eitaa logo
منتظران موعود(عج)
1.6هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
11.8هزار ویدیو
268 فایل
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡ ≡ ≡ 💢نامه نگاری مرد دهاتی با امام زمان عج ❄️ اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین شیخ حسنعلی نخودکی خودمان ✅ خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای امام زمانم که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم... 🔰کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما مي‏كند كه يكي‏ از آن ها منشأ خدمات خواهد بود. 💚 قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند امام زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان ❤️دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📚برداشتی آزاد از سخنان استاد اخلاق شیخ جعفرناصری ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
4_5891051514847299972.mp3
4M
🔊 💽 🔺داستان مرد صابونی 🎤 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
4_5918269109149111451.mp3
5.12M
🔊 💽 🔺 داستان محمد علی فشندی 🎤 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
4_5958668456298551312.mp3
13.43M
🔊 🔺نمایش صوتی دیدار در مه داستان به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داستان 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ 🌸دستورالعمل برای رسیدن به محضر🌸 🌹امام زمان عجل الله تعالی فرجه🌹 💠از علامه طباطبایی(ره) سوال كردم: 🌹«آیا امكان به محضر امام زمان(عج) وجود دارد و در صورت امكان چه اعمال و دستوراتی تشرف را حاصل می كند؟» 🍂ایشان فرمودند: 🍃در این مورد، رعایت سه مطلب ضروری است.: 1⃣ برای دیدار امام زمان(عج) باید بسیار باتقوا و پرهیزكار بود. 2⃣ باید محبت، عشق و معرفت فرد زیاد باشد. البته هرگز كسی نخواهد توانست به حدی معرفت كسب كند كه درخور امام زمان(عج) باشد، اما می توان در حد توان نسبت به این مسئله تلاش كرد. 3⃣ مداومت كردن بر یكی از زیارت های مشهور. خود ایشان در این مورد زیارتی را كه با «سلام علی آل یاسین» آغاز می شود توصیه می فرمودند. 📚پند نامه سعادت ( توصیه های اخلاقی و معنوی از آیت الله سعادت پرور پهلوانی(ره) ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ✅داستانی واقعی ✍دانشجو بود، دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی…. از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم… قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره) هم دیدار داشته باشن... از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه… وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت، بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن… من چندبار خواستم سلام بگم… 💠منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن… یه لحظه تو دلم گفتم: حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه… تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!! خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم وایسادم. از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن، اما به هرحال قبول کردن… اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن حمید... حمید… حاج آقا باشماست نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر… من رسیدم خدمتشون که آهسته در گوشم گفتن: 👈یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار شنیدنی حتما گوش کنید 💚 انتخاب سربازان آقا (عج)توسط خود حضرت 🔹 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود 🔸 دردماجزبه ظهور تو مداوا نشود 🖥 ببینید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ 🌠ملاقات با عجل الله تعالی فرجه الشریف ✨عظمت اشک بر سیدالشهدا علیه السلام سيد بحرالعلوم (ره ) به قصد به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله ، كه گريه بـر امـام حسين (علیه السلام ) گناهان را مي آمرزد، فكر مي كرد. همان وقت متوجه شد كه شخص عربي كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعدپرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اي ؟ و در چه انديشه اي ؟ اگر مساله علمي است بفرماييد شايد من هم اهل باشم ؟ سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مي كنم كه چطور مي شود خداي تعالي اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) مي دهد، مثلا در هرقدمي كه در راه زيارت بـرمـي دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مي شود و براي يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مي شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن ! من براي شما مثالي مي آورم تا مشكل حل شود. سـلـطـانـي بـه همراه درباريان خود به شكار مي رفت . در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتي فوق العاده اي افتاد و بسيار گرسنه شد. خيمه اي را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزني را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه اي داشتند (بز شيرده ) و از راه مصرف شير اين بز، زندگي خود را مي گرداندند. وقـتي سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولي به خاطر پذيرايي از مهمان ، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگري براي پذيرايي نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طوري كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براي اطرافيان نقل كرد. در نـهـايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازي پيرزن و فرزندش راداده باشم ، چه عملي بايد انجام بدهم ؟ يكي از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهيد. ديگري كه از وزراء بود، گفت : صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد. يكي ديگر گفت : فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. سـلطان گفت : هر چه بدهم كم است ، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام . چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم ، حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) هرچه از مال و منال و اهـل و عـيـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خـداونـد بـه زائرين و گريه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خـدائيش را نمي تواند به سيدالشهداء (علیه السلام)بدهد، پس هر كاري كه مي تواند، انجام مي دهد، يعني با صـرف نظر از مقامات عالي خودش ، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت ، درجاتي عنايت مي كند. در عين حال اينها را جزاي كامل براي فداكاري آن حضرت نمي داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد منبع:كمال الدين ج ۱، ص ۱۱۹، س ۱۱ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
4_5940631053944241591.mp3
3.09M
‍🔊 🎵‌ ماجرای علامه میرجهانی خدمت علیه السلام و نکته‌ای که حضرت در رابطه با جمله‌ای از دعای ندبه به علامه فرمودند 🎤 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ‍ ‍ ‍ 🎆ملاقات سیّد بحرالعلوم با امام زمان (علیه السلام) در خانه وگرفتن حواله از آن حضرت: عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی که شاهد کارهای علاّمه بحرالعلوم در روزهای حضور ایشان در مکّه بوده است می گوید: «علاّمه بحرالعلوم با اینکه در شهر غریب و دور از خانواده و فامیل بود دل قرص ومحکمی در بخشندگی داشت واعتنایی به مصرف زیاد و زیاد شدن مخارج نداشت. پس اتّفاق افتاد یک روز که چیزی نداشتیم. بنابراین وضعیّت بوجود آمده را خدمت علاّمه بحرالعلوم عرض کردم وگفتم: «مخارج زیاد است وچیزی در دست نیست». ایشان چیزی نفرمود و عادت علاّمه این بود که صبح طوافی دور کعبه می کرد وبه خانه می آمد و در اطاقی که مخصوص به خودش بود می رفت. سپس بیرون می آمد ودر اطاق دیگر می نشست وشاگردان از هر مذهبی جمع می شدند. پس برای هر گروه به روش مذهبش درس می داد. آن روز که شکایت از تنگدستی در دیروز کرده بودم، وقتی از طواف برگشت، ناگهان کسی درب را کوبید. علاّمه به شدّت مضطرب شد وبه من گفت: «از اینجا بیرون برو». وخود با سرعت بلند شد و رفت نزدیک در و در را باز کرد. پس شخص بلند مرتبه ای مثل افراد عرب وارد شد ودر اطاق سیّد نشست و سیّد در نهایت خضوع وفروتنی وادب، دم در نشست. ایشان مدتی نشستند وبا یکدیگر سخن می گفتند. سپس آن مرد بلند شد، پس سیّد با عجله بلند شد ودر خانه را باز کرد ودستش را بوسید و او را سوار شتری که آن را درخانه خوابانیده بود کرد. او رفت وسیّد با رنگ پریده برگشت ونامه ای به دست من داد وگفت: «این نامه ای است برای مرد صرّافی که در کوه صفا است. برو پیش او وآنچه بر او نوشته شده است را از او بگیر». پس آن نامه را گرفتم وآن را نزد همان مرد بردم. او وقتی نامه را گرفت ونگاه کرد به آن بوسه زد وگفت: «برو و چند حمّال بیاور». پس رفتم وچهار حمّال آوردم وتا حدّی که آن چهار نفر قوّت داشتند، ریال فرانسه آورد وآنها برداشتند وریال فرانسه، پنج قران عجمی است ویک مقدار بیشتر. آن ریالها را حمّالها به منزل آوردند. روزی نزد آن صرّاف رفتم که از حال او باخبر شوم واینکه آن نامه از چه کسی بود، که نه صرّافی دیدم ونه دکّانی! از کسی که در آنجا بود، از حال صرّاف پرسیدم. گفت: «ما در اینجا هیچ گاه صرّافی ندیده بودیم ودر اینجا فلان کس می نشیند». ✨آنگاه فهمیدم که این از رازهای ملک علاّم بود». 📗نجم الثّاقب ‍ ‍ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ‍ ‍ ‍ ‍ 🎆دیدار با امام زمان (علیه السلام) در سرداب مقدّس توسّط سیّد بحرالعلوم: ✨فردی به نام سیّد مرتضی از نزدیکان جناب سیّد بحرالعلوم می گوید: «در سفر زیارتی سامرّه با علاّمه بحرالعلوم بودم. برای او اتاقی بود که تنها در آنجا می خوابید واتاق من کنار اتاق ایشان بود. من تمام سعی خودم را برای مواظبت وخدمت به ایشان در شب وروز می کردم. شبها مردم به نزد آن مرحوم جمع می شدند تا اینکه قسمتی از شب می گذشت. در یک شب اتّفاق افتاد که بر حسب عادت خود نشست ومردم در نزد او جمع آمدند. من سیّد را در حالتی دیدم که مثل اینکه دوست ندارد مردم جمع شوند ودوست دارد خلوت شود وبه هرکس حرفی می زند که در آن اشاره ای است به عجله کردن در رفتن از پیش او. مردم رفتند وجز من کسی نماند وبه من نیز دستور داد که بیرون روم. من به حجره خود رفتم ودر مورد حالت علاّمه بحرالعلوم در این شب فکر می کردم وخواب از چشمم دور شد. مدّتی صبر کردم، سپس مخفیانه بیرون آمدم به طوری که از حال سیّد، جست جوئی کنم. دیدم در اتاق بسته است. از شکاف در نگاه کردم، دیدم چراغ روشن است وکسی در اتاق نیست. وارد اتاق شدم واز وضعیّت آن فهمیدم که امشب نخوابیده است. با پای برهنه به دنبال علاّمه بحرالعلوم می گشتم. وارد صحن حرم شدم ودیدم درهای حرم امام حسن عسگری وامام هادی (ع) بسته است. اطراف بیرون حرم را گشتم ولی اثری از ایشان نبود. وارد صحن سرداب مقدّس شدم. دیدم درهای آن باز است. از پلّه های آن آهسته به طوری که هیچ حسّی وحرکتی پیدا نبود پایین رفتم. صدای همهمه ای از سکوی سرداب شنیدم مثل اینکه کسی با دیگری صحبت می کند ولی من متوجّه نمی شدم چه می گویند تا اینکه سه یا چهار پلّه مانده بود ومن بسیار آهسته می رفتم که ناگهان صدای سیّد از همان مکان بلند شد که: «ای سیّد مرتضی! چه می کنی؟! چرا از خانه بیرون آمدی؟!» در جای خودم حیرت زده و بی حرکت ایستادم مثل چوب خشک تصمیم گرفت بدون اینکه جوابی بدهم برگردم. ولی به خودم گفتم: «چطور حال من بر او پوشیده خواهد ماند در صورتی که بدون حواس ظاهری متوجّه آمدن من شد». پس با معذرت وپشیمانی جوابی دادم ودر بین عذرخواهی از پلّه ها پایین رفتم. علاّمه بحرالعلوم را دیدم که تنها روبروی قبّه ایستاده است واثری از کس دیگری نیست. پس فهمیدم که او با حضرت مهدی (علیه السلام) صحبت می کرد». 