-715120895_2092088659.mp3
25.99M
🔍 #صوت_سخنرانی
🎤 سخنرانی
👈 استاد حسین انصاریان
▫️جلسه سوم
🌙 22 صفر 1445
📆 17 شهریور 1402
🏢 تهران، حسینیه هدایت
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯
💐شناخت نامه امام حسن مجتبی علیه السلام
💠نام مبارک: حسن علیه السلام
🔶لقب معروف: مجتبی علیه السلام
🔷کنیه شریف: ابو محمد علیه السلام
💠نام پدر: امیر المومنین علی علیه السلام
🔶نام مادر: صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام
🔷محل ولادت: مدینه منوره
💠تاریخ ولادت: 15 ماه مبارک رمضان سال 3 هجرت
🔶محل شهادت: مدینه منوره
🔷تاریخ شهادت: 28 ماه صفر سال 50 هجری
💠علت شهادت: مسمومیت به زهر
🔶محل دفن:مدینه منوره (قبرستان بقیع)
🔷نام قاتل: جعده همسرش دختر اشعث بن قیس «لعنه الله علیهما»
💠مدت امامت: نه سال و شش ماه
🔶مدت عمر: 47 سال و نه ماه و هفت روز
🔷دوران زندگی در سه بخش: عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدود 8 سال. ملازمت با پدر «حدود 37 سال» عصر امامت «10 سال»
💠تعدای از القاب آن حضرت: ولی، زکی، سید، کریم اهل بیت، طیب، برّ، عالم، حجه، سبط اکبر، شبل، وزیر، تقی، طور، سینین، مجتبی، مظلوم، غریب، مسموم، احسان، زاهد، رضی، شریف، علم، مطیع، حسن
🔶کنیه معروف: ابومحمد
بنا به روایتی شهادت امام در هفتم صفرسال ۵۰ هجری می باشد
4_5814433863836894958.mp3
6.29M
💿 قسمت هشتم کتاب صوتی #سه_دقیقه_در_قیامت
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
🔴 سه دقیقه در قیامت(قسمت ۷) ♻️ادامه ماجرا: 💠خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۸)
💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟
🔰خیلی دوست داشتم مثل تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.
بید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.
🔷 صدای خس پای من بر روی برف از دور شنیده میشد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند!
می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برگرفت و دنبال من آمد.
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!
🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت.
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.
من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!
ادامه دارد....
2023_09_09_22_21_03.mp3
8.55M
🌴 ورود به بحث
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
2023_09_09_22_31_03.mp3
10.2M
سوال : 1
رهبر انقلاب: ما اگر روایت نکنیم، دشمن روایت میکند
🔹ماموریت زینبی ما چیست؟!
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
2023_09_09_22_42_50.mp3
13.94M
قسمت دوم پاسخ به سوال: 1
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
2023_09_09_22_58_30.mp3
25.3M
قسمت سوم پاسخ به سوال : 1
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
2023_09_09_23_26_35.mp3
16.37M
قسمت چهارم پاسخ به سوال : 1
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
2023_09_09_23_45_11.mp3
12.96M
قسمت پنجم پاسخ به سوال : 1
👤استاد شب نگار
🎤پرسش و پاسخ
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr