eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
نـام: آقـا َشغل:حکومت بر دل ما جایگاه:نائب‌صاحب‌الزمان محل سکونت:جاودان در قلب ما نتیجه‌ پلک‌ زدن:یکسان ‌شدن ‌دشمن ‌با‌ خاک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا به حرمت این وقت اذان و به حق حضرت زینب(س) در فرج آقا صاحب الزمان(عج) تعجیل فرما. 🍃🌼خدایا به حق پنج تن آل عبا(ع) نایب بر حق امام زمان(عج) (امام خامنه ای) را تا ظهور حضرت مهدی(عج) حفظ و سالم نگه دار 🍃🌼خدایا ایران تنها کشوریست که از گلدسته های آن ندای اشهد ان علی ولی الله فریاد زده می شود ، تو را به حق نام مقدس امیرالمونین حضرت علی ع این فریاد را از ما مگیر و کشورمان را در مقابل تهدیدات دشمنان حفظ و حراست بفرما 🍃🌼خدایا تورا به حق خانم حضرت فاطمه زهرا(س) پشیمانی و توبه از گناه را از بنده گنهکارت به (عظمت و بخشندگیت) قبول بفرما 🍃🌼خدایا تو را به حق غربت امام هشتم قرض همه مقروضین علی الخصوص آمین گویان را هرچه زودتر ادا بفرما 🍃🌼خدایا تو را به حق حضرت علی اصغر(ع) همه بیماران را شفای عاجل عنایت بفرما 🍃🌼خدایا تو را به حق خون پاک شهدای اسلام مشکلات و گره های مادی و معنوی همه مسلمین جهان علی الخصوص آمین گویان را به دست بابرکت حضرت ابوالفضل العباس ع مرتفع بگردان 🌼آمین یا رب العالمین🌼
داداش رضا نمی‌دونم میشناسید یانه کسی هست تحول یافته حتی تو لاک تاجیغ تا خدا اومده قبلا ویک کانال دارد در تلگرام واقعا مطالبش عالیه حالا می‌خوام بگم امروز تولد فاطمه خانوم همسر داداش رضا هست داداش رضا تو سایتش درمورد همسرشون گفته 👇👇👇👇👇👇👇 https://dadashreza.com/abji-fatemeh/
منتظران گناه نمیکنند
داداش رضا نمی‌دونم میشناسید یانه کسی هست تحول یافته حتی تو لاک تاجیغ تا خدا اومده قبلا ویک کانال
داستان تحول داداش رضا : سلام...رضا هستم. متولد 19 مرداد سال 1393 و دقیقا پنج سالمه ! شاید از نگاه خیلی ها من 26 سالم باشه...اما خودم به همه میگم پنج سالمه... تعجبی هم نداره...چون از نظر من سن آدما از لحظه ای که مامانشون اونارو به دنیا میاره حساب نمیشه...بلکه عمر آدما از زمانی آغاز میشه که دوباره به خودشون میان و میخوان به تموم چیزایی که شنیده بودن شک کنن و زندگی خودشونو از صفر بسازن !
من از یه خونواده نسبتا غیر مذهبی به دنیا اومدم و متاسفانه از همون بچگی خلا عاطفی داشتم...یعنی کلا کسی بهم محبت نمیکرد و از طرفی پدرم چون یکم اعصابش خرابه مدام منو تحقیر میکرد و میزد... با اینکه خیلی پسر آروم وساده و صادقی بودم اما کلا کسی بهم توجه نمیکرد و ماجرای تلخ من از جایی شروع شد که از همون سن های کم بلوغ زودراس داشتم و از سن 8 سالگی تموم مسائل جنسی رو میدونستم و تو ذهنم مدام فکر جنسی میکردم. وقتی 13 سالم شد تو مدرسه دوستام بهم یه سیدی فیلم پورن دادن که از همون موقع شروع کردم به دیدن اینجور فیلما... به دلیل داشتن یه ذهن تخیل پرداز قوی ... این تصاویر جنسی مدام با من بود و روز به روز منو بیشتر به سمت خودش میکشید... اوایل از رو کنجکاوی و شیطنت بود...اما بعدا کم کم تبدیل به نیاز شد.. تقریبا از 15 سالگی بود که ذهنم کاملا آلوده شده بود و چون همزمان هم خلا عاطفی داشتم و عزت نفس نداشتم یه جورایی اشتباهاتم تو زندگی شروع شد و عملا استارت کج رویم خورده شد...