📗نجم الثّاقب ‍ ‍ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ‍ ‍🎆دیدار با امام زمان (علیه السلام) وپی بردن به ارتباط نزدیک آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی: ✨مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی عراقی می گوید: «در روزگاری که در نجف اشرف بودم، چهارده مسئله مهّم وغامض مرا مشغول داشته ودر پی آن بودم که آنها را از امام عصر (علیه السلام) سؤال کنم. در همان شرایط شنیدم مرتاضی که از راه ریاضت شرعی به مقاماتی رسیده است به نجف آمده وکارهای شگفت انگیزی از او نقل می کردند. ✨به دیدار او رفتم و او را آزمودم، دیدم مرد آگاهی است. از او پرسیدم که: «آیا با اطلاّعات وتخصّص ودریافتهای تو، راهی به کوی امام عصر (علیه السلام) است؟» پاسخ داد: «آری». پرسیدم: «چگونه؟» ✨گفت: «شما با نیّت خالص وبا وضو یا غسل به صحرا برو ودر نقطه ای دور دست وخلوت رو به قبله بنشین وهفتاد بار… را با همه وجود قرائت کن، آنگاه حاجت وخواسته خود را بخواه ومطمئن باش که هر کس در پایان برنامه نزد تو آمد مطلوب ومحبوب تو می باشد. دامان او را بگیر وخواسته ات را بخواه». ✨به همین جهت روزی از روزها با آمادگی کامل به بیابان مسجد سهله رفتم ورو به قبله، آن برنامه را به انجام رساندم که دیدم مردی گرانقدر وپرابهّتی در لباس عربی پدیدار شد وبه من گفت: «شما با من کاری داشتید؟» گفتم: «با شما خیر» فرمود: «چرا؟» چنان غفلت زده بودم که باز هم گفتم: «نه، با شما کاری نداشتم». ✨او رفت و به ناگاه من به خود آمدم واز پی او به راه افتادم. او به منزلی در همان دشت وارد شد ومن نیز به آنجا رسیدم امّا دیدم در بسته است. در زدم، فردی درب را گشود وپرسید: «چه می خواهید؟» گفتم: «همان آقایی را که اینجا آمدند». پس از چند دقیقه باز گشت وگفت: «بفرمایید». ✨وارد شدم. منزل کوچکی بود وایوانی داشت. تختی بر آن ایوان زده شده بود وبر روی آن وجود گرانمایه دوازدهمین امام معصوم، حضرت مهدی (ع) نشسته بود. سلام کردم وآن گرامی پاسخ داد، امّا من چنان مجذوب آن حضرت شدم که مسائل اصلی خود را تماماً فراموش کردم. بناچار چند سؤال دیگر طرح وپاسخ آنها را گرفتم وبیرون آمدم. ✨کمی از خانه دور شدم. دیدم مسائل چهارده گانه ای که در پی پاسخ یافتن بدانها بودم به یادم آمد. بی درنگ باز گشتم وبار دیگر درب منزل را زدم. همان فرد بیرون آمد وگفت: «بفرمایید». ✨گفتم: «می خواهم خدمت حضرت شرفیاب شوم وپاسخ سؤالهای خویش را بگیرم». گفت: «آقا تشریف بردند امّا نایب او هستند». گفتم: «اگر ممکن است اجازه دهید از نایبشان بپرسم». گفت: «بفرمایید». ✨وارد شدم، امّا هنگامی که نگاه کردم دیدم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی جای حضرت مهدی (ع) نشسته وبر روی همان تخت قرار دارد. ✨پرسشهای خود را یکی پس از دیگری طرح نمودم وایشان پاسخ دادند. خداحافظی کردم وبیرون آمدم. پس از خروج از منزل، با خود گفتم: «شگفتا! آیت الله اصفهانی که در نجف بودند، کی به اینجا آمدند؟!» فوراً به نجف باز گشتم ودر هوای گرم بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. اجازه ورود گرفتم، دیدم مشغول نماز است. ✨نمازش به پایان رسید. رو به من کرد وضمن تفقّد فرمود: «مگر پاسخ سؤالهای خود را نگرفتی؟» گفتم: «چرا امّا!» ✨بار دیگر پرسیدم وایشان به همان سبک جواب داد ومن دریافتم که مقام وموقعیّت آن مرد بزرگ چگونه است وارتباطش با صاحب الزمان (علیه السلام) تا کجاست». 