eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
480 دنبال‌کننده
30.3هزار عکس
8.7هزار ویدیو
121 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری @Shabnegar مدیر تبادل و تبلیغ نداریم❌❌ کانال مارا به دوستانتان معرفی بفرمایید برداشت از کانال با ذکر صلوات آزاد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
؛•┈┈••✾🌼 ﷽ 🌼✾••┈┈• «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ» «خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى‏ كند و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى ‏دهى، قرار بده» 📚 [امام صادق علیه السلام الكافي، ج‏2، ص: 534] هر و این "دعا" را بخوانید امام صادق علیه السلام در توصیه‌ای به داود رقی، دعای حفظ انسان از خطرات و بلایا را این گونه به او یاد دادند. •┈┈••✾🌼🍃 🌺 🍃🌼✾••┈┈•
💕🍃💕🍃💕🍃💕 *💟دعا برای شروع روز💟* *💙بسم الله الرحمن الرحیم💙* ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْظـَالـِمـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊 سلام بر مولاے مهربانے ڪہ آمدنش وعده ے حتمے خداست و سلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانے و قریب... السلام علیڪَ یاوعداللہ الذّے ضمنہ... 💚سلام بر وارث حیدر ڪرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ای که کشتی نجاتی،سلام آقاجان توقتیل العبراتی،سلام آقاجان مـن همان بی سروپایم که فقط میخواهم کربلاقبل وفاتی،سلام آقاجان 💔 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام صبحتون بخیر 🕊 آدینه خود را 🕊معطر می‌کنیم به 🕊عطر دل نشین صلوات 🖤بر حضرت محمد و خاندان مطهرش اَلّٰلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدْ وَ اٰلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَاحْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدٰائَهُمْ اَجْمَعیٖنْ. آمیٖن یٰا رَبَّ الْعٰالَمیٖنْ .                      💚 در پناه لطف خدا و عنایت حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و خاندان پاکش روزتون پر خیر و برکت ان‌شاءالله زیارت معصومین علیهما السلام روزی دنیا و آخرت شما ان‌شاءالله🕊 🕊 اللهم عجل لولیک الفرج🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 💞مادر💞 مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت:خب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم. گفتم:چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت:می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت:بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن! داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. ⁉️اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: 📌تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم: نفهمیدی کی بود؟ گفت: من اصلاً جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره . تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم .وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ 💞تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه! نفس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره 🖋آره عزيزم پدر و مادر از جمله اون نعمتهايی هستن كه دومي ندارن پس تا هستند قدرشون رو بدونيم 🌺