#تفکرانه👌
💥#دینت را به بهایی ناچیز #نفروش
فردی که #مقیم_لَندن بود، تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد. راننده بقیه پول را که برمیگرداند، 20 پنس اضافهتر میدهد!
میگفت: چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که 20 پنس اضافه را برگردانم یا نه. آخر سر بر خودم پیروز شدم و 20 پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را #زیاد_دادی. گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. پرسیدم: بابت چه؟
راننده گفت: میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و #مسلمان_شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر 20 پنس را پس دادید، بیایم. فردا خدمت میرسم!
👈آن فرد میگفت: ماشين كه رفت؛ تمام وجودم #دگرگون_شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به 20 پنس میفروختم.
https://eitaa.com/montazeranzohoor_m
#منتظران_ظهور
#جَمَل، تکرار میشود..
❌ #بصیرت_که_نباشد،
در میان غبار فتنهها، هم #خودت را گم میکنی هم #دینت را.
📌یک #تشخیص_اشتباه، هم دنیایت را بر باد میدهد، هم آخرتت را.
و تو میمانی و ابدیّتی که با #دستان_خودت آن را خراب کردهای!
✔️ #جمل، لغزشگاه بسیاری از بزرگان بود.
چیزی نمانده بود تا #زُبیر، مِنّا اهلالبیت باشد،
#اما قطبنمای دلش به جای خدا، رو به فرزندش چرخید و دستش از دامان علی #رها_شد.
⏳و جنگ جمل، #تکرار_میشود برای ما؛ همین امروز...
و گذشتن ما از این پرتگاهها، #بستگی به دلمان دارد؛ دلی که به #امام_خویش گِره زده باشیم یا به #متاعی_فانی از عالم خاک!
⚔ #ویژه_جنگ_جمل
https://eitaa.com/montazeranzohoor_m
#منتظران_ظهور