eitaa logo
موسسه منتظران مهدی (عج)
820 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
10 فایل
کانال اطلاع رسانی مؤسسه قرآن منتظران مهدی (عج) آدرس: شهریار،شهر فردوسیه،خ امام،ک فروردین،داخل فضای سبز جهت تماس با موسسه ۰۹۱۲۷۶۷۶۳۲۸و۰۲۱۶۵۴۶۳۱۵۱ #هیئت_منتظران_مهدی #قران_حفظ #قران_تجوید #هنری_طراحی #قران_ختم_سی_جزء #مدرسه_گلها_بهشتی #مقر_کتاب
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🌷 رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره ی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود. در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته! به سید علی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد. سید علی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچه های بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید! خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟! او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد می شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خیره که شما رو دیدم. سید علی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن. بعد با هم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه می کرد. سید علی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت. او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من می یاد؟ سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند! همه خندیدیم. اما واقعیت همانی بود که سید گفت. این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سید علی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد. 📚 @sheydaeii🕊
📚🌿 من زنده‌ام» روایت دختری 17 ساله است که، دختری از دیار آبادان که در خانواده‌ پر جمعیت «آباد» به دنیا آمد و نامش را به خاطر نذری که مادربزرگش در هنگام تولدش کرده بود، «معصومه» گذاشتند.            معصومه آباد، راوی کتاب من زنده‌ام یکی از نیروهای جوان هلال احمر بوده که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به عنوان نماینده فرماندار در هلال احمر در یکی از یتیم خانه‌های شهرش مشغول به کار می‌شود و در زمان آغاز حملات هوایی رژیم بعث به شهر آبادان مجبور به انتقال کودکان به شیراز شده و در راه برگشت و در همان روزهای ابتدایی جنگ به اسارت درمی‌آید.🌷  📚 ✍️ @sheydaeii🕊
📚 🌸🌱 با به دنیاآمدن من ( قدم خیر محمدی ) درتاریخ 17 اردیبهشت 41 روستای قایش رزن همدان بیماری سخت پدرم خوب شد وبه همین دلیل اسم مرا قدم خیر گذاشتند. عزیز ودردانه پدر شدم و خواهر وبرادرهایم به من حسودی می کردند. وپدرم اجازه نمی داد دست به سیاه و سفید بزنم شغلم فقط بازی کردن وتفریح با بچه های هم سن وسال خودم بود.🍃💐 دخترشینا در 19 فصل روایت شده است که ازدوران کودکی قدم خیرآغاز می شود؛ از زمانی که نامش رابه خاطر قدم خوشی که داشت قدم خیر گذاشتند تا زمانی که حماسه زندگی اش را درپشت جبهه ها رقم زد و نامش به عنوان همسرشهید حاج ستار ابراهیمی هژیر در تاریخ این کشور ماندگارشد🦋 💐 ✍️ @sheydaeii❤️