eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
488 دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
112 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-518185213_-1261735615.mp3
5.38M
♨️یک عهد 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀 @montazeranzohooremamasr ╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-1396039935_-1917455195.mp3
5.03M
🔳 (ص) 🌴کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد 🌴چشم زهرا و علی بعد شما دریا شد 🎙 🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀 @montazeranzohooremamasr ╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1573920513_-7396991.mp3
3.21M
🔳 (ع) 🌴مهرت به کائنات برابر نمی شود 🌴داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود 🎙حاج 😭😭🖤🖤 🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀 @montazeranzohooremamasr ╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-85582079_1662276449.mp3
1.21M
♨️حجاب گفتاری 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀 @montazeranzohooremamasr ╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش پیکر شهید مدافع حرم مرتضی عطایی به صحبت‌های همسرش؛ وقتی پیکر شهید در واکنش به همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد. شهیدان زنده اند، نمرده اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت جنا شاقول، دختر شهید سوریه‌ای اهل فوعه و کفریا از حضور در ایران و دیدار با رهبر انقلاب؛ دختران ایرانی را پایبند به حجاب و چادر زینبی یافتم.
🔴مراقب باشید جدول دشمن را کامل نکنید ▪️اگر دیدید راهی که می‌روید کفار را خوشحال می‌کند یعنی همراه پیغمبر نیستید 🔻حضرت : 🔹باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم اشتباه نکنیم حق را با باطل عوضی نگیریم. قرآن معیار داده به ما. قرآن می‌فرماید که «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ» آیا ما با پیغمبر هستیم یا نیستیم؟ راه این است دیگر. 🔹علامت دارد؛ «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» اگر شما دیدید این راهی که داریم می‌رویم راهی است که کفّار را خوشحال می‌‌کند؛ بدانید که أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ نیستید. پس مع رسول اللّه نیستید، همراه پیغمبر نیستید. 🔹حواسمان باید جمع باشد. بدانیم چه کار می‌کنیم بدانیم چه می‌گوییم، حرفی که می‌زنیم در جهت نقشه‌ دشمن نباشد. جدول دشمن را کامل نکند. گاهی غفلت ممکن است بکند کسی یک حرکتی بکند یک حرفی بزند که جدول نقشه‌ دشمن را کامل کند، این خطرناک است. باید مراقبت کرد که این اتفاق نیفتد. اگر ما مراقب باشیم دشمن هیچ غلطی نمی‌تواند انجام بدهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۰) ✅در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضرب‌المثل بود آش نخورده و دهن سوخته! ♨ شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم... ♨چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط برایم گناه ایجاد کرد! خیلی سخت بود خیلی... 🔰 حساب و کتاب خود به دقت ادامه داشت اما زمانی که نقایص کارهایم را می‌دیدم، گرمای چپ گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد حرارتی که نزدیک بود و تمام بدنم را میسوزاند! 🔥همه جای بدنم می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم! 💥برای من جای تعجب بود چرا این سمت بدنم نمی‌سوزد.. جواب سوالم را بلافاصله فهمیدم. 💠از نوجوانی در جلسات فرهنگی مسجد حضور داشتم. پدرم به من توصیه می‌کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا و اهل بیت علیه السلام اشک میریزی ✨قدر این اشک را بدان و به سینه و صورت خود بکش من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه می‌کردند اشک خود را به صورت و سینه می کشیدم. ♦️حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدن نمی‌سوزد ✔️نکته دیگری که در آن واحد شاهد بودم به اشکال توبه به درگاه الهی بود و دقت کردم که برخی از گناهانم در کتاب اعمال نیست. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم... بعد از اینکه انسان از گناه توبه کند و دیگر سمتش نرود گناهانی که قبلاً مرتکب شده بود کاملا از اعمالش حذف می شود. 💥 حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است،اما از طلبکار خود بی اطلاع است با دادن رد مظالم برطرف می‌شود. 💠 اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند... اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند از ابتدای جوانی به حق‌الناس بیت المال بسیار اهمیت می دادم. لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی می‌کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم و یا اگر در طی روز کار شخصی یا تلفن شخصی داشتم، کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام می‌دادم. ✨ با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است. 🌷این موارد را در نامه عمل می دیدم.. 🍃 جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر که بیت المال بر گردن نداری وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می‌کردی! اتفاقا در همانجا کسانی را می‌دیدم که شدیداً گرفتار هستند گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیت‌المال! 🔴 این را هم بار دیگر اشاره کنم که بعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت. 💠 من به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من وفات کردن ببینم یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند. 