eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق جانم❤️‌سلام امام زمانم🤚 ‌ای تمنا ز همه، لطف و کرامت ازتو خواهش از ما و نشان دادنِ قامت از تو ‌دلِ بیمار و تمنای عیادت از ما لبِ خندان و طبابت بسلامت از تو ‌اِلتجا در طلبِ آن رخِ محشر از ما پرده برداشتن از وجهِ قیامت از تو اللّهم عجل لولیک الفرج مهدوی🌸
☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۴ دی ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 14 January 2024 قمری: الأحد، 2 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت امام هادی علیه السلام بنابر روایتی 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام ▪️11 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️13 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️23 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
انسان شناسی ۳۳۹.mp3
10.77M
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 👤 استاد ❌ اگر امام زمان علیه‌السلام، آمدنی بودند، هزار سال دنیا را منتظر نمی‌گذاشتند؟ ❌ علّت این تأخیر هزار ساله چیست؟ و چرا ادعا می‌کنید این انتظار رو به پایان است؟
💠 روز 🗓️متعلق است به علیه‌السلام و سلام‌الله‌علیها و مستحب است در این روز حضرت امیرالمومنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام خوانده شود.😊 👇🏻 🔷 : 🌹✨السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، الْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَةِ.  🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ، وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ، 🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، 🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ. 🌹 يَا مَوْلَايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ، وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ، فَأَضِفْنِي يَا مَوْلَايَ وَ أَجِرْنِي، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ، وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ، وَ بِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْكُمْ أَجْمَعِينَ. ✨ ▪️ 👇🏻 🌹🍃✨سلام بر شجره نبوّت، و درخت تنومند هاشمی، درخت تابان و بارور به برکت نبوّت، و خرّم و سرسبز به حرمت امامت، و بر دو آرمیده در کنارت آدم و نوح (درود بر آنها باد) ، 🌹🍃سلام بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه‌ات، 🌹🍃سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، 🌹🍃ای مولای من ای امیر مؤمنان، امروز روز یکشنبه و روز تو و به نام توست، و من در این روز میهمان و پناهنده به توأم، ای مولای من از من پذیرایی کن و مرا پناه ده، چه همانا تو کریمی و مهمان نوازی را دوست می‌داری، و از سوی خدا مأمور به پناه دادنی، پس برآور خواهشی را که برای آن در این روز بسوی تو میل نمودم و آن را از تو امید دارم، به حق مقام والای خود و جایگاه بلند اهل بیتت نزد خدا، و مقام خدا نزد شما، و بحق پسر عمویت رسول خدا که خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد.✨ 🔶 : 🌸✨السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي طَاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ، وَ وَلَايَةِ آلِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم.  ✨ ▪️ 👇🏻 🌸🍃✨سلام بر تو ای آزموده شده، آن که تو را آفرید آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود شکیبا یافت، من از صمیم قلب به تو ایمان دارم، و بر آنچه پدر بزرگوارت و جانشینش (درود خدا بر آن دو باد) آوردند بردبارم، و از تو می‌خواهم از آنجا که مؤمن به تو هستم مرا به گروندگان آن دو ملحق سازی تا دلشاد گردم، پس گواه باش که همانا من تنها به ولایت تو و ولایت اهل بیتت (که درود خدا بر همه آنان باد) پاک گشته و دلگرمم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ziyarat_mashahed_mosharrafe-1.mp3
2.3M
زیارت رجبیه در ماه مبارک رجب
🟣 زمینه ساز انجام همه ی کارها 🟡 شهید مطهری ضمن توضیح روایت مفصلی در موضوع امر به معروف و نهی از منکر می فرماید: 👈باید امر به معروف و نهی از منکر باشد تا نمازی باشد، تا زکاتی باشد، تا حجّی باشد، تا خمسی باشد، تا معاملاتی باشد، تا قانونی باشد، تا اخلاقی باشد. 📚 امر به معروف و نهی از منکر در آثار شهید مطهری، ص:۲۵
منتظران گناه نمیکنند
بسم.الله الرحمن الرحیم چله پاکسازی وشکر گزاری وترک گناه 👇👇👇 روزانه .قرائت زیارت عاشورا 🥀40 مرتبه ذک
امروز روز دوم چله یاد آوری یادتون نرود زیارت عاشورا و همچنین ۴۰ مرتبه ذکر استغفرالله بخوانید نیت کنید هم خودتون و شهید مورد نظرتون که که انتخاب کردید براشون بخوانید
