به روایت از پدر #شهید:
#پسرم ،#علیاشمر در یك #عملیات استشهادی در مثلث طیبه، عدیسه و رب ثلاثین به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
موقع #عملیات، یك نفر روی #تپه بود و از #پسرم #فیلمبرداری میكرد كه میخواهد خودش را در میان یك #كاروان نظامیان #اشغالگر منفجر كند.
🍃🌷🍃
#شناساییها انجام شده بود كه #كاروان #نیروهای اسرائیل در یك #ساعات خاصی از آنجا #رد میشود و #علی باید #خودش را #منفجر میكرد.
🍃🌷🍃
#فیلمبردار، با #تیراندازی مزدوران اسرائیل از #موقعیت خودش #خارج میشود و #نمیتواند #فیلم بگیرد. #پسرم در #موقعیت از #پیش هماهنگ شده #مستقر بود كه #كاروان سر میرسد.
🍃🌷🍃
با #بیسیم به او #اطلاع میدهند كه #عملیات را #شروع كند، اما #پاسخی #نمیشنوند. هر چه #بیسیم میزنند #علی #جواب نمیدهد. كاروان صهیونیستها كه از سهراهی رد میشود.
#علی تازه #بیسیمش را جواب میدهد. میپرسند #كجا بودی؟ میگوید داشتم #نماز میخواندم. #نماز برای چی؟ #نماز #شكر #میخواندم.
🍃🌷🍃
میگویند ما این همه تلاش كردیم تا به این برنامهریزی رسیدیم. میگوید: #صبر كنید، این #كاروان #بازخواهد گشت و #من باید #اینها را #بكشم.
🍃🌷🍃
میگویند ما #شناسایی كردیم، مسیر این كاروان همین بوده و #باز#نمیگردد. #علی به آنها #اطمینان میدهد كه #كاروان باز#میگردد و #من #عملیات را با #موفقیت #تمام میكنم.
🍃🌷🍃
#رفیق #فیلمبردارش كه از #معركه گریخته بود، میگوید: بعد از #عملیات، #خواب #علی را دیدم. گفت: تو #نباید #فیلمبرداری میكردی از من، تو #نباید من را #میدیدی. گفتم: چرا؟
🍃🌷🍃
گفت: من وقتی این #طرف #جاده #نشسته بودم، #عزرائیل با یک #چهره #بسيار زیبا روبهروی من نشسته بود. من این طرف #جاده نشسته بودم و #عزرائیل آن #طرف.
🍃🌷🍃
#عزرائیل به من گفت: #تو حالا باید بیایی #پهلوی من. این #كاروان كه میرود، #برمیگردد و #آن موقع #تو #خودت را #وسط كاروان #منفجر #خواهی کرد.
🍃🌷🍃
#كاروان وقتی بازمیگردد، #علی كه #لباس نیروهای مزدور اسرائیل را پوشیده بود، جلو میرود و #سلام نظامی میدهد.
یکی از #مزدوران به او #شك میكند كه #نیروهای ما اینجا چه میكنند؟اینجا نه دژبانی داریم، نه پایگاه. و تا میآید #اقدامی بكند، #علی #خودش را به #ماشین #فرماندهی #میكوبد و #منفجر میكند.😭
🍃🌷🍃