سلام
روز شنبه است متعلق به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
صلواتی براشون هدیه بفرستید و پدر و مادربزرگوارشان
❣درس بندگی❣
🌱توکل بر خدايت کن؛
کفایت میکند حتما؛
🌱اگرخالص شوی با او؛
صدایت میکندحتما؛
🌱اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
🌱به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما؛
🌱دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
🌱به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکند حتما؛
🌱خطا گر ميروي گاهی؛
به خلوت توبه کن با او؛
🌱گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکند حتما؛
🌱 به لطفش شک نکن هرگز
اگر دنيا حقيرت کرد؛
🌱تو رسم بندگی آموز؛
حمایت میکند حتما؛
🌱اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
🌱که هردم بهترینها را؛
عطایت میکندحتما ...👌🏻
⚜امام جعفر صادق صلوات الله عليه حكايت ميفرمايد:
روزى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند. و چون قنبر ناراحت و عصبانى بود؛ سه شلاّق، بيشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد.
شايان ذکر است حضرت علي عليه السلام بسيار زياد به رعايت حقوق ديگران توجه داشتند و در اين امر به اين که فرد خطاکار از نزديکان و اصحابم هست نگاه نميکردند. هر کس برخلاف عدالت عمل ميکرد بايد مجازات ميشد و هر کس که حقي را پايمال مينمود بايد تقاص پس ميداد. پس اين عمل عين عدالت و مهرباني اميرالمومنين بود .
📜تهذيب الاحكام، ج 10، ص 27، ح 11.
🌹یک آیه یک نشانه🌹
👌بهترین بندگان از دیدگاه خداوند
🌸سوره آل عمران (آیه ۱۹۱)🌸
🌿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
🌱همانها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه كه بر #پهلو خوابیدهاند، یاد میكنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند؛ (و میگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهای! #منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!
#تلاوت...
مردی که بر قبر شیخ گریست!⚰
يكى از فرزندان مرحوم (شيخ مرتضى انصارى) به واسطه نقل مى كند كه:
مردى روى قبر شيخ افتاده بود وبا شدت گريه مى كرد. وقتى علت گريه اش را پرسيدند، گفت جماعتى مرا وادار كردند به اينكه شيخ را به قتل برسانم من شمشيرم را برداشته نيمه شب به منزل شيخ رفتم.
وقتى وارد اتاق شيخ شدم ديدم روى سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشير بلند كردم كه بزنم در همان حال دستم بى حركت ماند وخودم هم قادر به حركت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنكه بطرف من برگردد گفت: خداوند چه كردهام كه فلان كس را فرستاده اند كه مرا بكشد (اسم مرا برد). خدايا من آنها را بخشيدم تو هم آنها را ببخش.
آن وقت من التماس كردم، عرض كردم: آقا مرا ببخشيد، فرمود: آهسته حرف بزن كسى نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بيا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فكر بودم كه بروم يا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم. ديدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو وسلام كردم، مخفيانه كيسه پولى به من داد و فرمود: برو با اين پول كاسبى كن.
من آن پول را آورده سرمايه خود قرار دادم وكاسبى كردم كه از بركت آن پول امروز يكى از تجار بازار شدم وهر چه دارم از بركت صاحب اين قبر دارم.
📜داستانهایی از مقامات مردان خدا