هدایت شده از دروس استاد فاطمی
#ذی_الحجه
#مباهله
در سال دهم هجری پیامبر اسلام نامهای به نصارای نجران فرستادند، به این مضمون که خداوند یکتا را عبادت کنند و مسلمان شوند، یا به مسلمین جزیه بدهند و به مذهب خود باشند، در غیر این صورت آماده جنگ گردند.
بنی نجران در کلیسای بزرگ خود به مشورت پرداختند، عدهای مانند سید که از بزرگان قوم بود و عاقب که اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسلیم در برابر خواسته پیامبر اعلام کردند. در مقابل عدهای مانند ابوحارثه اسقف اعظم نجران که ۱۲۰ سال عمر داشت و در باطن مسلمان بود با امر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله موافق بودند. بعد از دو روز مشورت قرار شد کتاب جامعه را که صفات پیامبر بعد از حضرت عیسی علیهالسلام را ذکر کرده بود، و صحیفه حضرت شیث را بخوانند. در حضور جمع مسیحیان و فرستادگان پیامبر فصلهای جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصمیم گرفتند هفتاد نفر از جمله سید و عاقب و ابوحارثه را برای تحقیق به مدینه بفرستند.
نجرانیان در مدینه
آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر شرفیاب شدند. هرچه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد. آیه ۶۱ سوره آلعمران نازل شد:
فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْنائَنا وَ أبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ.
اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده، بگو بیاید تا فرا خوانیم پسران خود و زنهای خود و کسی که به منزله جان ماست. آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
لذا قرار بر مباهله شد و سید و عاقب به محل اردوی خود در خارج مدینه رفتند. آنان با یکدیگر مشورت کردند و بعضی از علمای آنها گفتند: اگر فردا محمّد با اصحاب و جمعی کثیر برای مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسی به خود راه ندهید. ولی اگر خواص اهل بیت خود را آورد این کار انبیاء است.
مراسم مباهله
روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب، پیامبر دست علیبن ابیطالب را گرفت و از حجره بیرون آمد. امام حسن و امام حسین را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها از پشت سر آمدند، تا بین دو درختی که قبلاً تعیین شده بود رسیدند. قبلاً به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند، و به عنوان سایه بان عبای سیاهی بالای درخت قرار دادند. مسلمانان مدینه هم آمدند، بنی نجران هم با فرزندان خود آمدند. پیامبر کسی را نزد سید و عاقب فرستاد که ما آمادهایم.
اسقف با همراهان آمد و گفت: به چه کسانی با ما مباهله میکنید؟ پیامبر فرمود: با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال زیرا که از طرف خداوند متعال امر شدهام که آنها را بیاورم، و اشاره به آل عبا علیهم السّلام فرمودند.
سید و عاقب و اسقف همین که چشمشان به پیامبر و آل عبا افتاد، وحشت کردند به حدّی که چهرههایشان زرد شد. ابوحارثه که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده، پا پیش گذاشت و دست سید و عاقب را گرفته پس کشید و آنها را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت: صفات او و اهل بیت او را در کتابها خواندهاید. این محمّد همان پیامبر است، مگر نمیبینید ابرهای سیاه را، و دگرگونی آفتاب را، و شاخههای درختان را که خم شده، و صدای مرغان، و دود سیاه اطراف و آثار زلزله را که در کوهها نمودار شده است. آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند. به خدا قسم اگر سخنی گویند از ما نشانی نمیماند. برویم و با او صلح کنیم.
پرهیز نجرانیان از مباهله
بنی نجران ابوحارث را فرستادند و او مسلمان شد و عرض کرد: مردم نجران پشیمان شدهاند. حضرت فرمود: اسلام بیاورند. گفت: قبول نمیکنند. فرمود: آماده جنگ باشند. گفت: قدرت این کار را ندارند، ولی حاضرند جزیه را قبول کنند.
پیامبر به امیرالمؤمنین فرمودند: شرایط ذمّه و مقدار آن را به آنها بگویید. بعد از معیّن نمودن جزیه و شرایط آن، امیرالمؤمنین آنها را نزد پیامبر آوردند، و پیامبر فرمودند: اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله میکردید، به صورت میمون و خوک میشدید و این وادی بر شما آتش میشد و یک سال نمیگذشت که تمامی نصاری نابود میشدند.
تفسیر برهان: جلد ۱، صفحه ۲۸۷ - ۲۸۸.
@ostadfatemi