من تو 15 سالگی یه چهره جذاب داشتم که نمیدونم چرا دخترا خیلی از من خوششون میومد. کلا تو نوجوونی خیلی خوشگل بودم.اینو همه بهم میگفتن... ولی خب...این برای منی که خلاء عاطفی داشتم زیاد خوب نبود...آخه وقتی کسی بهم محبت میکرد خوشم میومد... یکی از دلایلی که به سمت دختر ها کشش پیدا کردم همین بود...چون بهم توجه میکردن ... تو خونه همش دعوا و استرس بود...ولی وقتی بیرون میرفتم دخترا نگام میکردن و من خوشم میومد...بخاطر همین سعی میکردم لباسای قشنگ بپوشم تا بیشتر نگام کنن.
واقعا کسی بهم تو خونه محبت نمیکرد.همیشه با دعوای پدر مادرم از خواب پا میشدم و کلا خونمون همش استرس بود. ولی وقتی بیرون میرفتم همه بهم توجه میکردن. من اولین باری که یه دختری بهم گفت دوست دارم تا سه روز خوابم نبرد...آخه کسی تو خونه اینو بهم نمیگفت ... همیشه هم احساس تو انسان بدی هستی بهم تلقین میکردن...در صورتی که واقعا بد نبودم... از بس اینارو بهم میگفتن که باورم نمیشد لایق این باشم که کسی بهم محبت کنه... این خلاء های عاطفی رو تا 17 سالگی همراه خودم داشتم...
مادرم بنده خدا خیلی برام زحمت کشیده...اما خب...تو محبت کردن کلامی و همینطور توجه کردن خیلی خیلی برام کم گذاشت... بخاطر همین به سمت دخترا همش کشیده میشدم.
مادرم بیشتر برام غذا میپخت که بخورم نمیرم.همین...وگرنه محبت هیچی...بازم ازش سپاسگزارم...واقعا نمیتونم از مامانم ایرادی بگیرم.چون دوستش دارم...من بیشتر از پدرم ناراحتم که واقعا ستون خوبی برای تکیه کردن نبود.چون اعتیادش و اخلاق بدش مانع این میشد که مادرم آرامش داشته باشه...من از مادرم هیچ گله ای ندارم و خیلی هم دوستش دارم.به هر حال امتحان زندگی من پدرم بود. مادرم خودشم سختی کشیده هستش...نباید ازش انتظار محبت داشته باشم.چون محبت از درون به بیرون ساطع میشه...مادرم چیزی از درون نداشت که بهم بده...مادرمم کم اذیت نشد. خلاصه همینجوری ادامه دادم تا به سن 17 سالگی رسیدم... تو 17 سالگی یه شکست عشقی افتضاح خوردم که تا مدت ها داغون بودم...دقیقا تا 20 سالگی همش فکرم درگیر این قضیه بود و بد جوری شکستم. (این اتفاق خیلی درسا بهم داد...چون من خیلی ساده و احمق بودم.دیگه بعد این قضیه فهمیدم که نباید انقدر ساده باشم) اینا همه مقدمه ای بود که برسم به سن 20 سالگیم ! من تو 20 سالگی تبدیل به یه حیوون شده بودم.چون همه جوره زخمی بودم... از طرفی مدام با پدرم دعوا میگرفتم و از طرفی بخاطر خلاء های عاطفی و کمبود عزت نفس و دیدن فیلم پورن و کلا خیلی کارا...کاملا از انسانیت فاصله گرفتم. کلا یکی مثل من که زخمی هستش دیگه هیچی براش مهم نیست... بابامم همیشه بهم فحش میداد و توهین میکرد و میگفت تو هیچی نمیشی. همیشه این حرفارو میزد. و من تو سن 21 سالگی به پوچی مطلق رسیدم و دیگه کلا هیچی برام مهم نبود.
من تو ۲۱ سالگی همه کار کردم... همه کار... ولی یه کاریو هیچوقت نکردم... میدونی اون کار چی بود ؟