eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام مشکین دشت
1.3هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
104 فایل
‌﷽ [کانال رسمی بنیاد فرهنگی مذهبی منتظران مهدی(عج) رزمندگان مشکین دشت] (اینستاگرام) https://instagram.com/Montazerane_karaj?utm_medium=copy_link (تلگرام) http://t.me/Montazerane_karaj #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ارتباط با خادم: @mohammad_khambari
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 توجه ، توجه همایشی بزرگ برای هنرمندان شهرستان فردیس این فرصت رو از دست ندین 💎 @montazeran1184
@MaddahionlinYEKNET.IR - zamine - hafteghi 99.03.08 - narimani.mp3
زمان: حجم: 8.98M
🍃بابایی سلام دل من تنگ نگاه تو شده 🍃چشم خیس من خیره بصورت ماه تو شده 🎤 🌹🍃🌹🍃 @montazeran1184
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹علی هفتاد میلیون یار داره 🌹هزاران مالک وعمار داره @montazeran1184
🔸 کسی که بخواهد تمام امورش اصلاح شود باید نمازش را اصلاح کند و اصلاح نماز به دوری از لغو و فعل حرام محقق می‌شود. 🔹 آیت‌الله بهجت (ره) @montazeran1184
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 لحظات آخر جانباز مدافع حرم محمد جعفر حسینی به روایت همسرش 🔸 بهش گفتم پاشو خیلی زود داری ما رو تنها میذاری...😭 @montazeran1184
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸درددل ونگرانی حاج میثم مطیعی برای پیاده روی اربعین 🔹آقا جان، ما چند ماه قبل از اربعین نگران اربعین هستیم 🔸اگر تو هم مسافری قدم قدم با من بخون 🔹راه شیرین تر می کنه مرور خاطراتمون 🔸 تو انتظار این مسیر می‌موندیم 🔹 تا از نجف راهی شدیم می خوندیم 🔸پشت سر مرقد مولا روبرو جاده و صحرا 🔹بدرقه با خود حیدر پیش رو حضرت زهرا(س) 🔸اینجا هرکی هر چی داره نذر حسین کرده @montazeran1184
✍️ 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه زودتر برگردند و به‌جای همسر و برادرم، با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست. از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمی‌تواند برخیزد. 💠 خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و می‌خواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه می‌کردم :«حتماً دوباره بوده!» به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و می‌دیدم قلب نگاهش برای مصطفی می‌لرزد که موبایلم زنگ خورد. 💠 از فقط صدای مصطفی را می‌خواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم :«چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟» و نمی‌دانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیری‌ها به کوچه‌های حمله کرده‌اند که پشت تلفن به نفس‌نفس افتاد :«الان ما از اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیری‌ها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!» 💠 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. 💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! 💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. 💠 دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمی‌داد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند. ما میان اتاق خشک‌مان زده و آن‌ها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ می‌زدیم. 💠 چشمانم طوری سیاهی می‌رفت که نمی‌دیدم چند نفر هستند و فقط می‌دیدم مثل حیوان به سمت‌مان حمله می‌کنند که دیگر به راضی شدم. مادر مصطفی بی‌اختیار ضجه می‌زد تا کسی نجات‌مان دهد و این گریه‌ها به گوش کسی نمی‌رسید که صدای تیراندازی از خانه‌های اطراف همه شنیده می‌شد و آتش به دامن همه مردم افتاده بود. 💠 دیگر روح از بدنم رفته بود، تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی می‌تپید که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد. نام و تصویر زیبایش را که روی گوشی دیدم، دلم برای گرمای آغوشش پرید و مقابل نگاه نجس آن‌ها به گریه افتادم. 💠 چند نفرشان دور خانه حلقه زده و یکی با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت تا بالای سرم آمد، برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد. یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بال‌بال می‌زد که بی‌خبر از اینهمه گوش به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو می‌رسونه خونه!» 💠 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت و با اشک‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم دیگر به این خانه نیاید که نمی‌توانستم سر او را مثل سیدحسن بریده ببینم. مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از هستند و به خون‌مان تشنه‌تر شوند. 💠 گوشی را مقابلم گرفت و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانه‌ام پاشید. از شدت درد ضجه زدم و نمی‌دانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم و ندیده می‌دیدم به پای ضجه‌ام جان می‌دهد... ✍️نویسنده:
4.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن‌زمان‌که‌برای‌بردن‌من؛ می‌شکافی‌صف‌قیامت‌را... اهل‌محشر‌با‌غبطه‌می‌گویند؛ خوش‌به‌حالت‌برده‌نامت‌را...💔 •📽 ...🌱 @montazeran1184
‍ 🌹 هر نمازی که میخونید بعدش صد مرتبه استغفار کنید؛ یکی از گناهانی که انجام میدیم نمازهای ماست عاصیان از گناه توبه کنند عابدان از عبادت استغفار ما خیال می کنیم نماز ما نمازه!! ما باید برای نماز ها و روزه هامون هم استغفار کنیم، مگر اینکه خدا به فضل خودش نماز های ما را قبول کنه، واقعا یه غصه ایست که ما برای نمازهامون هم باید استغفار کنیم😔 ˝آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)˝ ‌ @montazeran1184
«احمد پورمخبر» درگذشت 🔹رضا عطاران با انتشار پستی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام خبر از درگذشت احمدپورمخبر بازیگر سینما و تلویزیون داد
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مستند زمین بازی ♦️جزئیاتی تازه از پرونده «موسوی مجد» جاسوس سیا و موساد به روایت خودش ♦️ناگفته‌های جاسوسی که اطلاعات محرمانه را به دشمن می‌فروخت @montazeran1184
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 توجه توجه کنفرانس و جلسه پاسخگویی به سوالات توسط کارشناس مسائل سیاسی آقای امیدیان در گروه دورهمی بانوان مشکین دشت موضوع جلسه: مسائل روز سیاسی زمان جلسه: جمعه ساعت ۲۳ 📌سوالات سیاسی خود را از امروز تا زمان جلسه کنفرانس به آی دی زیر ارسال کنید، در ساعت مقرر پاسخ های شما در گروه ارسال می شود. 📌توجه داشته باشید کارشناس مربوطه در گروه حضور ندارند و پاسخ سوالات شما توسط ادمین در گروه قرار داده می شود. آی دی مربوطه: درتلگرام @L_arbabi 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 گروه دورهمی بانوان مشکین دشت 🔴کنفرانس ویژه خواهران 🔴 @dorehamibanovanmeshkindasht