⚜رمز ماندن در مهمانی خدا
رمز ماندگاری در ضیافت الهی رمضان کیمیای«حُسن خلق» است. با فرزندان، خویشان و دوستان خود با اکسیر حسن خلق و مهربانی برخورد کنید.🌱
🔥 لحظهى عصبانیت و خشم شما همان لحظه اخراج شما از این مهمانی الهی است!
✍آيت الله كشميرى (ره)
امیدوارم امروزمون پر از خوش اخلاقی های زیبا باشه آخه شب عیده
سلااام رفیــــــــــــق😇✋
چطوری؟
یه سوال ازت بپرسم؟
تا حالا شده دور خدا بگردی؟🙃
میپرسی چه جوری؟
الان بهت میگم😉
تا الان چند تا طلوع آفتاب رو دیدی و لذت بردی؟🌤
نگو اون موقع خوابم که...😴
میبینی چقدر راحت هر روز زیباترین صحنهی خلقت خدا رو از دست میدیم؛
چرا؟
چون عادت کردیم و واسمون عادی شده؛
که بهش میگن «حجاب عادت»!
همین حجاب عادته که باعث شده از خیلی نعمتهامون لذت نبریم و شکر نکنیم🍃
خدایا شکـــــــــــرت
دورت بگردم الهی💞
🔸رفت بالای منبر.
گفت:
مردم! میخواهم اعترافی بکنم!
من بیست سال تمام به شما دروغ گفتم!
من اصلا درس حوزه نخواندهام.
الکی حدیث میگفتم.
جواب همهی سوالها را از خودم در میآوردم...
مردم مات و مبهوت!
اول فکر کردند تواضع میکند.
اما نه، قضیه جدی بود!
تا میخورد کتکش زدند.
بعد هم از روستا بیرونش کردند.
آواره بیابانها شد.
مضطر، بیکس، پشیمان.
ناگهان آقایی نورانی جلویش سبز شد...
▫️این حکایت جذاب را اینجا بشنوید👇
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی4_6048676698646384307.mp3
زمان:
حجم:
8.52M
🔸 داستان یک اعتراف!
📚 دانشنامه امام مهدی علیهالسلام ج۵ ص۲۷۷ به نقل از مرحوم آیتالله خویی
#توبه
#داستان_تشرف
#منتظران_ظهورمهدی
🆔 http://Eitaa.Com/montazeran_zohouremahdi
🔵 شاد کردن دل مومن
✍️ آیت الله بهجت (ره):
وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف، مَلکی را خلق میکند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و... حفظ میكند.
این که میبینید در برخی تصادفات بعضیها محفوظ میمانند در حالی که به نفر کناری آنها آسیب وارد میشود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴.
.
✨﷽✨
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ توصیف #شیاطین از زبان کسی
که تجربه نزديک به مرگ داشته است! :
- شیاطین، بیشتر در چه
جاهایی جمع میشدند؟
- همه جا بودنـد. و البتـه، اطراف
آدم های زنده. اغلب، کنار شانهها
یا بالای سرشان.
🔹گاهی چنان به آدمها نزدیک میشدند
که انگار به زیر پوست آنها نفوذ کردهاند.
گاهی هم در مجاورت آدم ها، مانند
تودهای زنبور، روی هم مینشستند؛
پس از مدتی، یکباره بر میخاستند
و می رفتند.
- می توانستند حرف بزنند؟
صدا هایی بم و شبیه خِرخِر از دهان
شـان خارج می شـد. دائـم، چـیـزی
سیاه و مایع مانند هم قی میکردند
و روی بسیاری از آدمها میریختند.
📚 کتاب آن سوی مرگ
╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