eitaa logo
مُنتَظِر'انِ فَرَج
79 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
11 فایل
اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّـــــــکَ الْفَــــــــرَج طلوع نزدیک است اگر بخواهیم ظهور تو زیباتر از ظهور همه‌ی زیبایی‌هاست خدایا انتظار چقدر دیر می‌گذرد با صد نگاه خسته، صدا می‌زنیم تو را بیایید همه منتظر آمدنش شویم. @Ya121mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ما هستیم که باید ظهور کنیم 🔹 شهید محراب، آیت الله (ره): 🔵 ما هستیم که باید ظهور کنیم نه امام زمان! ظهور ما وقتی است که تزکیه (۱) بشویم؛ جانمان را از آلایش‌ها (آلودگی‌ها) پاک کنیم. 📚 کتابچه «یادنامه شهید راه نماز شهید آیت‌الله دستغیب» (۱) تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت است از پاک‌کردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه.         ┈••✾•🌿🌸🇮🇷🌸•✾••┈               💠مُنتَظِر'انِ فَرَج💠          ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ╭━━━━⊰❀🕋❀⊱━━━━╮ @montazeranefaraj31314 ╰━━━━⊰❀♥️❀⊱━━━━╯
✨ ماجرای زیارت امام رضا علیه السلام و گرفتن نامه‌ی رهایی از آتش جهنم ✅ شهید (ره) در کتاب داستان‎های شگفت انگیز نقل می‎کنند: ☑️ حیدر آقا تهرانی گفت: ▪️ در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف بودم. پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود را دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: ▫️ حجره‎ام در مدرسه خیرات خان است . ▪️ او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقه‎ام شد؛ به طوری که همه روزه می‎رفتم و او را در کارهایش یاری می‎دادم. روزی نام و محل و حالاتش را پرسیدم. گفت: ▫️ نامم ابراهیم است و اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می‎دانم. ▪️ ضمن بیان حالاتش گفت: ▫️ من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف می‎شوم و مدتی توقف کرده و باز به عراق باز می‎گردم. در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شده‎ام. در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم‎سن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت (=بدرقه) کردند و از مفارقت (=دور شدن) من و این که نمی‎توانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند: 🔹 تو جوانی و سفر اول توست و پیاده و به زحمت می‎روی؛ پس حتماً مورد نظر واقع می‎شوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده و در آن محل شریف یادی از ما بنمایی. ▫️ پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی شدید به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشه‎ای از حرم افتادم و حالت از خود بی‎خودی و بی‎خبری به من عارض شد؛ ✨ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکشان (به زائرین) رقعه‎ای (= نوشته‌ی کوچکی) می‎دادند و چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند. پرسیدم: 🔹 چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ ▫️ حضرت فرمودند: 🔸 یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت! ▫️ عرض کردم: 🔹 این کار (دادن رقعه ها توسط خود حضرت)، مناسب حضرت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعه‎ها را تقسیم کند. ▫️ حضرت فرمودند: 🔸 این جمعیت همه به امید من آمده‎اند و خودم باید به آنها برسم. ▫️ پس از آن یکی از رقعه‎ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته بود: 📜 «برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله»؛ 📃 خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله. 📚 منبع: داستان های شگفت انگیز، شهید دستغیب، صفحه ۱۶۵.         ┈••✾•🌿🌸🇮🇷🌸•✾••┈               💠مُنتَظِر'انِ فَرَج💠 🆔 @montazeranefaraj31314