eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سی_و_یکم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس _چشمامو بستم
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| _گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم... -اردلاݧ گفت❓ -آره دیگہ مگہ مریض نیستے❓ دستمو گذاشتم جلوے دهنم و چند تا سرفہ اے نمایشی کردم. دستم و گذاشتم رو سرمو گفتم چراااااا یکم ناخوش احوالم ... -آره معلومہ اسماء رنگتم پریده هااا چیکار میکنے با خودت _هیچے بابا یکم کاراے دانشگاه و اینجور چیزا زیاد شده بخاطر هموݧ -آها.خوب دیگہ چہ خبر❓درس و دانشگاه خوب پیش میره❓ -آره عزیزم.درس و دانشگاه تو چے❓ -اره خدا روشکر -خوب زهرا بشیـݧ اینجا برم دوتا چایے بیارم -نمیخواد اسماء زحمت نکش اومدم خودتو ببینم -بابا چہ زحمتے دو دیقہ اے اومدم.... _گوشیمو از رو تخت برداشتم و رفتم آشپز خونہ ماماݧ داشت میرفت بیروݧ -سلام ماماݧ -سلام دختر تو میاے نباید بیاے سلامے چیزے بدے❓ -ببخشید ماماݧ سرم درد میکرد -چرا چیزے شده❓ -حالا تو میخواے برے بیروݧ برو. -آره دارم با خانماے همسایہ میرم خرید واسہ زهرا میوه اینا ببر -چشم .ماماݧ _سریع شماره ے اردلاݧ و گرفتم الو اردلا❓کجایے تو❓واسہ چے الکے بہ زهرا گفتے مـݧ مریضم❓ -سلام علیکم چہ خبرتہ خواهر جا.نفس بگیر -آخہ ایـݧ مسخره بازیا چیہ در میارے اردلاݧ -إ چہ مسخره بازے گفتم شاید دلت براے دوستت تنگ شده _نخیر شما نگراݧ چیز دیگہ اے هستے. ببیـݧ اردلاݧ مـݧ کارے نمیتونم بکنم گفتہ باشم، ماماݧ باید با مادرش حرف بزنہ بعد -إ اسماء حالا تو آمارشو بگیر خواستگار اینا نداشتہ باشہ -خیلہ خب فقط تو بیا خونہ بہ حسابت میرسم. خدافظ _چاے و ریختم و میوه وپیش دستے رو آماده کردم و زهرا رو صدا کردم. -زهراااااا❓بیا حال.کسے نیست خونہ -بہ بہ اسماء خانم چہ چایے خوش رنگے دیگہ وقتشہ هاااا -خندیدم و گفتم آره دیگہ ...برو بشیـݧ رو مبل الاݧ میارم چادرتم در بیار کسے نیست -باشہ _خوب.چہ خبر زهرا❓ -سلامتے -چقدر،از درست مونده -یہ ترم دیگہ لیسانسمو میگیرم _إ بسلامتے ایشالا ، نمیخواے ازدواج کنے❓ دیر میشہ هاااا.میمونے خونتوݧ دیگہ از دست مام کارے بر نمیاد -چرا دیگہ بخاطر تو از امروز بهش فکر میکنم -إ زهراااا مسخره بازے در نیار جدے نمیخواے ازدواج کنے❓ -چرا خوب،ولے هنوز موردے کہ میخوام نیومده -مگہ تو چے میخواے❓ -خوب اسماء جا،براے مـݧ اعتقادات طرف مقابلم خیلے مهمہ،تو خوانواده ما ،فقط ماییم کہ مذهبے و مقیدیم خواستگاراے منم اکثرا زیاد پایپند ایـݧ اصول نیستند،سر همیـݧ قضیہ هم ما با خالمینا قطع رابطہ کردیم _إ چرا❓ -خالم خیلے دوست داشت مـݧ عروسش بشم ولے خوب مـݧ پسر خالم اصلا بهم نمیخوریم. -آهاݧ خب یادمہ چندتا خواستگار مذهبے هم داشتے از همیـݧ مسجد خودمو... -اره ولے خوب اوناهم همچیـݧ خوب نبودݧ -واااا زهرا سخت گیریا بعد ماماݧ بہ مـݧ میگہ. حتما منتظرے از ایـݧ برادرانے کہ شبیہ شهیداݧ زنده اند بیاݧ خواستگاریت _با دست زد پشتمو گفت: -اسماء قسمت هر چے باشہ هموݧ میشہ،اگہ یہ نفر واقا قسمت آدم باشہ همہ چے خود بخود پیش میره باور کـݧ مـݧ سختگیر نیستم. نمیدونم چرا یاد سجادے افتادم و گفتم:آهاݧ بلہ استفاده بردیم از صحبت هاتوݧ زهرا خانوم _خوب دیگہ مـݧ پاشم برم کلے کار دارم -إ کجا بودے حالا بموݧ واسہ شام. -ن دیگہ قربانت ،باید برم کار دارم -باشہ پس سلام برسوݧ بہ مامانتینا -چشم.حتما -تو هم بیا پیش ما خدافظ -چشم حتما خدافظ _اوووووف خدا بگم چیکارت نکنہ اردلاݧ رفتم اتاقم ولو شدم رو تخت و از خستگے خوابم برد با تکوݧ هاے اردلاݧ بیدار شدم _بیدار شو تنبل خانم ساعت ۱۰پاشو شام حاضره پتورو کشیدم رو سرمو گفتم : -شام نمیخورم پتو رو از روم کشیدو گفت: - خب نخور پاشو ببینم چیشد آمارشو گرفتے❓ -خندیدم و گفتم اهاݧ پس واسہ امار اومدے -خواستم یکم اذیتش کنم خیلے جدے بلند شدم و دستم و گذاشتم رو شونہ ے اردلاݧ و گفتم:خیلے دوسش داری❓ با یہ حالت مظلومانہ اے گفت :اووهووم سرمو انداختم پاییـݧ و با ناراحتے گفتم: -متاسفم اردلاݧ .یکے دیگرو دوست داره.باید فراموشش کنے... _دستمو از رو شونش برداشت و آهے کشیدو گفت بیا شام حاضره واز اتاق رفت بیروݧ ،سر سفره ے شام اردلاݧ همش باغذاش بازے میکرد ماماݧ نگراݧ پرسید :اردلاݧ چیزے شده❓غذارو دوست ندارے❓ _ماماݧ جاݧ اشتها ندارم -إ تو کہ گشنت بود تا الاݧ دلم براش سوخت بادست بهش اشاره دادم و بهش گفتم شوخے کردم چشماشو گرد کرد و انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تهدید تکوݧ دادو گفت: بہ حسابت میرسم.وشروع کرد بہ تند تند غذا خوردݧ ... اوݧ شب با ماماݧ صحبت کردم ماماݧ وقتے فهمید میخواست از خوشحالے بال دربیاره و قرار شد فردا با مادر زهرا صحبت کنہ انقد خوشحال بود کہ یادش رفت بپرسہ کہ امروز چیشد؟ •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ اگر بعد از یک هفته فکر کرن جوابتون منفیه ..... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