eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌به جاے دینت برو خودت عوض ڪن!! ⚠️بابت این تصاویرمتاسفیم..اما لازمه!! @montzeran
4_6032910844365374850.mp3
3.32M
⚠️‍ تابلوها بی دلیل نصب نشده! چرا سرعتمون رو کم نمی کنیم؟ چرا احتیاط نمی‌کنیم؟🤔 اول @montzeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه مبعوث شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری در فیلم «محمد رسول الله» 🌷ویژه 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💚
💫چگونگی بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله ✅ بر اساس صحیح ترین روایت 🔸پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام میفرمایند: « حضرت محمد صلی الله علیه و آله هر روز به كوه حرا میرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مینگریست و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى ‏آموخت. ازآنچه می دید، به یاد عظمت‏ خداى آفریننده مى ‏افتاد. آنگاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى ‏ورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت. 🔸در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. در آن لحظه محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل كه در هاله ‏اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟ جبرئیل گفت: « نام خدایت را بخوان كه جهان و جهانیان را آفرید. خدایى كه انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان كه خدایت‏ بزرگ است. خدایى كه به انسان چیزهایى یاد داد كه نمیدانست.‏» پیك وحى، رسالت ‏خود را به انجام رسانید، و به آسمان‏ها بالا رفت. 🔸پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود كه از شكوه و عظمت خداوند حكایت مى‏ كرد، بیهوش شد، و دچار تب گردید. در این وقت ‏خداوند اراده كرد به وى نیروى بیشترى عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. 🔸به پیامبر(ص) خطاب شد: از قریش و سركشان عرب ناراحت مباش كه به زودی خدایت تو را به عالى ‏ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد. پس از آن نیز پیروانت‏ به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب علیه السلام از نعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان میگردند. دانش‏ هاى تو به وسیله دروازه شهر حكمت و دانش على بن ابی طالب در میان بندگان و شهرها و كشورها منتشر میگردد. به زودى دیدگانت ‏به وجود دخترت فاطمه سلام الله علیها روشن می‏شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین كه سروران بهشتیان خواهند بود، پدید می ‏آیند. به زودی دین تو در نقاط جهان گسترش می ‏یابد. دوستان تو و برادرت على(علیه السلام) پاداش بزرگى خواهند یافت. پرچم حمد را به دست تو می‏دهیم، و تو آن را به برادرت على میسپارى. پرچمى كه در سراى دیگر، همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد می ‏آیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود. 🔸پیامبر(ص) پس از شنیدن این سخنان گفت: " خدایا! این على بن ابیطالب كه او را به من وعده می‏دهى كیست؟ آیا او همان پسرعموی من است؟" ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است كه به وسیله او این دین را پایدار میگردانم، و بعد از تو بر همه پیروانت ‏برترى خواهد داشت. 📚منابع: بحارالانوار،علامه مجلسى، ج۱۸، ص۲۰۵ و ج۱۷ ص۳۰۹چاپ جدید. تاریخ اسلام علی دوانی سایت تبیان
⚪️ ما موظف به وضو گرفتن قبل هر عبادت هستیم و برای دائم الوضو بودن برکات عجیبی ذکر شده، پیشوایان پاک ما توصیه به شستن دست قبل و بعد غذا فرموده اند و پاکیزگی و نظافت بسیار مهم است تا جایی که می فرمایند: النظافة من الإيمان: پاکیزگی از نشانه های ایمان است! آنوقت بهداشت جهانی می خواهد به ما آموزش شستن دست بدهد! ⚪️ این روایت طبی(درون تصویر) بیش از ۲۰ منبع دارد و در ۳ کتاب از معتبر ترین کتب شیعه(کتب اربعه) آمده و بعضی علما می گویند روایات طبی و طب اسلامی سند ندارد!
کانال انس با صحیفه سجادیه @SAHIFE2 دعا در پیش¬امدهای ناخوشایند و هنگام غم و اندوه.pdf
353.4K
◀️دعای صحیفه سجادیه 📋کفعمى در کتاب «مصباح» دعایى نقل کرده و فرموده است: سیّد ابن طاووس این دعا را براى ایمن شدن‏ از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل‏تنگى ذکر کرده و آن از دعاهاى صحیفه سجّادیه است و فرموده: پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودى آن را بخوان. مرحوم عارف وارسته (ره) آن را در نمازشان می‌خواندند و بزرگان هم بعضا آنرا در قنوت نمازها و در زیارت مشاهد مشرفه قرائت می‌فرمایند.
منتظران گناه نمیکنند
🌷 پخش زنده بیانات رهبر معظم انقلاب با ملت شریف ایران فردا (یکشنبه) ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه از شبکه خبر
🚨بیانات رهبر معظم انقلاب با ملت شریف ایران (یکشنبه) ۳فروردین ساعت ۱۱:۳۰ به صورت زنده از شبکه خبر پخش می‌شود
سخنان رهبری از شبکه خبر شروع شد
990103_ سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.mp3
11.9M
🔊 صوت کامل سخنرانی امروز رهبر معظم انقلاب به مناسبت فرارسیدن سال نو و عید مبعث پیامبر اعظم صلی‌الله علیه‌و آله ✅ به نکات بسیار مهمی اشاره فرمودند، حتما گوش بدید 🔸مراسم سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب که هر سال در روز اول سال نو و در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شد، به علت توصیه‌های بهداشتی برای جلوگیری از گسترش کرونا امسال در مشهد مقدس برگزار نشد و این سخنرانی جایگزین آن شد.
منتظران گناه نمیکنند
🌷 پخش زنده بیانات رهبر معظم انقلاب با ملت شریف ایران فردا (یکشنبه) ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه از شبکه خبر
آیه ای رهبر انقلاب به ان اشاره کرده 👇👇 🔴 علامت هايى از سوی خداوند برای امتحان مومنان قبل از ظهور امام مهدی عجل الله فرجه الشریف. ... ✨سوره ى بقره [آيه ى ۱۵۶] 📖لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ، وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ✍و البتّه شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كم بود اموال و جان‌ها و ثمرات مى آزماييم و شكيبايان را مژده ده. ☀️حضرت ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليه السّلام كه فرمود: 🔴همانا قبل از [ ] حضرت قائم عليه السّلام علامت هايى هست از سوى خداوند براى امتحان مؤمنان. عرضه داشتم: آن‌ها چيستند ✍فرمودند: آن فرموده ى خداى- عزّ و جلّ- است: و البتّه شما را به چيزى از و و كم بودى از امول و جان‌ها و ثمرات مى آزماييم و شكيبايان را مژده ده . ✍فرمود: و البتّه شما را مى آزماييم يعنى مؤمنان را به چيزى از ترس از فرمان روايان فلان خاندان در اواخر سلطنتشان و گرسنگى به نرخ هايشان و كم بودى از اموال فساد و تجارت‌ها و كمى سود آن‌ها و جان ها و مرگى زودرس و ثمرات كمى رشد گياهان كاهش و كم شدن ميوه ها، و شكيبايان را مژده بده در آن هنگام به خروج قائم عليه السّلام. به من فرمود: «اى محمّد، اين است تأويل آن. ✍همانا خداى- عزّ و جلّ- مى فرمايد؛ و تأويل آن را نمى داند جز خداوند و راسخان در علم. ☀️حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام فرمود: 🔴 پيش از ( ) قائم سالى خواهد بود كه مردم در آن گرسنگى كشند و ترس شديدى از جهت كشتار به آنان رسد و در اموال و جان‌ها و كم بودى حاصل گردد و البتّه اين در كتاب خدا به روشنى آمده است. ✍ سپس اين آيه را تلاوت كرد: و البتّه شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كم بودى از اموال و جان‌ها و ثمرات مى آزماييم و شكيبايان را مژده ده. 📙کتاب الغیبه نعمانی باب ۱۴ح۵،۶ 🔴 قبل از ظهور امام مهدی عج چه کسی امروزه میتواند منکر تحقق این علامتها باشد ⁉️ آیا ما شاهد تحقق این علامت ها نیستیم ⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند برگشت سمتم خواهر گلم تو پله برقیا چادرت رو جمع کن حواست باشه. بعدم سرعتشو کم کرد و وقتی من بهش رسیدم دستمو گرفت. الهی من قوربون داداشم بشم که انقدر مهربونه . کلا خانواده من از این جماعت مذهبیون راهشون جدا بود از نظر اخلاقی.ابجی خانم شما باید با مامان بری اینجارو. همراه مامان شدم. رفتم به سمت یه حالت چادر مانند پارچه سرمه ایش,که به سیاهی میزد رو کنار زد و وارد شد. منم گیج و منگ دنبالش رفتم. وقتی تو صف بودیم فهمیدم اینجا کیفارو میگردن. وقتی جلو رفتم و به خانمی که رو صندلی بود رسیدم بهم لبخند زد و گفت عزیزم میشه گوشیتو روشن کنی ؟ منم گیج روشن کردم. بعد هم یه دستمال به سمتم گرفت وبا لبخند گفت لطفا آرایشتو پاک کن خانمی. اومدم بگم چرا که مامان از پشت اومد گفت چشم و منو هل داد به سمت بیرون. منم همینجوری مثله بچه اردک دنبالش راه افتادم با این که میدونستم الان اگه غر بزنم امیر علی و مامان اینا ناراحت میشن ولی دیگه اعصابم داشت خرد میشد تقریبا بالای پله برقی بودیم که اومدم لب باز کنم که دوباره چشمم به همون گنبد طلا افتاد و لب گزیدم. این صحن و سرا چی داشت که منو اینجوری,مجذوب خودش کرده بود؟ هی خدا. بیخیال غر زدن شدم و چشم دوختم به اون گنبد طلایی بزرگ. صدای عمو تو گوشم پیچید بابات اینا بیکارن پا میشن میرن مشهدا. که چی اخه؟ مثلا حالا شاید شاید یکی دو سه هزار سال پیش فوت کرده اونجا خاکش,کردن رفته دیگه حالا که چی هی پاشن برن اونجا که مثلا حاجت بگیرن چه مسخره ؛ و بعدش صدای قهقش. حالا من یکم درگیر بودم بین آرامشی که داشتم و حرفای عمو. شاید تغییرات من از اول به خاطر این بود که بابا برای عمو احترام خاصی قائل بود و وقتی عمو میخواست منو ببره پیش خودش مانعش نمیشد هر چند ناراضی بود. صدایی منو از افکار خودم بیرون اورد : دخترم ، دخترم. _بله؟ _ لطف میکنید کمی اون طرف تر بایستید وسط راه وایستادید. برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم جلوی پله برقی وایسادم. پس مامان اینا کوشن ؟ چشم گردوندم اون اطراف دیدم همشون یکم اون طرف تر تو حس و حال خودشونن . ببخشیدی گفتم و به سمتشون رفتم. هووووف چقدر گرم بود این چادر هم که دیگه شده بود غوز بالا غوز.
اه اه چیه بر میدارن خودشون رو بقچه پیچ میکنن که چی آخه. رفتم سمت مامان و بابا. امیرعلی پیششون نبود. دیدم روبه روی یه بنر وایسادن و دارن میخوننش. یه زیارت نامه بود فکر کنم . _مامان. امیرعلی کو؟ مامان که خوندنش تموم شد برگشت سمت من و با همون لبخند مخصوص خودش گفت _ داداشت عادت داره وقتی میاد اینجا کلا از ما جدا میشه خودش تنها میره . ولی الان گفت میره سریع تا قبل از نماز یه زیارت میکنه و میاد که پیش هم باشید. هی من میگم این داداشم زیادی خوبه میگین نه ( البته کسی جرات نداره بگه نه) . مامان بابا راه افتادن و منم دنبالشون. از چندتا محوطه که ظاهرا اسمش صحن بود گذشتیم و رسیدیم به......... دیگه کاملا زبونم بند اومد . وای چقدر اینجا نورانی و قشنگ بود. درسته 11 سال پیش اومده بودم اما هیچی از اینجا یادم نمیومد. یه دفعه دستم توسط یکی کشیده شد و مصادف شد با جیغ کشیدنه من. مامان _ عه چته ؟ سر راه وایسادی کشیدمت اینور. بیخیال سکته کردنم شدم و با لرزشی که نه تنها تو صدام بود بلکه تو دلمم بود گفتم: _ مامان اون که شبیه پنجرس اون گوشه چیه ؟ اون که اون وسطه چیه؟ مامان _ اون پنجره فولاده همون جایی که باعث حاجت گرفتن خیلیا شده از جمله خود من. اون چیزی هم که اون وسطه سقا خونس. غوغایی تو دلم به پا شده بود. یه آرامش خاصی داشتم. بی توجه به مامان که داشت صدام میکرد به سمت همون پنجره مانند که الان فهمیده بودم اسمش پنجره فولاده رفتم. خیلی شلوغ بود. به زور خودمو به جلو کشوندم جوری که قشنگ چسبیده بودم بهش. سرم رو بهش تکیه دادم و ناخوداگاه با سیل اشکام رو به رو شدم. نمیدونم دلیلش چیه ولی حس خوبی داشتم. احساس سبک بودن. نفهمیدم که چی شد اما احساس کردم یکی اینجاست که منتظره تا حرفامو بشنوه . یکی که میتونه آرامشی باشه برای دل خسته من. شروع کردم گفتم هرچی که بود و نبود. از تک تک لحظه های زندگیم. از همه چی ، از همه جا. چیزایی که تا الان به هیچ کس نگفته بودم چون نمیخواستم غرورمو بشکنم اما انگار اون نیرویی که منو وادار به درد و دل میکرد چیزی به اسم غرور براش معنی نداشت.
بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود تموم شد از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم. جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید. مامان _ حانیه کجایی مامان ؟ _ دوباره حانیه ؟ مامان گریه کردی؟ مامان _خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟ _ نمیدونم 😐 مامان _ یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه. _ باشه. بای راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم. مامان _ قبول باشه. بیا عزیزم. _ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟ مامان _ زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم. _ کجا؟ مامان _ هتل _ به این زودی؟ مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم. چییییی؟؟؟؟؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی. _ مامان امیر کجاس؟ مامان_ اون حرم میمونه. دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ. . . . . . چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت 10 شب بود . 7 تا تماس بی پاسخ از مامان 5 تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به??? بابا. بابا _ سلام خانم. ساعت خواب. _ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟؟ بابا_ حرم. _ منو چرا نبردید پس؟؟؟؟؟ بابا _ والا ما هرچقدر صدات کردیم بیدار نشدی چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت. _ مرسی بابااااای گلم. بابای سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم . . . . . . بابا_ یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن. شماره مامانو گرفتم. _ سلام. مامان کجایید؟ مامان _ همون جایی که نشسته بودیم. _ باشه. الان میایم. _ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید . با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودن . بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم توش . و دنبالش راه افتادم . از دور مامانو و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن و دیدم. حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم . _ سلاااااام. امیرعلی با لبخند جوابمو داد و مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد . وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم . . . . _ امیر امیرعلی_جانم؟ _ بهشت که میگن هینجاست ؟ توقع این سوال رو ازم نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد . امیر علی_ حانیه درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری . _ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره . امیرعلی_ اره خوب اینجا بهشت زمینه عزیزم.
این سه روز مثله برق و باد گذشت و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بودیم. نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی داشتم. انگار الان یه دوست صمیمی پیدا کرده بودم. یه احساس آرامشی داشتم که وقتی با حرفای عمو مقایسه میکردم در تناقص کامل بود. راستش به حرفاش شک کرده بودم چون احساسم یه چیز دیگه میگفت و حرفای عمو چیز دیگه ای...... حالا لحظه خداحافظی بود. یه غم خاصی تو دلم بود مثله وقتی که از یه دوست جدا میشی نمیدونم چه حسی بود ؟ برای چی بود ؟ ولی یه حس غریبی نمیذاشت برم. هه منی که تو این چند ساله اصلا امام رضا رو فراموش کردم و هر شناختی داشتم برای 10 ،11 سال پیش بود حالا برام شده بود یه دوست که درد و دل باهاش برام سراسر آرامش بود اما حالا داشتم از این دوست صمیمی که دوستیش از جنس عشق بود جدا میشدم. رو به روی ضریح وایسادم و گفتم امام رضا ممنون بابت همه چی ، بابت اینکه بهترین دوستم شدی ، بابت گوش دادن به درد و دلام ، و و و و..... کاش خیلی زود بازم بیام. یه بار دیگه چشمم و دوختم به اون ضریح نورانی که تا قبل از اینکه بیام اینجا برام یه جای بی اهمیت و معمولی بود ولی حالا شده بود مرحم دردام. زیر لب خداحافظ گفتم و رفتم بیرون. با مامان اینا دم سقاخونه قرار گذاشته بودیم . رفتم همه اومده بودن و منتظر من بودن. امیرعلی چشماش قرمز شده بود و معلوم بود حسابی گریه کرده. اما هنوز هم لبخند رو لبش بود. با دیدن من لبخندش پررنگ تر شد و گفت: قبول باشه آبجی خانم. یه لبخند محو تحویلش دادم خب حوصله نداشتم اصلا. دلم نمیخواست برگردم. امیرعلی یه پارچه سبز گرفت طرفم. امیرعلی_ اینو یادگاری از اینجا نگه دار تبرک شدس. _ امیر میدونی که من به تبرک و این چیزا اعتقاد ندارم. امیرعلی_ خواهری خوب منم گفتم یادگاری نگفتم برای تبرک که. یه لبخند زدم و گفتم: ممنون. بابا_ خوب دیگه بریم. دوباره برگشتم و با غم به گنبد طلا نگاه کردم . دیگه باید بریم.... هی . . . با صدای امیرعلی چشامو باز کردم. امیرعلی_ خواهری پاشو گوشیت داره زنگ میزنه. _ کیه؟ امیرعلی_ نمیدونم. با دیدن اسم عمو ناخوداگاه لبخند زدم اما با یاد آوری اینکه اگه الان از حس خوبم براش بگم مسخره میکنه لبخندم محو شد. _ جونم؟ عمو_ سلام تانیا خانم. چه خبر؟ نرفتی اونجا چادری بشی برگردی که ؟ هههههه _ عمو نفس بکش. نخیر چادری نشدم . شما چه خبر؟ زن عمو خوبه ؟ عمو_ طلاق گرفتیم. با صدای بلند که بیشتر به داد شبیه بود گفتم _ چییییییییی؟ یه دفعه مامان و امیرعلی و بابا با ترس برگشتن سمتم و اگه بابا زود به خودش نیمده بود صددرصد تصادف کرده بودیم. عمو_ عههه. کر شدم. خوب طلاق گرفتیم دیگه. کلا تو این 2. 3 سال آخر دلمو زده بود به زور تحملش میکردم ... کلا تو شوک بودم. عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوستش با اون دوستش تو این آرایشگاه تو اون آرایشگاه. بود و نبودش برای من فرقی نداره جز اینکه یه خرج اضافه از رو دوشم برداشته میشه همشم لازم نیست به یکی جواب پس بدم .... _ ولی عمو شما که عاشق همدیگه بودید برای ازواج باهم رو حرف آقاجون و مامان جون وایسادید چون نمیذاشتن با دوستت ازدواج کنی پس حالا؟ عمو_ بیخیال تانیا. خودت داری میگی بودید دیگه نبودیم دیگه.حالا میخوام عوضش کنم ههه دیگه چخبرا؟ _ مگه لباسه که عوضش کنی عمو بحث یه عمر زندگیه . عمو _ تانی گفتم بیخیال عمو. اصلا من خودمم از یکی دیگه خوشم اومده یه یه سالی میشه باهم دوستیم شاید باهم ازدواج کنیم. حالا اومدی باهم آشنا میشید. نمیدونم چرا یه لحظه از عمویی که عاشقش بودم بدم اومد. یعنی چی وقتی زن داره با یکی دیگه دوست بوده. _ باشه عمو. فعلا من کار دارم بعدا حرف میزنیم. عمو_ باشه بای . توقع داشتم وقتی قطع کردم همه ازم سوال کنن ولی حواسم نبود خانواده من کلا با دخالت تو زندگی دیگران مشکل داشتن. خودم شروع کردم و از سیر تا پیاز براشون گفتم. خیلی ناراحت شدن و در آخر : بابا_ دخترم دیگه کمتر باید بری خونه عموت؛ درست نیست . نمیدونم چرا خودمم دیگه دوست نداشتم برم اونجا. از وقتی رفتم مشهد و اون حس و حال تجربه کردم احساس میکنم شاید حرفای عمو درست نباشه یه شک و تردیدی تو دلم ایجاد شده الانم که فهمیدم عموم یه آدم هوس بازه. عمو و زن عمو با هم دوست بودن وقتی خواستن ازدواج کنن و آقاجون و مامان جون فهمیدن دوستن کلی ناراحت شدن و اجازه ازدواج ندادن اما بلاخره باهم ازدواج کردن حالا بعد از این همه زندگی به همین راحتی شریک زندگیشونو عوض کردن.
✅ ترجمه آیه نصب‌شده در حسینیه امام خمینی (ره) إنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ رحمت‏ خدا به نيكوكاران نزديک است 📖 سوره اعراف آیه ۵۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ روشنگری رهبر معظم انقلاب درباره پیشنهاد کمک آمریکا به ایران در مورد کرونا
🌷گزیده ای از بیانات مهم و روشنگرانه رهبر معظم انقلاب به مناسبت فرارسیدن سال نو و عید مبعث پیامبر اعظم صلی‌الله علیه‌و آله بخش اول 🔸عمل به حقایق بعثت بویژه «صبر و استقامت» تنها راه رسیدن ملت شریف ایران عزیز به قله رفیع پیشرفت و قدرت است. 🔸امسال از دیدار با مردم و حضور در حرم رضوی محروم هستیم اما دل هایمان همچون همیشه با یاد امام رئوف مأنوس است. 🔸عده‌ای گمان می‌کنند که خاستگاه مفاهیمی نظیر آزادی و عدالت اجتماعی غرب است اما غرب تنها سه چهار قرن است که با این مفاهیم آشنا شده در حالی‌که اسلام، ۱۴۰۰ سال قبل این مفاهیم را به بشریت هدیه کرده است. 🔸اگر قدرت سیاسی شکل نگیرد قلدرها، مستکبران، مخالفان آزادی و عدالت و دیگر دشمنان بشر، و نیز برخی ویژگی‌ها نظیر تنبلی اجازه نمی‌دهد مفاهیم و ارزش‌ها و احکام محقق شود و انسان در مسیر نجات و پیشرفت حرکت کند، به همین علت بود که پیامبر خاتم در اولین فرصت ممکن و در هجرت به مدینه، تشکیل حکومت داد. 🔸امام خمینی(ره) با درک بسیار عمیق از حقایق اسلام، دقیقاً به نسخه بعثت عمل کرد و با ایمان عمیق و توکلِ مبنایی خود و تکیه بر مردم مؤمن ایران علیه رژیم فاسد، ظالم وابسته پهلوی به‌پا خاست و نظام اسلامی را شکل داد تا بر اساس معارف، ارزش‌ها و احکام بعثت، ملت ایران را در مسیر فلاح و رستگاری قرار دهد. 🔸این یک واقعیت است که مردم ایران با وجود برخی ظواهر، از ایمان عمیق و راسخ برخوردارند و امام خمینی نیز با درک این حقیقت زیبا معجزه انقلاب اسلامی را محقق کرد. 🔸طبیعت اسلام پیشرفت و قوی‌تر شدن است و اگر امروز نیز صادقانه به نسخه بعثت عمل کنیم، می توانیم ایران را از ابعاد مختلف به قله‌های رفیع برسانیم و در افقی دورتر، تمدن اسلامی را محقق کنیم. ( ۳فروردین۱۳۹۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقام معظم رهبری : 🔸از دشمنی ها نباید تعجب کرد. سیستم های اطلاعاتی برخی کشورها بر علیه ما با هم همکاری می کنند. 🔸در صدر اسلام هم دشمنان از قبایل مختلف بر علیه مسلمانان هم دست بودند. این دشمنی به تقویت اعتقاد مسلمانان منتهی شد.
🌷گزیده ای از بیانات مهم و روشنگرانه رهبر معظم انقلاب بخش دوم 🔸این ویروس که تقریباً همه کشورهای دنیا را گرفتار کرده و برخی کشورها حقایق را درباره این بیماری و تلفات آن می‌گویند و برخی هم پنهان‌کاری می‌کنند. 🔸 مصداق آیه شریفه قرآن یعنی ابتلا با خوف و ترس، مشکلات اقتصادی و گرفته‌شدن جانها است اما خداوند متعال در مقابل این ابتلا نیز به صبر توصیه می‌کند. 🔸صبر در اینجا به معنای انجام درست و عاقلانه کارها یعنی عمل به دستورها و توصیه‌های مسئولان ذی‌ربط برای حفظ جان خود و مردم کشور و کنترل این بیماری خطرناک است. 🔸ظرفیتهای کشور بسیار زیاد است ولی مهم آن است که مسئولان این ظرفیتها را شناسایی کنند و در همه بخشها افراد جوان، مؤمن، با انگیزه و متشرّع به‌کار گرفته شوند. 🔸قوی‌شدن شامل ابعاد اقتصادی، علمی، فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی هم می‌شود. 🔸جهش تولید، از ابزارهای قدرت است. از قاچاق و واردات بی رویه جلوگیری شود. به تولیدکننده کمک شود. امسال این کارها باید انجام شود. 🔸قوت در فضای مجازی حیاتی است. 🔸ان شاء الله خداوند متعال هر چه زودتر این بلا(کرونا) را از ملت ایران و ملتهای مسلمان و همه بشریت دفع کند. (۳فروردین۱۳۹۹)