eitaa logo
🌤 منتظران نور 🌤
750 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
6.2هزار ویدیو
193 فایل
قال رسول الله ..هر کس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.💫کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤🏴 🍀کپی مطالب حلال با ذکر صلوات بر مولایمان مهدی(عج)🍀 ارتباط با ادمین👇 @Ssh999
مشاهده در ایتا
دانلود
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن دستش رو بوسیدم و گفتم: ــ جون دلم. ــ ما چرا الان کمربند ایمنی بستیم؟ بعد کمربندش را باز کرد. من هم کمربندم را باز کردم. ــ خب واسه ایمنی خودمون. نگاهم کرد. ــ شاید یکی دلش ایمنی نخواد. خندیدم. – چند بار جریمه که بده همچین دلش می خواد، وقتی چهره ی جدی‌اش را دیدم خنده‌ام جمع شد و ادامه دادم: ــ قانونه، مگه دلبخواهیه. ــ یعنی کسی که کمربند می بنده به رانندگی دیگران شک داره؟ یا آدم ترسوئیه؟ یا فکر می کنه کار خودش از همه بهتره و عقل کله؟ ــ چه ربطی داره راحیل، کسی که کمربند می بنده اتفاقا خیلی هم بافرهنگه، ولی خب ممکنم هست کسایی هم باشن که تو رانندگی ناشی باشن و بد رانندگی کنن. همه ی اینا هست دیگه... با هر دو دست، دستم را با محبت فشار داد و گفت: –حجابم همینه...جرات این که پا روی قانون خدا بزارم رو ندارم، جریمه هاش سنگینه... من شک ندارم که خدا بیشتر از من میفهمه. –عه، این چه حرفیه راحیل... با ناراحتی دستم را رها کرد و پیاده شد. فوری ماشین را قفل کردم و دنبالش دویدم. کلید را انداختم و درخانه را باز کردم. همانطور که هدایتش می کردم داخل، گفتم: ــ قربونت برم من که حرفی ندارم، من فقط دلیل اخم وتَخم کیارش رو گفتم. دکمه ی آسانسور را زد و به طرفم برگشت. به چشم هایم نگاه کردو دستش را روی صورتم گذاشت و گفت: –منم منظورم تو نبودی آقا. وارد آسانسور شدیم. سرش را روی سینه ام فشار دادم وگفتم. ــ تو هر جور باشی من دوستت دارم. برای تغییر جو گفتم: –ببینم دیشب خوش گذشت؟ گوشیت رو چرا نگاه نکردی؟ ــ چهره اش غمگین شد. از ریحانه برایم گفت که مدت طولانیست که تب دارد و دلش می خواهد بیشتر به او سر بزند و مواظبش باشد. از دلتنگی هایش گفت، از این که دلش همیشه پیش ریحانه است. من هم گفتم، هر کاری که لازم است برایش انجام دهد. آسانسور ایستاد. نگذاشتم بیرون برود، دوباره فشارش دادم روی سینه ام و گفتم: –راحیل در مورد کیارش ناراحت نباش. راستش اون برام خیلی مهمه، مثل تو، یه جوری باهاش کنار بیا و از دستش ناراحت نشو. حرفی نزد فقط نگاهم کرد. دستم را که خواستم کنار بکشم به گیره‌ی روسری‌اش گیر کرد و روسری‌اش باز شد. تکه‌ایی از موهایش بیرون آمد. قبل از این که روسری‌اش را درست کند، دسته‌ی موهایش را گرفتم و بوییدم. –راحیل این عطر موهات آخر منو میکشه. چطوری موهات همیشه بوی گل میده؟ روسری‌اش را درست کرد. از آسانسور بیرون رفتیم. انتهای موهایش را از زیر روسری‌اش نشانم دادو گفت: –به انتهای موهام کمی عطر دست ساز مامان رو میزنم. هم تقویت میکنه به خاطر روغن زیتونش هم بوی عطر میده. همانطور که زنگ واحد را میزدم پرسیدم: –پس چرا بوی روغن زیتون نمیده؟ –آخه مامان روغن بی بو استفاده میکنه. همانطور که موهایش را نگاه می‌کردم، مادر در را باز کرد و داخل شدیم. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن راحیل🧕🏻 نوبت به احوالپرسی با فاطمه که رسید بغلم کردوگفت: ‌‌– ترسیدم نبینمت و برم، از مامان خواستم به آرش خان بگه بیاد دنبالت. –چقدر زود میرید کاش بیشتر می موندید. چشمکی زدو گفت: –کلی حرف باهات دارم. –صبر کن برم ببینم، مامان کاری نداره، بعدمیام پیشت. لباسم را عوض کردم و برسی به موهایم کشیدم ویک تِل گره ایی روی سرم گذاشتم و کمی رژصورتی خرج لبهایم کردم و به آشپزخانه رفتم. آرش و مادرش در حال پچ پچ کردن بودند. سینه ام را صاف کردم و گفتم: –مامان جان اگه کاری دارید بدید انجام بدم. هر دو به طرفم چرخیدندو مادر آرش گفت: –مثل همیشه سالاد مونده راحیل جان. رفتم سراغ یخچال تا وسایل را بردارم. آرش کنارم ایستاد و رو به مادر گفت: –مامان، اینقدر از نامزد من کار نکش. برگشتم طرفش و لبم را به دندانم گرفتم و گفتم: –زشته آرش، من خودم دلم می خواد. مادرش فقط لبخند زد. آرش آرام کنار گوشم گفت: –کمکت می کنم زود تموم شه بعدش حرف باهات دارم. همانطور که نایلون کاهو و گوجه را دستش می دادم گفتم: –چرا امروز همه با من حرف دارن؟ –بله! چشمم روشن دیگه کی باهات حرف داره؟ خنده ایی کردم و با نایلون خیار و هویج به طرف ظرفشویی رفتم و گفتم: –حالا. تلفن زنگ خورد و مادرش برای جواب دادنش به سالن رفت. آرش هم سو استفاده کردو فوری با دستش صورتم را گرفت و گفت: –میگی یا گازت بگیرم؟ از کارش خجالت کشیدم. –آرش زشته، یکی می بینه. –پس زودتر بگو. –باشه، یه کم برو اونورتر. دستهایش را عقب کشید و به چشمهایم زل زد. –اینجوری سرخ و سفید میشی خیلی دوست داشتنی تر میشی. سرم را پایین انداختم و آرش گفت: –میگی یا... – هیچی بابا، فاطمه کارم داره. بعدشم به قول خودت مجرد تو خونس، فاصله رو رعایت کن. –اگه منظورت فاطمه هست اون یکی رو داره. تعجب زده گفتم: –از کجا می دونی؟ پشت چشمی نازک کردو گفت: –حالا... شیر آب باز بودو خیارهارا می شستم. کمی آب در مشتم پر کردم و روی صورتش پاشیدم و گفتم: –ادای من رو درمیاری؟ تا امد طرفم خیز بردارد مادرش امد و گوشی را طرفش گرفت. –مژگان باهات کار داره. آرش با چشم هایش برایم خط و نشان کشید و گوشی را از مادرش گرفت و رفت. شروع به درست کردن سالاد کردم. بعد از چند دقیقه فاطمه آمد و گفت: –پس چرا نمیای؟ – سالاد درست کنم میام. –بده دوتایی درست کنیم. با یک لبخند خاصی مشغول پوست کندن خیارشد. –چیه، لبخند میزنی، خوشحالیا. لبخندش پر رنگتر شد. –آشتی کردیم. – با نامزدت؟ اهوم، البته دیگه محرم نیستیم. قرار شدتا هفته ی دیگه محضری عقد کنیم. بوسیدمش و گفتم: – چقدر برات خوشحالم فاطمه، خبر خوبی بهم دادی. ظرف سالاد را آوردم و همین که کاهوهایی که خرد کرده بودم را داخلش ریختم آرش امد و گفت: – راحیل جان من برم گوشیم رو بیارم، جا مونده توی مغازه ایی که ازش خرید کردم. مژگان زنگ زده رو گوشیم، صاحب مغازه جواب داده وگفته اینجا مونده. اصلا حواسم نبود گوشیم نیست. –کدوم مغازه؟ –مگه فرقی می کنه؟ احساس کردم از جواب دادن طفره میرود. –میخوای منم باهات بیام؟ –نه؛نه، زود بر می گردم. «این چرا مشکوک شده.» توی فکر بودم که فاطمه گفت: –اگه کارها خوب پیش بره آخر شهریور عروسی می گیریم. اون موقع میای و من دوباره می بینمت. لبخندی زدم و گفتم: –چشم آقا دوماد ترسیده ها، داره سروته قضیه روسریع هم میاره. خندیدو گفت: –چه جورم...بعد سرش را پایین انداخت و ادامه داد: – وقتی به کارهای خودم فکر می کنم و به تو، می بینم چه گیرای سه پیچی می دادم سر چیزای الکی. بیخودی دعوا درست می کردم. –به من؟ –آره دیگه، مثلا همین الان، اگه من جای تو بودم گیر می دادم به آرش خان که باید بگه گوشیش رو توی کدوم مغازه، چرا؟ و چگونه جا گذاشته، بعد خودشم از حرفش خنده اش گرفت. کارمان که تمام شد، به اتاق رفتیم. فاطمه تا وقتی که صدای اذان بپیچد در خانه در مورد نحوه ی آشتی کردنش با نامزدش برایم تعریف کرد. به اتاق آرش رفتم و نمازم را خواندم. قبلش از عطری که امروز آرش داده بود زده بودم و عطرش کل اتاق را برداشته بود. بعد از این که سجاده و چادرم را تا کردم و خواستم از اتاق بیرون بروم. با دیدن آرش روی تخت یکه خوردم. دراز کشیده بودو ساعدش را روی چشم هایش گذاشته بود. ناگهان یاد دختری در مترو بود افتادم. « این کی امد، کی خوابید؟» خنده ام گرفته بود. چادر نماز را باز کردم وخم شدم تا به رویش بکشم. تکه‌ایی از موهایم روی صورتش افتاد. فوری موهایم را گرفت و کشید و گفت: –به چی می خندی؟ دوباره خندیدم. –خودت رو زدی به خواب من رو یاد یه چیزی انداختی خنده ام گرفت، تو که چشم هات بسته بود خنده ی من رو از کجا دیدی؟ اینقدر بهم نزدیک شدی با این عطرت توقع خواب از من داری؟ – همون عطره که داداشت خریده، رو زدم، راستی یادم باشه ازش تشکر کنم. اخمی کردو گفت: –نیازی نیست. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن –زشته آرش جان، اونوقت فکر می کنه من چقدر دختر... –اون هیچ فکری نمی کنه. من قبلاتشکر کردم دیگه. مشکوک نگاهش کردم. کنارش روی تخت نشستم. او هم نیم خیز شدو شروع به بازی با موهایم کرد. با خودم فکر کردم از ترفند یه دستی استفاده کنم. باید بیشتر فکر می کردم. شاید خودش عطر را برایم خریده. برای همین نمی‌خواهد تشکر کنم که ضایع نشود. شاید هم عطر را کیارش برای مادرش یا مژگان خریده و آنها هم گفته‌اند بدهیم به راحیل. اما چرا برندهایش یکیست؟ نمی دانستم این وسط باید این حرف ها را مطرح کنم یا نه. اصلا به رویش بیاورم؟ یه دستی بزنم یا نه. اگه دروغ گفته باشد با بر ملا شدنش خرد می‌شود. البته به هر حال قصد آرش خیر بوده. شاید شوخیهایم را برای سوغاتی جدی گرفته و ترسیده از این که کیارش برایم چیزی نیاورده ناراحت شوم. اگه چیزی نگویم نکند فکر کند من خنگم و متوجه‌ نیستم. صدایش مثل یک آهن ربای غول پیکر من را از افکارم بیرون کشید. –راحیلم. نگاهش کردم. دستم را گرفت و به چشم هایم زل زد. مردمک چشمهایش می رقصیدند. انگار از چیزی واهمه داشت. یا حرف زدن برایش سخت بود. سعی کردم با لبخند نگاهش کنم و مطمئنش کنم، که اگر حرفی هم نزند من قبولش دارم. پشت دستم را بوسید و به جای بوسه اش نگاهی انداخت. دستم را روی صورتش گذاشت و دوباره نگاهم کرد. اینبار آرام تر بود. چشم هایش محبت را فریاد میزد. «آخه من چطور این همه مهربانی را ندید بگیرم و مواخذه ات کنم. چطور بگویم برای برملا شدن دروغت نیاز به هوش بالایی نیست.» انگار می خواست اعترافی بکند و برایش سخت بود ولی من این را نمی خواستم. برای این که حرفی نزند سرم را روی سینه اش گذاشتم و گفتم: –هر چی آقامون بگه... فکر کنم از حرکتم شوکه شد. چون برای چند لحظه بی حرکت مانده بود. ولی بعد دستهایش را دور کمرم حلقه کرد و من را به خودش فشار داد و سرش را روی سرم گذاشت. بعد از این که چند نفس عمیق کشید با صدایی که نمی دانم کی زخم برداشت گفت: –ممنونم راحیل... همین دو کلمه، همین زخم صدایش کافی بود برای دانستن...برای گم شدن همه‌ی فکرهایی که در موردش کردم. چه خوب شد که حرفی نزدم. آن هم به آرش، با خروارها غرورش. من را از خودش جدا کردو صورتم را دو دستی گرفت و به چشم هایم خیره شد. این بار نگاهش فرق می کرد. انگار با قدرت، هر چه حس داشت در چشم هایم می‌ریخت. قلبم ضربان گرفت، محکم خودش را به قفسه ی سینه ام می‌کوبید. احساس کردم قلبم حرکت کرد و بالاتر امد، آنقدر بالا که نفس کشیدن برایم سخت شد. دیگر طاقتش را نداشتم. نگاهم را از او گرفتم و هم زمان صدای مادر آرش امد که برای ناهار صدایمان میزد، بلند شد. نفسم را با شدت بیرون دادم و بلند شدم. آرش هم با خنده بلند شد و گفت: –راحیل. نزدیک دراتاق بودم. برگشتم و نگاهش کردم. شاکی پرسید: – زبون نداری عزیزم؟ با صدایی که هنوز کمی لرزش داشت گفتم: –جانم. روبرویم ایستادوموهایم را به پشت سرم هدایت کردو انگشتهای دستهایش را پشت گردنم به هم رساندو با کف هر دو دستش از طرفین صورتم را بالا داد و گفت: –نگام کن. آن لحظه سخت بود نگاهش کنم به لبهایش چشم دوختم. صورتش را نزدیک صورتم کردوگفت: –بالاتر از دوست داشتن چیه راحیل؟ متعجب چشم هایم را در نگاهش سُر دادم. نگاهش ذوبم کرد. –من... من...می پرستمت راحیل... بعد آرام از در بیرون رفت. نفسم به شماره افتاد. انگار زمان متوقف شده بود. سعی کردم آرام باشم. صدای قاشق و بشقاب را می شنیدم که از سالن می آمد. نشستم روی تخت و شروع به نفس عمیق کشیدن کردم. چند دقیقه بعد فاطمه توی اتاق آمد و گفت: –چرانمیای پس؟ بلند شدم و گفتم: –امدم. مشکوک نگاهم کردو پرسید: –آرش خان چرا نموند؟ با تعجب پرسیدم: :–رفت؟ –آره، گفت زودتر باید برم سرکار... 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند 💠 امام صادق علیه‌السلام : هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم‏ ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو در خدمت آن حضرت قرار می‌دهد. ‌‌‌‌کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽❣ سلام امام زمانم ❣﷽ 🌼پشت دیوار بلند زندگی 🍃مانده‌ایم چشم انتظار یڪ خبر 🌼یڪ أنا المَهدی بگو یا ابن الحسن 🍃تا فرو ریزد حصار غصه ها بیا تا جوانم بده رخ نشانم اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق (علیه السلام) فرمود: آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مى‌شود.✨
1- نيكى به والدين يك امر انسانى است، نه فقط ايمانى. 2- احسان و نيكى به والدين، بدون قيد و شرط است. 3- والدين منحرف براى انحراف فرزندان، كوشش مى‌كنند. 4- از احترامِ ديگران، سوء استفاده نكنيم. (والدين نبايد به خاطر احترام‌گزارى فرزندانشان، آنان را به شرك دعوت كنند.) 5- فرزندان، بايد قدرت انتخاب تفكّر صحيح را داشته باشند. 6- شرك، برهان و استدلال علمى ندارد. 7- در مسأله توحيد وشرك، با هيچ كس كنار نياييم و سازش نكنيم. 8- احسان به والدين، مطلق و هميشگى است؛ امّا اطاعت از والدين، مشروط به آن است كه انسان را از خدا دور نكنند. 9- ايمان به معاد، ضامن اجراى توصيه‌هاى الهى است. 10- خداوند به همه‌ى كارهاى انسان آگاه است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ؛ این دعا باعث ایمنی امت من در هنگام سختی‌هاست 📚 من لا یحضره الفقیه ۴/۳۷۱
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء20(معتزآقائی).mp3
4M
جزء20 📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖 🌸 (تندخوانی) 🌸 0⃣2⃣ 🌸 ❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖ 64Bit🚀3/8 :MB ⏰Time=32/52 🍂▪️🍂🥀🍂▪️🍂
نکات کلیدی جزء بیستم 🥀 1- در فرهنگ قرآنی، خواستگاری پدر دختر از داماد، اشکالی ندارد. (قصص: 27) 2- خداوند به کسانی که در برابر بدرفتاری،بردباری کرده و برای خدا انفاق می کنند؛ دو بار پاداش می دهد. (قصص: 54) 3- تا زمانی که ظلم و ستم نکنید خدا شهرهایتان را برای عذاب ویران نمی کند. (قصص: 59) 4- با نعمت هایی که خدا به شما داده، آخرت را بسازید و از دنیا برای گذران زندگی استفاده کنید. (قصص: 77) 5- خدا را صدا بزنید که خواسته ی هر درمانده ای را برآورده کرده و گرفتاری و ناخوشی را برطرف می سازد. (نمل: 62) 6- گمان نکنید که چون گفتین اسلام آوردید، به حال خود رها شده و امتحان پس نمی دهید. (عنکبوت: 2) 7- احسان به والدین، مطلق و همیشگی است. امّا اطاعت از آنها تا جایی است که نافرمانی خدا را نخواهند. (عنکبوت: 8) 8- حال کسانی که غیر خدا را به دوستی گرفته اند، مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است. (عنکبوت: 41) 9- خواندن نماز با آدابش، غفلت زدایی کرده و یقیناً شمارا از  کارهای زشت و ناپسند باز می دارد. (عنکبوت: 45) 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ ‍🌷دعای_روز_بیستم_ماه_مبارک_رمضان💐 💫بسم الله الرحمن الرحیم💫 اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّكینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین... خدایا در این ماه در های بهشت هایت را به رویم باز کن و درهای آتش دوزخ را به روزیم بربند و به تلاوت قرآن موفق بدار ، ای فرو فرستنده آرامش در دل مؤمنان. 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220422-WA0045.mp3
6.11M
شرح دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان ایت الله مجتهدی تهرانی ( ره )🏴🏴🏴
🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟 🌟 *شرح🌿 دعای🌿 روز بیستم🌿 ماه مبارک 🌿رمضان* 🌟 *در بيان حضرت آية الله مجتهدي (ره)* 🌹 *بسم الله الرحمن الرحیم* 🌹 🌟🌙 *«اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَ وَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین. »* 🌟🌙«خداوندا، در این روز درهای بهشت‌ها را به روی من بگشا و درهای آتش دوزخ را ببند، مرا توفیق تلاوت قرآن عطا فرما، ای نازل‌کننده آرامش در دل‌های مؤمنان. » 🌟🌙 مرحوم آیت الله مجتهدی در شرح دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان *درباره ابواب بهشت* می‌گوید: 🌟🌙 در اینجا *منظور از اینکه می‌گوییم خدایا درهای بهشت را بر روی من بگشای* این است که 🌟🌙 *خداوند ما را از گناهانی که در طول عمر خویش انجام داده‌ایم پاک سازد* 💠 *و حسنات و کارهای نیک ما را افزون سازد؛* 🔹 چرا که *تا انسان گنهکار باشد* 🔹و از *خیرات و حسنات به دور باشد* 🔹 *بهشت بر او حرام خواهد بود* 💠 و تنها هنگامی درب‌های بهشت روی او گشوده می‌گردد که هیچ گناهی بر او نباشد. 🌟🌙 و اینکه می‌گوییم درهای بهشت را بر روی ما بگشای، به این خاطر است که خداوند به ما عنایت فرماید تا طوری در دنیا زندگی کنیم که 🔹 *بتوانیم در آخرت از هر دری که خواستیم وارد بهشت شویم.* 💠 *در شرح فراز دوم :* 🌟🌙 برای آنکه بفهمیم *منظور از «اغلق عنی فیه ابواب النیران»* 🔹 و «در این روز درهای آتش دوزخ را بر من ببند» ‌ *چه می‌باشد؟* 🌟🌙 اشاره می‌نماییم به فرموده خداوند عزوجل در قرآن کریم: 🌟🌟 *الم یعلموا انه من یحاد الله و رسولا فان له نارجهنم خالدا فیها”(توبه / آیه ۶۴).* 🌙🌟یعنی آیا نمی‌دانند که 🔹 *هرکس با خداوند و رسولش دشمنی نماید* 🔹 *آتش جهنم برای اوست* که در آن جاودان خواهد ماند. 🌙🌟و با توجه به این آیه شریفه در می‌یابیم ما در این روز در اصل با این دعا 🔹 *از خداوند می‌خواهیم ما را جزء کسانی قرار دهد* 🔹 که از دستورات ذات اقدسش و رسول گرامی‌اش پیروی می‌کنیم؛ 🌙🌟 چرا که *پیروی از خداوند و رسولش برابر با رستگاری در دنیا و آخرت و دوری از آتش دوزخ است.* 🌹 *نماز شب بیست و یکم ماه رمضان* 🌹 ⬇️⬇️ نمازهای مخصوصی برای هر شب ماه مبارک رمضان از امیرالمومنین (علیه‌السلام) روایت شده و ثوابهای زیادی برای هر شبی ذکر فرموده‌اند. این نمازهای مستحبی تماما دو رکعت دو رکعت خوانده می‌شود و خواندن آن در حالت نشسته هم جایز است، لکن ایستاده افضل است. نماز شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، هشت رکعت (چهار تا دو رکعتی) است که در هر رکعت بعد از حمد هر سوره که بخواهی می‌توان یک مرتبه خواند. 🌟🌟و امیرالمومنین (علیه‌السلام) در ثواب آن فرمود: *گشوده می‌شود از برای او درهای آسمان.* 🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
