eitaa logo
موسسه منتظران مهدی (عج)
822 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
10 فایل
کانال اطلاع رسانی مؤسسه قرآن منتظران مهدی (عج) آدرس: شهریار،شهر فردوسیه،خ امام،ک فروردین،داخل فضای سبز جهت تماس با موسسه ۰۹۱۲۷۶۷۶۳۲۸و۰۲۱۶۵۴۶۳۱۵۱ #هیئت_منتظران_مهدی #قران_حفظ #قران_تجوید #هنری_طراحی #قران_ختم_سی_جزء #مدرسه_گلها_بهشتی #مقر_کتاب
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🎾 نویسنده:بهزاد دانشگر📝 ناشر:عهد مانا🗞 موضوع اصلی:رمان، داستان ایرانی📚 انتشار:1395 داستانی که بهزاد دانشگر نوشته است هرچند در حال و هوای فوتبال چند بچه مدرسه ای و هم محل روایت می شود اما درون مایه آن بر اساس مبارزه علیه رژیم ستم شاهی است🗞 رژیم مبادرت به اجرای حکومت نظامی در ماه رمضان کرده است و چند نوجوان قصد دارند مسابقات فوتبال را بین محلات برگزار کنند که درگیر اتفاقات جالبی می شوند🌱 شخصیت اول این داستان نیز خود ماجراهایی خواندنی دارد. داستان در اصفهان روایت می شود. این کتاب در 12 فصل تنظیم شده است📚 درباره کتاب گل دقیقه ۹۰🎾 یک نگاه از گوشۀ چشم انداختم طرف چپ زمین؛همان طرف که ناصر جا گرفته بود و نمی‌دید اصغر از پشت نزدیکش می‌شود. دو نفر دیگر هم جلوی راهم را گرفته بودند.❗️ چاره‌ای نبود. توپ را قِل دادم🎾 یک قدم جلوتر از خودم و بعد با نوکِ پا بالا انداختم؛ نه خیلی بالا. این‌قدر که توپ از روی سر آن دو نفر رد شود و تا نگاه‌شان به توپ است، از بین‌شان رد شوم. فقط چند ثانیه لازم بود که پشت سر آن‌ها توپ دوباره زیر پای من باشد. حالا من بودم و توپ و دروازه‌بان که چشم‌هایش به پاهای من دوخته شده بود. تا سعید بتواند تصمیم بگیرد که بماند توی دروازه یا بیاید جلو، نیم قدم توپ را دادم به چپ و بعد شوت . توپ مثل گلوله از روی پایم جدا شده و از پایین کمر سعید رفت توی دروازه🥅 اول صدای «گل! گل!» سهراب را شنیدم و بعد به هوا پریدن ناصر را دیدم.😂 آیدی ادمین ها🦋 جهت پاسخ به شما برای سفارش کتاب: 🌱|•@ketab_sheydaeii 🌱|•@Ad_NSR 🌱|•@Ad_kzm @sheydaeii🌻
📚 🎾 نویسنده:بهزاد دانشگر📝 ناشر:عهد مانا🗞 موضوع اصلی:رمان، داستان ایرانی📚 انتشار:1395 داستانی که بهزاد دانشگر نوشته است هرچند در حال و هوای فوتبال چند بچه مدرسه ای و هم محل روایت می شود اما درون مایه آن بر اساس مبارزه علیه رژیم ستم شاهی است🗞 رژیم مبادرت به اجرای حکومت نظامی در ماه رمضان کرده است و چند نوجوان قصد دارند مسابقات فوتبال را بین محلات برگزار کنند که درگیر اتفاقات جالبی می شوند🌱 شخصیت اول این داستان نیز خود ماجراهایی خواندنی دارد. داستان در اصفهان روایت می شود. این کتاب در 12 فصل تنظیم شده است📚 درباره کتاب گل دقیقه ۹۰🎾 یک نگاه از گوشۀ چشم انداختم طرف چپ زمین؛همان طرف که ناصر جا گرفته بود و نمی‌دید اصغر از پشت نزدیکش می‌شود. دو نفر دیگر هم جلوی راهم را گرفته بودند.❗️ چاره‌ای نبود. توپ را قِل دادم🎾 یک قدم جلوتر از خودم و بعد با نوکِ پا بالا انداختم؛ نه خیلی بالا. این‌قدر که توپ از روی سر آن دو نفر رد شود و تا نگاه‌شان به توپ است، از بین‌شان رد شوم. فقط چند ثانیه لازم بود که پشت سر آن‌ها توپ دوباره زیر پای من باشد. حالا من بودم و توپ و دروازه‌بان که چشم‌هایش به پاهای من دوخته شده بود. تا سعید بتواند تصمیم بگیرد که بماند توی دروازه یا بیاید جلو، نیم قدم توپ را دادم به چپ و بعد شوت . توپ مثل گلوله از روی پایم جدا شده و از پایین کمر سعید رفت توی دروازه🥅 اول صدای «گل! گل!» سهراب را شنیدم و بعد به هوا پریدن ناصر را دیدم.😂 آیدی ادمین ها🦋 جهت پاسخ به شما برای سفارش کتاب: 🌱|•@ketab_sheydaeii 🌱|•@Ad_NSR 🌱|•@Ad_kzm @sheydaeii🌻