eitaa logo
🇯🇴منتظران ظهور مهدی🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.7هزار ویدیو
96 فایل
این کانال به نیت خودسازی برای رفع موانع ظهور میباشد و مطالب، مرتبط با آقاجانمون میباشد ... ↩️کپی تمام مطالب به هر شکل که دوست دارید با ذکر یک صلوات به نیت فرج امام زمان آزاد است ارتباط با خادمین کانال ↙️ @Sadeghi_94 @Sam_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
شیخ جعفر ناصری می‌گفتن؛ یکی از کرامات امام عسکری علیه‌السلام این است که راوی خدمت ایشان رسید، حضرت با قلم زیبایی داشتند می‌نوشتند؛ نوشتن نامه که تمام شد، سر قلم را پاک کردند و به راوی اشاره کردند بگیر. طرف تعارف کرد. حضرت فرمودند مگر الان در دلت نگذشت ای کاش قلمشان را به من می‌دادند؟! خب این قلم بیا بگیر. پ.ن: پدر ِ ِ ما، نه فقط دل، بندبند جانمان واله و دلتنگ ِ پسر ِ شماست ..😭😔
فرزند که بابایش را گم کند انگار همه غم‌های دنیا روی دلش آوار می‌شود! متحیر و مضطرب، هر طرف را نگاه می‌کند تا پدرش را پیدا کند ... دوری از پدر، ترس هم دارد!! مولای غريبم فرزندانتان سال‌هاست که شما را گم کرده اند کاش تابرای ما دیرتر نشده، برگردید ...🥹
🥀 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی... 🌱سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است. سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست. سلام بر تو و بر روز طلوعت... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس ♡•• ای بهترین بهانہ خلقت ظہور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن آقا بیا و با قدمی گرم و مہربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن صبر و قرار رفته ز دلہای عاشقان با دسٺ عشق آتش دل را صبۅر کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شیخ جعفر ناصری می‌گفتن؛ یکی از کرامات امام عسکری علیه‌السلام این است که راوی خدمت ایشان رسید، حضرت با قلم زیبایی داشتند می‌نوشتند؛ نوشتن نامه که تمام شد، سر قلم را پاک کردند و به راوی اشاره کردند بگیر. طرف تعارف کرد. حضرت فرمودند مگر الان در دلت نگذشت ای کاش قلمشان را به من می‌دادند؟! خب این قلم بیا بگیر. پ.ن: پدر ِ ِ ما، نه فقط دل، بندبند جانمان واله و دلتنگ ِ پسر ِ شماست ..😭😔