⌛مُـنـتَـظِـࢪ تــُو = 1+312⌛
ܝߺࡄߋߺ ߊࡋࡋܣ ߊࡋܝܟߺߋߺܢߺ߭ ߊࡋܝܟߺܢߺ࡙ߋߺ ┏━━━━━━━━━💠━━━━━━━━━┓ سرگذشت حاج
ܝߺࡄߋߺ ߊࡋࡋܣ ߊࡋܝܟߺߋߺܢߺ߭ ߊࡋܝܟߺܢߺ࡙ߋߺ
┏━━━━━━━━━💠━━━━━━━━━┓
سرگذشت حاج ماشاءاللّه خدادادپور
شفا یافتهٔ امام حسین علیه السّلام
┗━━━━━━━━━🍀━━━━━━━━━┛
#قسمت_پنجم_سرگذشت_حاج_ماشاءاللّه_خدادادپور
همسايگان تصوّر میڪردند من مردهام و برای من بستگانم گريه میڪنند. بعضی از آنها صبح برای تشييع جنازهٔ من آمدند. ديدند من سالمم و شفا گرفتهام. همديگر را خبر ڪردند تا شفا يافتنِ مرا ببينند. برايم لباس و ڪفش آوردند.
تصميم گرفتم ظهرِ آن روز برای نماز جماعت، به مسجد جامع ڪرمان بروم. اوّلِ ظهر در صف جماعت شرڪت ڪردم، تا به امامتِ مرحوم آيت اللّٰه صالحی، نماز را به جماعت بخوانم.
در بينِ دو نماز، دو نفر از افرادی ڪه چند روز قبل به عيادتِ من آمده بودند، در دو طرفِ من نشسته بودند و با تعجّب به من نگاه میڪردند! يڪی به ديگری گفت:
اين جوان چقدر شبيهِ آقا ماشااللّه است!
ديگری گفت:
بيچاره آقا ماشااللّه در حالِ مرگ است. ڪارش تمام است. خدا او را شفا بدهد.
من گفتم:
خودم ماشااللّه نجّار هستم و خداوند به عنايتِ امام حسين مرا شفا داد.
مردم موضوع را فهميدند. دورم جمع شدند و میخواستند لباسهايم را پاره ڪنند، ولی آيت اللّٰه صالحی و عدّهای ديگر، مانع شدند.
روزِ بعد، دڪتر وڪيلی، ڪه سالها مرا معالجه میڪرد، متوجّه شد و مرا به بيمارستان فرستاد و يڪ آزمايش و عڪسبرداریِ ڪامل از من انجام داد.
دڪترها متعجّب شدند و دڪتر هرمانِ آلمانی، به دڪتر وڪيلی گفت:
چه دارويی برای اين تجويز ڪردی ڪه خوب شده؟ بگو تا ما برای همهٔ مريضهای مثلِ او تجويز ڪنيم.
دڪتر وڪيلی جواب داد:
جدّ من، أباعبداللّه الحسين علیه السّلام، او را شفا داده.
تمامِ دڪترها و پرستارها ڪه وضعِ مرا ديده بودند، شروع به گريه ڪردند.
دڪتر هرمانِ آلمانی گفت:
اين آقا از يڪ بچّهای ڪه تازه متولّد میشود، سالمتر است...!
👈🏼 ادامه دارد ان شاء اللّٰه.
┏━
💠@montazere_too
┗━━━━━━━━━━━
#حاج_ماشاءاللّه_خدادادپور