🌿 یا اگه کسی را می‌دیدم لازم صحبت نبود به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد. ✔️ چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال و آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمامی مردم کشور حتی آنهایی که بعدها به دنیا می آیند حلالیت می طلبیدند!! ☘اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یک مطلبی برای من نوشته شده بود که خیلی وحشت کردم! ادامه دارد.... 🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀 @montazeranzohooremamasr ╰━⊰❀●❅🕯❈●¤●❈🏴❅●❀⊱━╯‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️حکایت عنایت امام زمان علیه السّلام است به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقی و نجات ایشان مرحوم آیت اللّه حائری نوشته اند: «آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقی که از شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دوبار برایم نقل کرد که در سال (1342) قمری، با پدرم راهی مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم. از تهران تا مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتی به شاهرود رسیدیم، قرار براین شد که قافله دو روز توقف کند. روز اول لباس های پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم لباس های خودم را شستم و حمام رفتم. از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال خستگی مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقداری که راه پیمودیم با خود اندیشه کردم که ساعتی کنار جاده بخوابم تا رفع خستگی شود و سپس خود را به قافله برسانم. به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب رویم را گرفته و خستگی برطرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود می رفتند پیدا شدند، یکی از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان داد. چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبی پیدا شد که در جنب آن قهوه خانه ای بود و درختان باصفایی در آن وجود داشت. داخل قهوه خانه رفتم و یک چایی خوردم؛ چون دو چای سه شاهی بود و من فقط دو شاهی داشتم، چای دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهی ندارم. قهوه چی گفت: باشد به همان دو شاهی دو چای بخور. از قهوه خانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و هنوز داخل منزلی که برای قافله ترتیب داده بودند نشده بود. آنها تمام شب راه آمده بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم. وقتی داستان را برای پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیه السّلام بوده است. مرحوم آقای حائری نوشته از آقای جاپلقی پرسیدم: آیا کسی از وجود قهوه خانه و استخر آب در آن منطقه اطلاع داشت؟ گفت: ابدا».[1][2] پی نوشت ها [1] تلخیص از نسخه خطى خاطرات و کتاب سرّ دلبران، ص 151. [2] کریمى، حسین، آیینه اسرار، 1جلد، مسجد مقدس جمکران - قم (ایران)، چاپ: 4، 1384 ه.ش. ➥ @bahjat_irib
❤️حکایت عنایت امام زمان علیه السّلام است به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقی و نجات ایشان مرحوم آیت اللّه حائری نوشته اند: «آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقی که از شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دوبار برایم نقل کرد که در سال (1342) قمری، با پدرم راهی مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم. از تهران تا مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتی به شاهرود رسیدیم، قرار براین شد که قافله دو روز توقف کند. روز اول لباس های پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم لباس های خودم را شستم و حمام رفتم. از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال خستگی مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقداری که راه پیمودیم با خود اندیشه کردم که ساعتی کنار جاده بخوابم تا رفع خستگی شود و سپس خود را به قافله برسانم. به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب رویم را گرفته و خستگی برطرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود می رفتند پیدا شدند، یکی از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان داد. چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبی پیدا شد که در جنب آن قهوه خانه ای بود و درختان باصفایی در آن وجود داشت. داخل قهوه خانه رفتم و یک چایی خوردم؛ چون دو چای سه شاهی بود و من فقط دو شاهی داشتم، چای دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهی ندارم. قهوه چی گفت: باشد به همان دو شاهی دو چای بخور. از قهوه خانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و هنوز داخل منزلی که برای قافله ترتیب داده بودند نشده بود. آنها تمام شب راه آمده بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم. وقتی داستان را برای پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیه السّلام بوده است. مرحوم آقای حائری نوشته از آقای جاپلقی پرسیدم: آیا کسی از وجود قهوه خانه و استخر آب در آن منطقه اطلاع داشت؟ گفت: ابدا».[1][2] پی نوشت ها [1] تلخیص از نسخه خطى خاطرات و کتاب سرّ دلبران، ص 151. [2] کریمى، حسین، آیینه اسرار، 1جلد، مسجد مقدس جمکران - قم (ایران)، چاپ: 4، 1384 ه.ش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 تمجید حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از همسر مرحومه و مکرمه شان در کل زندگی یک بار نگفت من کمبودی دارم هیچ وقت چیزی را یک دستی بدست من نداد همیشه با احترام ...