eitaa logo
🌤 منتظران نور 🌤
572 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
158 فایل
قال رسول الله ..هر کس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.💫کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤🏴 🍀کپی مطالب حلال با ذکر صلوات بر مولایمان مهدی(عج)🍀 ارتباط با ادمین👇 @Ssh999
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرو‌‌ولایت: جوانمردان در قرآن 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 1⃣ حضرت یوسف💜 وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﻳﻊ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﻳﺰ[ ﻣﺼﺮ ]ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﻧﻔﻮﺫ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺎم ﺟﻮﻳﻲ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.( یوسف٣٠) 2⃣ حضرت ابراهیم 💜 قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺘﺎﻥ ﻣﺎ [ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﻨﺎﺻﺮﻱ ﺑﻲ ﺍﺛﺮ ﻭ ﺑﻲ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ] ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ .(انبیا٦٠) 3⃣ اصحاب کهف 💜 نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﻣﺎ ﺧﺒﺮ [ ﻋﺒﺮﺕ ﺁﻣﻮﺯ ] ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ : ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﺍﻧﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ، ﻭ ﻣﺎ ﺑﺮ ﻫﺪﺍﻳﺘﺸﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻳﻢ .(کهف١٣) 4⃣ یوشع بن نون ( مرد شجاع بنی اسرائیل ) 💜 وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ [ ﺧﺪﻣﺖ ﮔﺰﺍﺭ ] ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻰ ﺭﻭم ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﺳﻢ(کهف٦٠) @montazeran_nour منتظران نور💔🌤
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات