eitaa logo
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
78 فایل
بزرگترین گناه ما... ندیدن اشک‌های اوست! اشک‌هایی که او... برای دیدن گناهان ما می‌ریزد! ╬═♥اللهم عجل لولیک الفرج♥╬
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 من دوست دارم به هر چیزی میخوام برسم... دوست ندارم به خاطر چیزی از دستشون بدم... چه اشکالی داره؟! 🔹جواب_شهید کاظم مهدی زاده : می خواستم بزرگ بشم... درس بخونم مهندس بشم... خاکمو آباد کنم... زن بگیرم... مادر و پدرم رو ببرم کربلا... دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک... تو راه مدرسه با هم حرف بزنیم... خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم... خب نشد... باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم دفاع می کردم! ✍فرازی از وصیت‌نامه شهید کاظم مهدی زاده
📌 مهندس خوش‌تیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شهید شد. 🔹 حسین اوجاقی، یکی از شهدای اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداری‌اش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به شهادت رسید. ◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می‌گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس‌های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می‌دهد که خودش مسیر را نشانش داده. ◇ در یکی از دل‌نوشته‌های مادر حسین آمده: «مامان‌جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن. مگه شهید نیستی؟ یک سربزن به مامان. دلتنگتم عشق مامان. مامان فدای خنده‌هات. خوش می‌گذره کنار اهل بیت؟ بیا ببینمت. الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.» 🕊 🕊
بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم«سجاد زبرجدی» نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای رحمت خداوند در مقابل شما باز خواهد شد. سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمیگرداند انسان اگر میخواهد به جایی برسد، با نماز شب میرسد
این عکسی که مشاهده میکنید معروفه به نردبان شهادت..... تمام افراد حاضر در عکس شهید شدن😭
بهشتی که قبل از شهادتش دید 🔹حمیدرضا مقدم‌فر، همرزم شهید نقل می‌کند: یک هفته قبل از شهادتش گفت: خواب دیدم مردم، من را داخل قبر گذاشتند، یک‌ دفعه نگاه کردم، تاریکی محض همه اطراف من را گرفته بود. تمام بدن من می‌لرزید. دیدم ملائک سؤال و جواب آمدند، در همان فضای تاریک و رعب‌انگیز به من گفتند: چه چیزی با خودت آورده‌ای از آن دنیا؟ ▫️من فکر کردم که حالا چه باید به این‌ها بگویم که نجات پیدا کنم. می‌لرزیدم و تعریف هم که می‌کرد با همین تعابیر. می‌گفت: فکر کردم بگویم، من جنگ رفتم، خب! پاسدار بودی، وظیفه و تکلیفت بوده که باید برای امنیت مردم کار می‌کردی. فلان خدمت را انجام دادم، خیریه داشتم، چه و چه و همین‌طور به یادم آمد که کارهای خوب من این‌ها بوده، دیدم که هر چه فکر کردم، وظیفه بوده، موشک درست کردم، وظیفه بوده، پاسدار این انقلاب بودی، وظیفه‌ات بوده از امنیت مردم دفاع کنی و موشک درست کنی. ▫️دیدم خدایا من هیچ‌ چیز ندارم، چه بگویم. یک‌ دفعه به ذهنم رسید که بگویم من هیأت می‌روم و برای (ع) اشک می‌ریزم، در روضه‌ها شرکت می‌کنم، برای (س) اشک می‌ریزم، من خیلی حضرت زهرا (س) را دوست دارم. ▫️می‌گفت تا این‌ها را گفتم، این‌ها به زبانم آمد، یک‌ دفعه نگاه کردم، این تاریکی محض تبدیل شد به یک خرمی و نور و یک بهشتی را مقابل خود دیدم.
مرا بالی ست از پرواز مانده.... قدمهایی ست در آغاز مانده.... شهیدان دستهایم را بگیرید منم همراه از راه مانده.... 😭
نیم کیلو باش، ولی مرد باش! هم قد گلوله توپ بود... گفتم: چطوری اومدی اینجا؟ گفت: با التماس! گفتم: چطوری گلوله رو بلند میکنی ومیاری؟ گفت: باالتماس! به شوخی بهش گفتم: میدونی آدم چطوری شهید میشه؟ گفت: باالتماس!
شانزدهم اردیبهشت، سالروز ترور مهندس مجید شریف واقفی، از فارغ التحصیلان دانشگاه(شریف) است. شهید از رهبران اسلامگرای سازمان مجاهدین خلق بود که توسط منافقین ترور شد. بعداز انقلاب اسلامی، نام دانشگاه صنعتی آریامهر به نام وی (دانشگاه صنعتی شریف) تغییر یافت. (صلواتی نثار روح شهید عزیز میکنیم اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹)
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
دعای هفتم صحیفه سجادیه رو به توصیه ی رهبر عزیزمون تو ایام کرونا میخوندیم از این به بعد این دعا رو
✍حسن داروخانه ای که در جبهه با گیاهان دارویی اش به درمان بیماران می شتافت شهید حسن اسدی... 🔹حسن داروخانه ای را همه بچه های گروهان شهید چمران می شناختند مادرش انواع داروهای گیاهی را در ساکش گذاشته بود هر وقت یکی از بچه ها دچار بیماری و درد می شد حسن با گیاهان دارویی به درمانش می پرداخت. 🔸او طبعی شوخ داشت بچه ها با شوخی های او غم و غصه هایشان را فراموش می کردند. 🔹هر وقت یکی از بچه ها در حین کار احساس تشنگی و گرسنگی می کرد او بلافاصله به یاری اش می شتافت و کار ناتمامش را با عشق و علاقه به پایان می رساند. 🔸با فرا رسیدن شب وقتی همه می خوابیدند تازه کار او آغاز می شد لباسهای پاره بچه ها را با نخ و سوزنی که داشت می دوخت لباسهای کثیف را می شست پوتینها را بررسی می کرد اگر پارگی داشتند تعمیر می کرد و اگر خاکی بودند آنها را تمیز می کرد و واکس می زد. 💢راوی آقای محمد زمانی همرزم شهید...
وصیت‌نامه‌اش دو خط هم نمیشد، نوشته‌ بود: -وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَیهُمۡ أَنفُسَهُمۡ مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردندو خدا هم خودِ آنان را از یادشان بُرد! 🌹