eitaa logo
🇵🇸منتظران ظهور مهدی🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
7.9هزار ویدیو
103 فایل
این کانال به نیت خودسازی برای رفع موانع ظهور میباشد و مطالب، مرتبط با آقاجانمون میباشد ... ↩️کپی تمام مطالب به هر شکل که دوست دارید با ذکر یک صلوات به نیت فرج امام زمان آزاد است ارتباط با خادمین کانال ↙️ @Sadeghi_94 @Sam_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 اگر می‌بینیم معمولاً ؛ ✖️ خبرهای موفقیت دیگران ✖️ یا شادی های نزدیکان ✖️ یا نعمت‌های دوستان‌مون رو از بقیه می‌شنویم، یا تمایلی به بازگو کردنش، فقط برای ما ندارند، و برای افراد دیگری راحت بازگو می‌کنند ؛ یعنی؛ چیزایی در درون ما هست، که نذاشته محلّ امنِ نزدیکان‌مون، باشیم ! هرقدر، میزانِ خوشحالیِ ما، از نعمت‌ها و موفقیت‌های دیگران بیشتر باشه؛ محلّ اَمنی خواهیم بود تا آدمای بیشتری، ما رو در شادی‌هاشون، سهیم کنند. 🦋 خوشحالی واقعی یعنی؛ همون خوشحالی که وقت ابرازش، ته دلمون با (حسادت ـ رقابت ـ مقایسه ـ افسوس ـ حسرت ـ و حتی گاهی غبطه) گَزیده نشده باشه ... https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi 👆👆🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان کوتاه مراقبت پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره... باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت... هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن! https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب اینم از قسمت پنجم👆👆👆 ‌ راسش نکاتی که تو این جلسه گفتم از بس برا خودم جذاب بود چندبار مرور کردم و یادم باشه هر وقت حالم بد شد بیام این جلسه رو گوش کنم...‌💔 ‌ با زدن روی هشتک زیر بقیه جلسات رو پیدا کنید ‌‌‌‌‌🆔 لینک کانال 👇 https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استادی داریم که همیشه می گوید شماره آدم های اطرافتان را با نام های زیبا در گوشی تان سیو کنید… حتی اگر یک نفر را می شناسید که صفت زشتی دارد باز هم شما کنار اسمش برعکسش را بنویسید ، بگذارید چشمانتان به زیبا دیدن عادت کند! او معتقد است تکرار یک زیبایی حتی اگر صادقانه نباشد باور آدم را عوض می کند … راستش یک روز بدون آنکه متوجه شود به گوشی اش زنگ زدم روی صفحه افتاده بود "شاگرد همیشه خندانم! " نمیدانید در آن لحظه از آن جمله چقدر لذت بردم و از آن به بعد انگار دلم میخواهد بیشتر بخندم … او راست می گوید گاهی یک جمله زیبا خیلی ساده می تواند باور خودت و دیگران را تغییر دهد … https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من طعم جمعه‌ها را دوست می‌دارم  هر جمعه بر فراز بلندترین قله‌ها ، غروب جمعه و غروب انتظاری دیگر را به نظاره می‌نشینم  دلهایمان غرق انتظار است ، چشمهایمان گریان از آمدن جمعه‌ای دیگر و در نیامدنت ، پاهایمان نای رفتن به شنبه را ندارد  یا مهدی جان ؛ جایگاهت در قلبهای ماست و دلهایمان خانه عشقت  وقتی بیایی، كبوتران سپید بال انتظارمان را در آبی آسمان ظهورت به پرواز در خواهیم آورد و درخت تنومند منتظران به ثمر خواهد نشست !  یا مهدی، ای مرحم دلهای شكسته ، بیا ، بیا و با آمدنت زخمهای دلمان را درمان كن ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🔘 کوتاه شبانه دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!" شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد! فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم! "همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم." پس به گوش باشید؛ "شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد" "و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!" ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi