eitaa logo
{∞..|مُنتَظِــــظُہورــــ🥀ـــرٰان|..∞ِ}
464 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
495 ویدیو
35 فایل
312+1=??? او شاید #منتظر_تُــوست💔 💡نظرات، پیشنهادات: @khademol_mahdi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿📖﴾ "دخترهابابایے‌اند"🌱 نویسنده: بهزاد دانشگر روایتے پر از احساس از خانواده شهید مدافع حرم جواد محمدے از جوانان فعاݪ فرهنگےو انقلابے چـ⁴هارمین شهید مدافع حرم شهر درچه از توابع اصفهان بود. همه این روایٺ ها به گونہ‌اے درهم آمیخته شده اند ڪہ ضمن تڪمیل همدیگر استقلال خودشان راهم حفظ مےڪنند. تڪہ‌ڪتاب: دلم میخواد بابا بهم غذا بدهد. بابا وقتۍ بود، برایم لقمه مےگرفت. خودم بلدم بخورم ولے خب بابا لقمه مۍگرفٺ. خب دوست داشتم. به قول بابا دخترها بابایے اند.باباهم دوست داشت. لقمه هایش ماشین مےشدند و مےرفتند توے دهنم . انگار دهان من پارڪینگ است. هواپیما مےشدند. ڪشتے مےشدند.هرچه مےشدند دوست داشتند بروند توے شڪم من!! قیمٺ ڪتاب : ۳۳۰۰۰تومان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°•j๑ïท🌱•° 『 @montazerane_mahdy313
🌱✨ 📌 نام ڪتاب: "ڪمے دیرتر"📚 ✂️نگاهے اسٺ متفاوت و نقادانہ به فضاےانتظار جامعه امروز ! رمان بایڪ اتفاق شگفٺ در جشن نیمه شعبان آغاز مےشود. بسیارے ڪہ فریاد آقا بیا! سرداده اند،در این میان جوانے فریاد سر مےدهد: آقا نیا...! نویسنده🧔🏻:سیدمـ‌هدےشجاعے 💌 🎈 🦋✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°•j๑ïท🌱•° 『 @montazerane_mahdy313
📚 نام ڪتاب: بفرماییدبهشت✨ رمان🗝🎈 👨‍👩‍👧‍👦 💌 💵 قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰ تومان بـــرگے از کتــاب: 🏡گاهی خانه ریخت و پاش بود؛ 🤓علے گوشه‌اےداشت دسته‌گلی به آب می‌داد؛ 👥سنا و ملیکا داشتند سریع معقولات و محسوسات دعوای تاریخی می‌کردند 👶🏼و محمد از سر و ڪولم بالا می‌رفت ✍🏽 و من با لبخندے گوشه لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند می‌دوید روی کاغذ. 😊ڪم‌ڪم دیدم دیگر خودم را در یک چهاردیواری تنگ و تاریک احساس نمی‌کنم. 🌟احساس می‌ڪنم خانه‌ام بهشت کوچکی است که تا حالا نمی‌شناختمش؛ 🌟بهشتےبا فرشته های ریز و ریز و درشت. 🌟خواهش می‌ڪنم شما هم بفرمایید بهشت! 🍃پ.ن: اینبار نڪاٺ تربیتے مرتبط با خانواده و فرزندان رو در قالب رمان بخوانیم😉 °•j๑ïท🌱•° 『@montazerane_mahdy313
•┈┈••✾•✨💌✨•✾••┈┈• 📒نام‌ڪتاب:علےاز_زبان‌علے🎈 نویسندهـ‌🧔🏻:محمدمحمدیان 🖇💎 ڪٺاب "علے از زبان علے" دربردارنده گزارش هاے تاریخے و روایے است.🦋 این ڪتاب از اول تا آخر از زبان حضرت علی(علیہ‌السلام) اسٺ! ✂️بخشے از ڪتاب:📚 ∞ + شبے در بیت المال مشغول حسابرسی اموال بودم ڪه طلحه وزبیر واردشدند! آنها براے ڪارشخصی بہ آنجاآمده بودند؛ ازاین رو چراغ بیت المال را خاموش ڪردن و دستور دادم چراغے از منزل شخصے آوردند :) 💚🍃 خرید‌ڪتاب از فروشگاه‌نمڪتاب:📦 #https://b2n.ir/336369 🗝📦 ✨ j๑ïท🌱•° 『@montazerane_mahdy313