دنبالِ من میگردی و حاصل ندارد
موجی که عاشق میشود ساحل ندارد
باید ببندم کولهبارِ رفتنم را
مرغِ مهاجر هیچجا منزل ندارد
من خام بودم ، داغِ دوری پختهام کرد
عمری که پایت سوختم ، قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
باشد ولم کن با خودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانهها مشکل ندارد
وقتی که حقِ دل نداری ، میهمانی
مهمان که جایی حق آب و گل ندارد
شاید به سرگردانیام دنیا بخندد!
موجی که عاشق میشود ساحل ندارد
#مهدیفرجی