AUD-20210217-WA0016.mp3
10.35M
▫️ای راهـب کلیـسا دیـگر مـــزن به نـاقـوس
خاموش کن صدا را، نقاره می زند طوس
#حکایت عنایت عجیب #امام_رضا_علیه_السلام و امام زمان علیه السلام به یک زوج مسیحی.
📚مقدمه صحیفه رضویه
🔶گلچینی از آثار سابق اِلتجا پیرامون #امام_رضا_علیه_السلام
✨ با نشر حداکثری این آثار، در ثواب یاری امام زمان و خشنودی امام رضا علیهما السلام شریک شوید.👌
🔹گرافیک مهدوی؛
https://t.me/elteja/2064
https://t.me/elteja/462
https://t.me/elteja/897
https://t.me/elteja/1492
https://t.me/elteja/1497
https://t.me/elteja/1511
https://t.me/elteja/2019
https://t.me/elteja/2085
https://t.me/elteja/2868
https://t.me/elteja/2903
🔹داستانک مهدوی؛
https://t.me/elteja/915
https://t.me/elteja/2073
https://t.me/elteja/2797
https://t.me/elteja/2866
https://t.me/elteja/2910
🔹حکایات و تشرفات؛
https://t.me/elteja/1488
https://t.me/elteja/1510
https://t.me/elteja/2050
https://t.me/elteja/2087
https://t.me/elteja/2265
https://t.me/elteja/2896
https://t.me/elteja/887
🔹سخن آوا؛
https://t.me/elteja/150
https://t.me/elteja/152
https://t.me/elteja/157
https://t.me/elteja/556
https://t.me/elteja/900
https://t.me/elteja/1126
🔹حدیث گرافی؛
https://t.me/elteja/2084
https://t.me/elteja/1489
https://t.me/elteja/1508
https://t.me/elteja/1690
https://t.me/elteja/2011
https://t.me/elteja/2062
https://t.me/elteja/2854
🔹نماوا؛
https://t.me/elteja/1494
https://t.me/elteja/1513
https://t.me/elteja/2069
https://t.me/elteja/2871
🔹نوای انتظار؛
https://t.me/elteja/2068
https://t.me/elteja/2091
https://t.me/elteja/2263
https://t.me/elteja/3265
🔹توسلات و دستورالعملها؛
https://t.me/elteja/2855
https://t.me/elteja/2520
https://t.me/elteja/2914
🔹گیف مهدوی؛
https://t.me/elteja/2061
https://t.me/elteja/1689
🔹آوانما؛
https://t.me/elteja/2088
.
هدایت شده از دانستنی های مهدوی
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع)
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
🏷 #امام_رضا_علیه_السلام #امام_زمان_عجل_تعالی_فرجه_الشریف
⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️
کرامت امام رضا علیه السلام به پیرمرد بیسواد...
(ضمانت امان از آتش جهنم)
استاد بندانی نیشابوری
#اهل_بیت #سخنرانی
#حضرت #امام_رضا_علیه_السلام
#تقویم_شیعه #بندانی_نیشابوری
#دهه_کرامت #صفر #مشهد
کانال رسمی استاد #بندانی نیشابوری
https://eitaa.com/joinchat/882180318Cbf852e4ff8