📗کرامات صالحین ‍ ‍ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ مقدس اردبیلی (رحمت الله علیه) می‌فرماید: آمدم کربلا زیارت اربعین بود، از بس که دیدم زائر آمده و شلوغ است، گفتم: داخل حرم نروم با این طلبه‌ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم. گفتم: همین گوشه صحن می‌ایستم زیارت می‌خوانم، طلبه‌ها را دور خودم جمع کردم یک وقت گفتم: طلبه‌ها این آقا طلبه‌ای که در راه برای ما روضه می‌خواند کجاست؟ گفتند: آقا در بین این جمعیت نمی‌دانیم کجا رفته است. در این اثناء دیدم یک عربی مردم را می‌شکافت و به طرف من آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبیلی می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: می‌خواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش کنم. زیارت را بلندتر خواندم یکی دو جا توجهم را به نکاتی ادبی داد وقتی که زیارت تمام شد، به طلبه‌ها گفتم: این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمی‌دانیم کجا رفته است. یک وقت این عرب به من فرمود: مقدس اردبیلی چه می‌خواهی؟ گفتم: یکی از این طلبه‌ها در راه برای ما گاهی روضه می‌خواند، نمی‌دانم کجا رفته، می‌خواستم اینجا بیاید و برای ما روضه بخواند. آقای عرب به من فرمود: مقدس اردبیلی می‌خواهی من برایت روضه بخوانم؟ گفتم: آری! آیا به روضه خواندن واردی؟ فرمود: آری! که در این اثناء دیدم عرب رویش را به طرف ضریح اباعبداللّه الحسین علیه‌السلام کرد و از همان طرز نگاه کردن ما را منقلب کرد؛ یک وقت صدا زد یا اباعبداللّه نه من و نه این مقدس اردبیلی و نه این طلبه‌ها هیچ کدام یادمان نمی‌رود از آن ساعتی که می‌خواستی از خواهرت زینب علیهاالسلام جدا شوی. در این هنگام دیدم کسی نیست. فهمیدم این عرب، مهدی زهرا علیهاالسلام بوده، واقعا ساعت عجیبی بود. 📗ترجمه کامل الزیارات، 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة ‍ ‍ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
4_5958668456298551312.mp3
13.43M
🔊 🔺نمایش صوتی دیدار در مه داستان به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داستان 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ تشرف به محضر امام زمان(عج) ⚜️ علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت و (عرق النساء) شده بودند. ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود. خودشان می‌فرمودند:‌ روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند. ⚜️ در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم(علیه السلام) که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید. ⚜️ گفتم: آهسته آهسته می‌روم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه می‌کردم که دیدم شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: 🔅آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکرده‌اید؟! ⚜️ گفتم: تاکنون که نشده است، گفت: آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. پس چاقو را برداشت وگفت: برخیز، خوب شدی! ⚜️ خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت! دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید؟ 🔅گفت: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم. ⚜️ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را می‌دانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: 🔅هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت! در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند. 📚برکات حضرت ولی عصر عج ‍ ‍ ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 🆔 @montazeranemouod ═════════════════════════
4_5913385095678394458.mp3
4.53M
👇👇👇 در صحرای عرفات خدمت آقاصاحب الزمان(عج)❣ 💯💯 حتماگوش کنید. 💻 @montazeranemouod
4_598635857431232598.mp3
5.92M
🔊 ❣تشرف پیرمرد عطار خدمت آقا امام زمان(عج)❣ 📑 درد انتظار «بسیار زیبا» 💯 🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡 💻 @montazeranemouod