🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
فقط میخوام حسین(ع) گفتناش با دلت بازی کنه:)! حضرت زینب(س) به گردن ما خیلی حق داره...! علمدار کربل
خانم جان گفت:
بیاید بشینید من حرف دارم باهاتون...
شروع کردن حرف زدن؛
میرید نزدِ دایی...
دست ادب به سینه میزارید...
زانو میزنید جلو دایی...
از دایی اذن جنگ میگیرید!
بچها چشم گفتن؛
خواستن از خیمه خارج شَن
خانم یه بار دیگه بچها رو صدا زد...
گفت اذن بگیریدا . . .
بچها رفتن نزد دایی...
هم دایی شون بود؛
هم مولاشون؛
هم امامشون!
بچهای حضرت زینب(س)وارد خیمۀ آقا اباعبدالله شدن...
نشستن روبروی اقا...
کارهایی که مادر گفته بود رو انجام دادن؛
گفتن:
دایی جان اومدیم اذن ورود به میدان رو بگیریم..!
آقا گفت:
بلند شید؛
بلند شید برید پیشِ مادرتون...
دوباره گفتن؛
آقا گفت:
بلند شید برید تو خیمه!
امر،امر امام بود...
باید اطاعت میکردن
رفتن تو خیمه،یه گوشه نشستن زانوی غم بغل گرفتن...!
خانم زینب رفتن گفتن چیشده؟!
بچها با گریه گفتن دایی اجازه نداد به میدان بریم!
+الان خودم میرم اجازتون رو میگیرم!
مگه مادرتون مرده که شما زانوی غم بغل بگیرید؟!
خانم رفتن نزد برادر...
اذن گرفتن و داخل شدن؛
+داداش،چرا به بچها اجازه ندادی راهی بشن؟!
-زینب جان،من اجازه نمیدم؛برگرد برو تو خیمه
تا حالا این حرفا رو شاید بارها شنیده باشین...
اما من میخوام از یه طرف دیگه نگا کنم به موضوع...
من میگم،خانم وقتی دیدن اباعبدالله اجازه نمیدن؛
گفتن:
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
خانم جان گفت: بیاید بشینید من حرف دارم باهاتون... شروع کردن حرف زدن؛ میرید نزدِ دایی... دست ادب ب
+داداش
اگه اجازه ندی،
مثل بابام سربند به سر میبندم!
چادر به کمر میبندم!
داداش؛
من در اینجا به جز تو از همه شیرترم!
من بشه از عباس شیرترم!
داداش؛
تورو به مادرمون زهرا...
(از یجا به بعد دیدن حسین(ع) و زینب(س) دارن با هم گریه میکنن...
حسین(ع) روضه میخونه،زینب(س)گریه میکنه...
زینب(س)روضه میکنه؛حسین(ع)گریه میکنه...
+داداش؛
مادرمون رو یادته؟!
حرفایی که حسن(ع) شبا تو خواب میزد رو یادته؟!
همش میگف:
نزن؛
نزن؛
مادرمو نزن!
مگه خودت مادر نداری
نزن مادرمو!!!
داداش یه پسر زمین خوردن مادرشو دید کافیه!
نزار پسرای من ببین زمین خوردنمو...
داداش اذن بده راهی بشن...
اباعبدالله دیگه سکوت کرد
فقط سرشو به نشونه تأیید تکون داد...
-زینب فقط بگو بیان من یه بار نگاشون کنم...
خانم رفت تو خیمه؛
+بچها اذن گرفتم،برید پیش دایی...
بچها داشتن از خیمه بیرون میرفتن...
که یه دفعه یکی از اونها برگشت؛
_خداحافظ مادر...
میگن:
خانم زینب رفت نشست گوشۀ خیمه،دست گذاشت رو گوش های مبارکشون؛
+بزار حداقل نشنوم خدا ناله های بچهامو...
شرمنده که حرفام تموم نشده میمونه...