💎 تقویم نجومی 💎 👈 یکشنبه 👈12 فروردین / حمل 1403 👈20 رمضان 1445 👈31 مارس 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 🏴شب شهادت امیر المومنین سلام الله علیه و احتمال قدر بودن آن از شب نوزدهم بیشتر است. ❇️امروز روز خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر است: ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅دیدارهای سیاسی. ✅برداشت محصول. ✅درختکاری مخصوصا درخت مو. ✅خرید چهارپایان و حیوانات. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅آغاز ریاضات و چله های معنوی. ✅آغاز معالجات و درمان. ✅و مسافرت خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد صبور و با فضل و عالم شود. 🚘مسافرت : سفر خوب و سلامتی و خیر در پی دارد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز :قمر در برج قوس است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️شروع به کسب و کار. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️امور بازرگانی و تجاری. ✳️و امور تعلیمی و آموزشی نیک است. 🔵امور کتابت حرز و بستن و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: شب قدر و شب شهادت امیر المومنین علیه السلام. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث ایمنی از بلا می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث صحت می شود. 😴😴تعبیر خواب. خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 21 سوره مبارکه "انبیاء"علیهم السلام است. اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون... و چنین استفاده میشود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود. به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) انا شمس و علی(علیه‌السلام) القمر شب غم ها فقط با علی میشه سحر… ماه من علی | حسین طاهری اللهم عجل لولیک الفرج🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو حکایت شنیدنی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
AUD-20220803-WA0013.mp3
8.15M
سلام برناله های سوزناک صاحب الزمانمان درامشب شب شهادت مولای متقیان جدبزرگوار حضرت الهی بهحق توبه بندگان خوبت الهی العفو 😭😭😭 الهی العفو😭😭😭 عزیزان امشب برای فرج وحاجتروایی حاجات همه ی مومنین دعاکنیم وبحق ۱۴ معصوم امشب اللهم عجل لولیک الفرج وعافیه والنصر🤲 کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽دستور العمل آسان و کاربردی استاد آیت الله فاطمی نیا برای شب قدر.... سوره واقعه یکبار سوره توحید یکبار هفت مرتبه "یا الله" هر چه می خواهید از خدا بخواهید.. "التماس دعا" لطفا برای استفاده دیگران نشر دهید.. 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🔹💠🔹🔹💠🔹 کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای روز بیست و یکم ماه رمضان ✅خدایا قرار بده برایم در آن به سوى خوشنودىهایت راهنمایى و قرار مده شیطان را در آن بر من راهى و قرار بده بهشت را برایم منزل و آسایـشگاه اى برآورنده حاجتهاى جویندگان. کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا