👤استاد عالی اهمیت حسن ظن به خدا... ✅منتظران ظهور @montazeranzohhor

_

تامیتونے تازنده‌ای گریہ‌کن‌ براحسین . .💔

⚠️ پدران و مادران، لطفا نگران فرزندانتان شوید ... فرزندانتان که با این مطالب آموزش می‌بینند را در چند سال آینده چگونه تصور می‌کنید؟! ✅منتظران ظهور @montazeranzohhor

جاماندگان اربعین 💔 #استوری ✅منتظران ظهور @montazeranzohhor

#تلنگر ❌ از خودمون سوال بپرسیم: کدوممون حاضریم همچین خونه ایی رو در اختیار زائری بزاریم که سرتا پاش خاکیه؟ چقدر دارن به دشمنی ایرانی و عراقی دامن میزنن و فتنه درست میکنن، چقدر فاصله ست بین فضای مجازی بادروغهای کثیفش وحقیقت های شیرین زندگی واقعی... #حب_الحسین_یجمعنا #اربعین ✅منتظران ظهور @montazeranzohhor

حال‌‌و‌روزم‌شده اونجای‌مداحـی آقا‌حسین‌طاهری که‌میگه آخه‌دلت‌میاد همه‌رفیقام‌بیان‌زیارتت جابمونم💔🚶🏾‍♂ آخ آخ دلمون بد شکست...(:💔

#شور ◽️ستون به ستون ، قدم به قدم... 🎤کربلایی مهدی رعنایی #اربعین ✅منتظران ظهور @montazeranzohhor

دلِ‌من‌لَڪ‌زَده‌تا ڪُنج‌حَرم‌گریہ‌ڪُنم... یڪ‌قَدم‌روضہ‌بخوانم یڪ‌قَدم‌گریہ‌ڪُنم💔:)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تڪ‌تڪ‌قدم‌هایمان را ، تا ڪربلا نذر آمدنت می‌ڪنیم جاده یڪصدا ... دعاے فرج خواهد شد ! الهی به حق حسین #اللهــم‌عجل‌لولیک‌الفرج

بی حوصله کانال های ایتا را بالا و پایین میکردم شاید مطلبی ، عکسی ، کلیپی یا هر چیز دیگه درمان این درد دوری بشه اما نبود هر چه گشتم چیزی را پیدا نکردم تا مرهم شود بر قلبی که از معشوقش دور است .. دستم را روی قلبم گذاشتم چند باری با صدایی که می‌لرزید سلام دادم .. برای آخرین بار زمزمه کردم : صَلَّى‌اللَّهُ عَلَیْکَ‌یَا أَبَا‌عَبْدِاللَّه

بغضم ترکید و خودم را به کنج اتاق رساندم چشمانم را با درد بستم حالا که از حرم دورم خودم را وسط بین الحرمین تصور کردم ... یه طرف حرم امام حسین و یه طرف حرم حضرت ابوالفضل .. وسط بین الحرمین با چشمانی تار سرم را به چپ و راست تکان میدادم .. دستم را روی سینه ام گذاشتم و سلام دادم .. این قشنگترین سلام عمرم بود .. چشمانم را باز کردم اشکانم راه بلد شده بودند و می‌دانستند چه موقع فرو بریزند.. نگاهم را دور تا دور اتاق تاریک چرخاندم کاش به جای پناه گرفتن به کنج این اتاق تکراری کنج ضریح باشم و انگشتانم پنجره های ضریح را در برگیرد .. (:💔