ولی ادامه دادن این موضوع،توانی میخواد که من ندارم😭😭😭...
حلال کنین...
🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤
الهی به صبوری خانم زینب(س)؛
آمین 🤲
هدایت شده از 🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘
یا ذالجلال و الاکرام
ذکر روز یکشنبه(100مرتبه)
معنی: ای صاحب شکوه و بزرگواری
✅ویژگی: باعث فتح و نصرت
دعای هفتم صحیفه سجادیه رو به توصیه ی رهبر عزیزمون تو ایام کرونا میخوندیم
از این به بعد این دعا رو میخونیم تا
ان شاالله از بلایا و فتنه های آخرالزمان دور باشیم
هرروز هم به نیابت از شهدای عزیزمون میخونیم
امروز هم به نیت 👇👇👇
«شهید والا مقام
ناصر مسلمی سواری🌹»
دعا رو میخونیم ان شاالله
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ان شاالله که از همگی قبول باشه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مدیون_خون_شهدا_هستیم
#شهدای_هشت_سال_دفاع_مقدس
#شهدای_مدافع_حرم🌹
#مدافع_وطن
#شهدای_مرزبان
#شهدای_امنیت
#شهدای_مدافع_ناموس_ایرانی
هدیه به محضر مهدی صاحب الزمان🌸
اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹🌹
⚠️پیشنهاد میکنیم شهدای عزیزتون و معرفی کنین تا ان شاالله به نیابتشون دعا خونده بشه💢
🛑💢🛑💢🛑💢🛑💢🛑
کانال مارو به دوستاتون پیشنهاد بدین☘🌸☘🌸☘🌸
37.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقتل خوانی
شب پنجم محرم
حضرت عبدالله
#حب_الحسین_یجمعنا
عمو!
شلوغی گودال
بیش از اندازه است!!
خدا کند
بتوانم
نجاتتان بدهم❤️😭
#حضرت_عبدالله
شب و روز پنجم محرم منتسب است به حضرت عبدالله
#حب_الحسین_هویتنا💔
25.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا تا انتها کلیپ وببینید
عصبانیت اراذل و اوباش#جنبش_فواحش
از #دختران_انقلاب بخاطر روسری سر کردن دختران کشف حجاب
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#حجاب_خط_مقدم_ماست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_مهدی_دانشمند
مرد فقط باید از یک چیز بترسد!!
#همسرداری🌱
🔴 بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند
🔴 خاطرهای از ریاست جمهوری رهبری
سال 1362 زمانی که رییسجمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج میشد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده میشد. چند محافظ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند. او فریاد میزد آقای رییسجمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم ...
آقای خامنهای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره، بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته میخوام با آقای خامنهای حرف هم بزنم.
پسرک 13 ساله با صورت پُر اَشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا میرساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند میگوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان میگوید: این هم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری میپرسد: اسمت چیه پسرم؟
پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی میگوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و میگوید: افتخار دادی پسرم، صفا آوردی، چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهی کجای اردبیل هستی؟
- انگوت کندی آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم.
+ بگو پسرم. چه خواهشی؟
- آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
+ چرا پسرم؟
نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم. میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم. اگر به جنگ رفتن 13 سالهها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (ع) میخوانند؟
+ پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است.
نوجوان هیچ نمیگوید، فقط هِقهِق گریه میکند.
+ آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریز تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست، هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد.
آقا خم میشود صورت او را میبوسد و میگوید «ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان».
نوجوان 13 ساله (شهید مرحمت بالازاده) روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم (ع) شد ...
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
دعای هفتم صحیفه سجادیه رو به توصیه ی رهبر عزیزمون تو ایام کرونا میخوندیم از این به بعد این دعا رو م
#قرار_شهدایی
✨هرشب به نیابت یک شهید
شادی روح
#شهید_ناصر_مسلمی_سواری
صلواتی ختم کنید🌹🕊