🔸زحمتی که برای دین کشیدند...
🔺تحصیل علم با گرسنگی!
▫️حجةالاسلام ناصرالدين کمره ای به نقل از پدرش میرزا #خليل_كمره_اي:
🔹در اوایل طلبگی در اراک، خرجی و خوراکم تمام شده بود، پول هم نداشتم و خجالت می کشیدم از کسی يک ريال قرض کنم، در نتیجه، صبح که بلند شدم ديدم هیچ پولی برای تهیه غذا ندارم. گفتم: حالا می روم درس؛ يکروز هم بدون صبحانه باشم. ظهر شد، ديدم باز همان وضع است؛ گفتم: حالا امروز روزه هستم.
🔸شب که شد باز هم چیزی نداشتم. آن شب هم گرسنه خوابیدم. فردا باز هم رفتم سر درس، در طی چهل وهشت ساعت، يک لقمه نان برای خوردن نداشتم. بعد از دو شبانه روز کامل، شب در حجره خوابیده بودم.
🌀 خواب ديدم پدرم از ولايت به سمت اراک می آيد و در داخل خورجین، مقداری نان و پنیر و گردو و کشمش و اين جور چیزها گذاشته بود.
⚡️در همین لحظات پدرم وارد شهر اراک شده بود و پرسان پرسان مدرسه سپهدار را پیدا کرده بود. مؤذن که اذان صبح را می گفت، در راه باز کرده و پدرم را به حجره من راهنمایی کرده بود.
🍁با صدای در از خواب بیدار شدم، وقتی پدرم را دیدم در اولین کلام گفتم: «پدر جان! اوّل کمی نان و پنیر بده بخورم». پدرم با دیدن گرسنگی من گريه اش گرفت.
♨️ #سیره_علما
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
به کانال مابپیوندید 👇🌷
کانال منتظِرِ منتظَر
https://eitaa.com/montazeremontazar59