#پلاڪ
بعضے وقتا
دل ❤️ ڪندن از چیزاے خوب
باعث میشه چیزاے بهترے بدست بیاری😍
▕شهـدا، گـاهی...نگاهے😔 ▕
#شهید_محسن_حججی
#قصه_ما_به_سر_رسیــــد
#ما_فراموش_نمیکنیم...
🕊▕ @Montazerzohor313313
#پلاڪ
زمسـتـان سال 63 بـود كہ با هـم ازدواج كرديم💍
از همان موقع برحسب نـياز به همراه حاج سعيد به شهرهاي مرزے كردستان رفتم،
23 سال زندگے مشتـرك 💞را در فضايـے آكنده از #معنويت و در خانواده پاسداري در كنار هم تجربه كرديم😇
هر كدام از فرزندان مان👶🏻
در يكے از شهرهاي مرزي متولد شده
و با توكل برخدا 🙏🏻و يارے خدا و با مشكلات جنگ و جبهـہ بزرگ شدند.
زندگے در آن شهرها سخت و دشوار بود😣
به طورے كه امنيت مالے و جانے نداشتيم😔
بارها به اتفاق بچه ها تا مرز شيميايي شـدن و شهادت پيش رفتيم😣😭
منتے نيـست،
هرچه بوده افتخارو خدمت بوده🙂
براي پايداری #نظام و #دين،
البته اگر خدا قبول كند😌💚
#شهید_قهارے
🌷 @Montazerzohor313313
#پلاڪ
_اینکه نمی شود بـــرادر من😠!
هروقت دوست داشتـے، می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست ،نمی آیی؛ رفت و آمد #خادم_مسجد_جمکران روی نظم و انضـباط است ،دل بخواهی نیست😤❗️
یا #تعهد_اخلاقی میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را خط بکش و وقت ما را هم نگیر😒.
وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی لبخـندی زد و گفت☺️: چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در #مسجد حاضر باشم.
پای #برگه_تعهد را امضـا کرد📝 و از اتاق بیرون آمدیم.
گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا میگفتی که به سوریـــــه رفته بودی😔...
سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که پیکر سوخـــته مهدی در آن بود؛ بلند #لبیک_یا_زینب(س) می گفت.😭💚
#شهید_مهدی_طهماسبے🌸
@Montazerzohor313313▕ 🌷
#پلاڪ
💟میوه خریدن شهید بابایی
یک شب که مهمان آمده بود رفت تا میوه بگیرد .
خودش وقتی خانه بود ، هر چقدر هم خسته از سرکارش برگشته بود، نمی گذاشت خرید بیرون را من بکنم . ☺️
برگشتن چند کیلو سیب کوچک و ناجور خریده بود . گفتم "این ها چیه گرفتی ؟ چه طور می شود گذاشت جلوی مهمان ؟😢
" گفت :"چه فرقی می کند ، بالام جان ؟ سیب پوستش را بگیری همه شان شکل هم می شوند.😇
"پیرمردی را آن جا دیده بود که بساط دارد و کسی سیب هایش را نمی خرد. رفته بود و همه اش را خریده بود .❤️
راوی👇🏻
#همسر_شهید_بابایی😍
@Montazerzohor313313▕🌷
#پلاڪ
رفتیم خریــد
ولی یک کلام با هم حرف نزدیم🙊
هم من خجالت میکشیدم هم محمد.
هرکاری بود با خواهرم هماهنگ میکرد.
فردای همان روز عقــد کردیم💍
محمد با لباس سپاه اومد
من هم با یڪ چادر و لباس سفید
نشستیم سرِ سفره عقـد ...
یک سفره ســاده
نان پنیر سبزی میوه و شیرینے😌
عقد ڪہ ڪردیم،اذان ظهر بود
وضو گرفتیم،رفتیم مسجد.👫
#همسرشهیدمحمداصغری_خواه ❤️
#عشق_خوب_استــ
#اگر_یار_خدایے_باشد
@Montazerzohor313313▕ 💙