بیست و نُه از مه جمادی شد🥀
وقتش آمد عزا به پا بکنیم🥀
روز گریه بر امّ کلثوم است🖤
روضه خوان را بیا صدا بکنیم🖤
زینب دوّمی برای علیست🥀
دست زهرا به روی سر دارد🥀
همْ حسین و حسن برادرهاش🖤
با ابوفاضل او قمر دارد🖤
گرچه ما کم ز قدرِ او گفتیم🥀
او جلال و شکوهش افزون است🥀
گریه ام نذر گریه هایش شد🖤
او دلش بعدِ کربلا خون است🖤
هرگز از خاطرش نرفت آن داغ🥀
روضه اش، روضه های عاشوراست🥀
غارت خیمه را به چشمش دید🖤
در دلش خیمه ای ز غم برپاست🖤
همره قافله اسیری رفت🥀
کوفه و شام، سنگ کین خورد و🥀
دستِ او را به سلسله بستند🖤
پشتِ همْ، پشتِ همْ زمین خورد و🖤
کوفه وقتی که خطبه میخوانْد او🥀
چون علی بود، کوه غیرت بود🥀
زنده شد یاد خطبه ی زهرا🖤
حامی اهلبیت و عترت بود🖤
امّ کلثوم، امّ اشک و بُکاء🥀
وقف این غم نمود، جان خودش🥀
مرثیه خوان غربت یار است🖤
روضه را بشنو از زبان خودش🖤
قطعه قطعه، مقطّع و صد چاک🥀
پیکری مانْد روی خاک، آن روز🥀
از حسینم سر از قفا بردند🖤
صورتش بود پر ز خاک، آن روز🖤
هرگز این غم ز یاد من نرود🥀
کاروان سخت با تَعَب می رفت🥀
رأس پاکان به روی نیزه ز پیش🖤
با دوصد غم به نیمه شب می رفت🖤
رأس نورانی حسین چون ماه🥀
روشنی بخش راه قافله بود🥀
در پی سر، به سرْ زنان یک تن🖤
می دوید و به پایش آبله بود🖤
در سیاهی پهنه ی آن دشت🥀
تا رقیه ز جمع ما کم شد🥀
زجر ملعون به جستجویش رفت🖤
آن سه ساله از آن زمان خم شد🖤
#رحلت_حضرت_ام_کلثوم_تسلیت🏴🏴😭😭