eitaa logo
✨🦋مُــــنْـــتَـــظِـــرٰاٰنْ_نُـــــوُر🦋✨
125 دنبال‌کننده
809 عکس
1.8هزار ویدیو
18 فایل
چُـو‌خُـدا‌بُـود‌پَـنٰاهَـت‌ْبِـه‌دلَـت‌غـُصِه‌نـَبٰایـَد..🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین عرب عامری ، فرمانده گردان کربلا بود. یکی از بسیجی‌ها توی تب می‌سوخت. با هذیان‌هایش همه را بیدار کرد. چند نفری آمدیم بالای سرش. حسین وارد سنگر شد. بلافاصله چفیه را خیس کرد و گذاشت روی پیشانی‌اش. به ما گفت: برید بخوابید. من مواظبش هستم. موقع خوابیدن، نگاهم به رخت‌خواب حسین افتاد که هنوز دست نخورده بود. هر چه اصرار کردم، گفت: بیدار موندن برای من که هنوز نخوابیده‌ام، راحت‌تره. بسیجی تب‌دار، یک آن سر جایش نشست و پرسید: ساعت چنده؟ من باید الآن سر پست باشم. با پرس‌وجو معلوم شد درست می‌گوید. نوبت نگهبانی‌اش شروع شده بود. حسین، او را به من سپرد و به جای او رفت سر پست.