عاشق. کاش میشد در جمعههایی که بنا نداری بیایی، خواب را بر عاشق مسلط میکردی تا زیر پتک سنگین این ریاضت، خرد نشود.
🌴💎🌴تو اگر ولی خدای حکیم نبودی و اگر به عصمتت قائل نبودم، اگر معشوق بودی، ولی مثل معشوقهای دیگر، در صحت محاسباتت تردید میکردم. مگر یک عاشق چه قدر توان دارد برای تحمّل این همه اضطراب و دلهره! حتما دارد که تو او را در حال دست و پا زدن او را در میان دلشورۀ آمدن و نیامدنت میپسندی؛ ولی دلم آرام است که میدانی چه قدر این دست و پا زدن سخت است!🌴🌹🌴
شبت بخیر صاحب روز جمعه!
#بهانه_بودن🌴🍁🌴
#محسن_عباسی_ولدی 🌴💎🌴
🌴💎🍁💎🌴یار خوب من
فکرش را بکن یک روز تو پیغام دادهای
که میخواهی با من دوست شوی.
پیک پیام آور تو این خبر را آورده دم خانۀ ما
و منتظر ایستاده تا فرمانت را اجرا کند.
تو به او دستور دادهای خبر را که رساند، دم در بایستد
تا مرا راهنمایی کند تا دم خانۀ تو.
در چشم بر هم زدنی آماده میشوم.
پیک تو دستم را میگیرد
چشمم را میبندم و همین که باز میکنم
خودم را پشت در خانهات میبینم.
پیامآورت میگوید بایستم پشت در
تا اجازۀ ورود را از تو بگیرد.
میایستم؛ ولی به سختی
مگر شوق دیدار تو میگذارد سرِ پا یک جا بایستم.
هر چه قدر چشم بر هم میگذارم، زمان نمیگذرد.
دقیقهها میل گذشتن ندارند.
نفسم بنده آمده.
در خیالم با خودم میگویم نکند پشیمان شدهای آقا!
اضطراب پشیمانی تو میخواهد مرا در خودم خرد کند
که پیامآورت میآید و باز هم دستم را میگیرد
و این بار میآورد پشت در حجرۀ تو.
نه، میخواهم برگردم و قصّه را طور دیگری خیال کنم.
دست در دست پیامآورت، میآیم در خانهات.
تو را دم در خانه منتظر میبینم.
ایستادهای و به انتهای کوچه نگاه میکنی
مرا که میبینی، سراپا شوق میشوی و ....
نه، میخواهم برگردم و قصّه را طور دیگری خیال کنم.
در خانهام را میزنند. میآیم دم در. در را باز میکنم. تو را میبینم.
🌴🌹🌴میخواهم از شوق بر زمین بیفتم.
تو در آغوشم میکشی و در گوشم میگویی: آمدهام با تو دوست شوم.
نفسی برای حرف زدن ندارم.
خودت سؤالم را از نگاهم میخوانی که دارم میپرسم
چرا تصمیم گرفتی با من دوست شوی؟
پاسخم را میدهی و من هنوز پاسخت تمام نشده، از هوش میروم.🌴🍁🌴
میگویی: به قدری خوب شدهای که دلم برای دیدنت پر میزد
و در میان همه، به تو افتخار میکردم.
نه، میخواهم برگردم و طور دیگری قصه را خیال کنم.
هنوز من اندر خم یک کوچهام و تو منتظر ایستادهای تا خوب شوم
از آن خوبهایی که مرهم زخمهای دلت هستند.🌴🌹🌴
منتظر باش آقا! ناامید نشو از من.
هر چه قدر هم که بد باشم، خدا به احترام انتظار تو، مرا خوب خواهد کرد.
شبت بخیر یار خوب من!
#بهانه_بودن 🌴🍁🌴
#محسن_عباسی_ولدی 🌴💎🌴
🌴💙🌴مهدی فاطمه
باز هم دوست دارم با خیالم همراه شوم؛ خیالی که وقتی با دلم راه میآید، میشود مایۀ آرامش قلبم. خدا را شکر که خیال را به ما عطا کرد. اگر نبود، نداشتههایمان را چگونه میچشیدیم و تصویر آرزوهایمان رو چگونه میکشیدیم.
🌴❄️🌴دارم خیال میکنم روبهرو شدنم با تو را و خیال میکنم وقتی را که میخواهی مرا صدا بزنی. بارها و بارها از این خیال با تو سخن گفتهام؛ اما مگر سیر میشود دلم از این خیال!
🌴❄️🌴اولش خیال میکردم فقط لحن صدا زدنت برایم طربانگیز است و فرقی نمیکند با چه نامی مرا صدا بزنی؛ ولی حالا در خیالم تو را به تصویر میکشم که با لحنی مهربان و نوایی پر از محبّت نامم را بر زبان جاری میکنی. وقتی کنار نامم جان میگذاری، در همان آن جان میگیرم و بیوقفه جان میدهم از شوق.
🌴❄️🌴آقا! بگو روزی که مرا با نام صدا خواهی کرد، همین نزدیکیهاست و بگو که به من اجازه خواهی داد، تو را با نام صدا بزنم.
شبت بخیر مهدی فاطمه!
#شب_بخیر🌴❄️💙❄️🌴
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی 🌴❄️🌴