التماس دعا🤲
منتظران گناه نمیکنند
یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :حالا تو چرا می خوا ی بیای بالا و انقدر خوشحالی. _می خوام بیام بالا
ش خیلی آروم بیرو ن کشید م که تکونی به خودش داد و عمیق تر از قبل خوابید و من هم ر وی لبه ی تخت نشستم. به ساعت توی دستم که ساعت ۹ صبح رو نشون می داد نگاه کردم و مشغول بستن دو دکمه ی باز پیراهن مشدم. منحالا مجبور شده بودم با پیراهن بخوابم تا آرام بیشتر ازم خجالت نکشه و معذب نباشه. به طرف آرام چرخید م و صورتش رو با پشت انگشتام نوازش کردم و صداش زدم: _آرام! نمی خوای بیدا ر شی؟ چند باری چشماش رو باز و بسته کرد تا اینکه بیدار شد و سرجاش نشست ولی دوباره خودش رو رو ی تخت انداخت و با ناله گفت :وای که چقدر خوابم میاد اصلا نمی تونم بیدا ر بمونم. با تعجب نگاهش کردم که دوباره صدای در زدن بلند شد و من از روی تخت برخاستم وهمانطور که موهای پریشونم رو مرتب می کرد برای باز کردن در از اتاق خارج شدم. در رو باز کردم و به هما خانم که پشت در وایستاد ه بود سلام کردم که جواب داد:سلام پسرم صبح تو هم بخیر! ببخش که از خواب بیدارتون کردم ولی خب! دیگه باید بیدار می شدین. _نه! من بیدار بودم. _آرام هنوز خوابه؟ _صداش زدم ولی بیدار نشد. _دوباره صداش بزن و تا من صبحونه رو آماده می کنم بیاین پایین. _چشم الان میایم. با رفتن هما خانم به اتاق برگشتم و آرام رو صدا زدم: _آرام خانم نمی خوا ی بیدار شی؟ بدون اینکه چشماش رو باز کنه لبخند زد که متعجب نگاهش کردم و گفتم : آرام چرا پا نمی شی؟ _چون می ترسم! قسمت(۱۲۸) *دختر بسیجی* به صورت آرام که شب زود تر از من خوابش برده بود و حالا هم خیال بیدا ر شدن نداشت در سکوت زل زده بودم که با صدا ی در زدن کسی نگاهم رو ازش گرفتم و دستم رو از زیر سرش خیلی آروم بیرو ن کشید م که تکونی به خودش داد و عمیق تر از قبل خوابید و من هم ر وی لبه ی تخت نشستم. به ساعت توی دستم که ساعت ۹ صبح رو نشون می داد نگاه کردم و مشغول بستن دو دکمه ی باز پیراهن مشدم. منحالا مجبور شده بودم با پیراهن بخوابم تا آرام بیشتر ازم خجالت نکشه و معذب نباشه. به طرف آرام چرخید م و صورتش رو با پشت انگشتام نوازش کردم و صداش زدم: _آرام! نمی خوای بیدا ر شی؟ چند باری چشماش رو باز و بسته کرد تا اینکه بیدار شد و سرجاش نشست ولی دوباره خودش رو رو ی تخت انداخت و با ناله گفت :وای که چقدر خوابم میاد اصلا نمی تونم بیدا ر بمونم. با تعجب نگاهش کردم که دوباره صدای در زدن بلند شد و من از روی تخت برخاستم وهمانطور که موهای پریشونم رو مرتب می کرد برای باز کردن در از اتاق خارج شدم. در رو باز کردم و به هما خانم که پشت در وایستاد ه بود سلام کردم که جواب داد:سلام پسرم صبح تو هم بخیر! ببخش که از خواب بیدارتون کردم ولی خب! دیگه باید بیدار می شدین. _نه! من بیدار بودم. _آرام هنوز خوابه؟ _صداش زدم ولی بیدار نشد. _دوباره صداش بزن و تا من صبحونه رو آماده می کنم بیاین پایین. _چشم الان میایم. با رفتن هما خانم به اتاق برگشتم و آرام رو صدا زدم: _آرام خانم نمی خوا ی بیدار شی؟ بدون اینکه چشماش رو باز کنه لبخند زد که متعجب نگاهش کردم و گفتم : آرام چرا پا نمی شی؟ _چون می ترسم! 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 _از چی؟ _از اینکه چشمام رو باز کنم و ببینم همه چیز یه خواب بوده! یه رویا ی قشنگ یک شبه! _درسته همه چی رویاییه و لی چشمات رو باز کن و ببین که این رویا یه حقیقت قشنگه! چشما ش رو باز کرد و با لبخند به من که ر وی لبه ی تخت نشسته و بهش خیره بودم،نگاه کرد که گفتم : صبحت بخیر خانم خوابالو! _سلام صبح تو هم بخیر. به موهای ژولید ه و پخش شده دور و برش نگاه کردم که گفت:میشه انقدر نگاهم نکنی! _چرا؟! _آخه موهام خیلی بهم ر یخته و ژولید ه ان ! فکر میکنم قیافه ام خنده دار شده و تو دا ری تو ی دلت بهم میخندی. _خنده دار که شدی ولی لبخند من به خاطر چیز دیگه ایه! _چی؟ _خوشحالم آرام! خیلی خوشحال! با لبخند بهم نگاه کرد که از رو ی تخت برخاستم و او هم از تخت پایین اومد و بعد اینکه شالش رو سرش کرد به همراه هم به طبقه ی پایین رفتیم. از در با ز خونه به دنبال آرا م وارد خونه شدم که هما خانم از توی آشپز خونه صدامون زد: _ بچه ها بیاین اینجا. چشم از دو خانمی که مشغول نظافت خونه بودن گرفتم و به دنبال آرام وارد آشپز خونه شدم و پشت میز نشستم که آرام همانطور که پشت میز وایستاده بود یه مقدار از چاییش رو خورد و رو به من گفت : تا تو صبحونه ات رو بخو ری من میرم و بر می گردم. با تعجب رفتنش رو نگاه کردم که هما خانم که در حال خشک کردن لیوا نهای شسته شده بود با خنده رو به من گفت : دوش گرفتن آرام یه دقیقه بیشتر طول نمی کشه برا ی همین گفت زود بر می گرده. یه مقدار چایی م رو خوردم و گفتم :