فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ #استوری پنجشنبههایحسینی
اِنقدر از تو خوندیم که
ما صدامون گرفته
یلدا یعنی خورشید
دلش از خزون گرفته...
منتظران گناه نمیکنند
رمان دو راهی قسمت4 جلوی در خانه ایستادم دستم را روی زنگ نگه داشتم و بعد از مدتی برداشتم، مادرم در ر
💗داستان دو راهی💗
قسمت5
رسیدم جلوی خانه...
دیگر اشک نمی ریختم اما معلوم بود که گریه کردم.
نفس عمیقی کشیدم...دستم را در جیبم فرو بردم و دسته کلید را بیرون آوردم.کلید را در قفل در انداختم و به سمت راست چرخاندم.در باز شد.داخل شدم و در را بستم.پله ها را یکی یکی گذراندم.در خانه را هم با کلید باز کردم و داخل شدم.لب هایم را تکان دادم و آوایی از دهانم خارج کردم:
-سلام...
ولی جوابی نشنیدم.یک راست وارد اتاقم شدم به دستمالی که روی زمین افتاده بود نگاهی انداختم.بعد هم بی توجه از رویش رد شدم.روبه روی آینه ایستادم به چشمانم زل زدم بغض خفه ام کرده بود ابروهایم در هم فشرده می شد.
نفس عمیقی کشیدم و چشمانم را از آیینه گرفتم، روی تخت نشستم و چشمانم را به زمین دوختم...
نمیدانم کار درستی کرده ام یا نه...
ولی لحظه ای حسی درون من شعله ور شد...با عصبانیت از روی تخت بلند شدم و باخودم گفتم:
-بله که کار درستی کردم...اصلا مگه من و اون بهم میخوریم!!! من که نمیتونم چادری شم...اونم که نمیتونه مانتویی شه! اصلا چه معنی میده! اصلا نمیفهمم چرا ازش خوشم اومده...
یک دفعه به خودم آمدم...
آرام و با بغض تکرار کردم...
-اصلا نمیدونم...چرا ازش خوشم اومده...
روی زمین افتادم و اشک صورتم را خیس کرد...
با خودم گفتم:
- شاید الان به گوشیم زنگ زده باشه...شاید پیامی داده باشه...
سمت گوشی ام رفتم و با عجله رمزش را باز کردم اما نه از زنگی خبری بود و نه از پیامکی...
راوی: روشنک
نگاهم را به رفتنش دوختم...
از تعجب دهانم بسته شده بود، هرچه میخواستم اسمش را صدا بزنم انگار لال شده بودم.
بدنم چسبیده به صندلی بود.
#نفیسه در دید من کوچک و کوچک تر می شد تا جایی دور شد که دیگر ندیدمش...
هنوز هم به در رستوران خیره بودم همانند کسی که یک لیوان آب یخ را روی بدنش ریخته باشند و از سرما نتواند تکان بخورد.آرام نفسم را از بین لب هایم خارج کردم.آب دهانم را قورت دادم و آرام آرام برگشتم دو دستم را روی میز گذاشتم. صدایی آمد:
-خانم...سفارشتون.
نگاهی انداختم و بعد از چند لحظه مکث گفتم:
-آهان! ببخشید اگر ممکنه من غذاها رو می برم.
-بله چشم.
-ممنون.
دستانم را در هم گره زدم و منتظر ماندم.
به اتفاقی که افتاده فکر می کنم.
منظور #نفیسه چی بود!
چشم هایم را می بندم، نفس عمیقی می کشم.گارسن غذا ها را در جای مناسب و داخل نایلون سمت من آورد.تشکر کردم و بعد از حساب کردن پول از رستوران خارج شدم.
جلوی در ایستادم به چپ و راست نگاهی انداختم.
و بعد قدم هایم را به سمت ماشین حرکت دادم.
در را باز کردم غذاها را سمت کمک راننده قرار دادم و پشت فرمون نشستم.
کمی مکث کردم.به صندلی کمک راننده نگاهی انداختم و بعد ماشین را روشن کردم از قسمت پارک ماشین خارج شدم و به سمت خانه حرکت کردم.تا به حال به این شدت بغض نکرده بودم.
فکر نمی کردم که رفتار من اعصاب نفیسه را خورد کند.
نمیدانم روز اول که باهاش برخورد کردم چه چیزی در چشم هایش دیدم که این چنین من را به سمت خودش کشاند...
من معتقدم دنیا ارزش آن را ندارد که بخاطرش گریه کنی ولی این بار گریه می کنم.بخاطر این که با رفتارم دل یک نفر را شکسته ام.
اشکی آرام از گوشه ی چشمم روی گونه ام نشست.
با خودم فکر کردم.
شاید نفیسه از هدیه ای که بهش دادم ناراحت شده...
آخه اگر دوستش داشت دستش می کرد...
نمی دانم...
باید ازش عذر خواهی کنم؟؟؟!
یا شاید هم باید بهش فرصت بدم تا آروم بشه و بعد خودش تماس بگیره...شاید نخواد مزاحمش بشم.
دست هایم را روی صورتم گذاشتم برادرم که حال من را این گونه دید سمت من آمد...
-آبجی؟ حالت خوبه؟
یک دفعه جا خوردم لبخندی زدم و گفتم:
-بله که خوبم.
-تو که همیشه میخندی! اصلا من تو خلقت تو موندم.
بلند خندیدم گفتم:
-نخندم چیکار کنم؟
-یکم گریه کن!
-واقعا دوست داری گریه کنم؟؟
-نه نه شوخی کردم.وسایلتو جمع کردی؟
-بله آقا این شمایی که همیشه دیر آماده میشی.
-خندید و رفت.
چمدانم گوشه ی تختم بود...
🍁به قلم مریم سرخہ اے🍁
رمان دو راهی
قسمت6
نگاهی بهش انداختم و از جایم بلند شدم.
دوباره بغض گلویم را فشرد.
دیشب که با #نفیسه بیرون رفتم فقط قصد خداحافظی از او را داشتم.اما حالا...
مجبورم بدون این که از او خداحافظی کرده باشم راهی شوم.
نگاهی به آیینه انداختم و لبخند زدم.
باید امیدوار بود.
سمت گوشی ام رفتم با خودم گفتم شاید تا حالا نفیسه پیامکی داده باشه، زنگی زده باشه.
سمت گوشی رفتم اما نه از تماس خبری بود و نه از پیامکی...
دل دل می کردم که تماسی بگیرم ولی دوست نداشتم مزاحمش بشم.
و در آخر گوشی را روی میز گذاشتم و سمت آشپزخانه رفتم.
لیوانی را پر از آب کردم تا تشنگی ام را برطرف کنم. و همراه با آن بغضم را قورت دهم.
درهمین حال بودم که صدای زنگ موبایلم توجه مرا به خودش جلب کرد لیوان را روی میز گذاشتم و به سمت اتاق دویدم.
با خودم گفتم: بالاخره نفیسه زنگ زد.
قبل از رسیدن به اتاق قطع شد...
به شماره ی تماس گرفته نگاهی انداختم...
صدای خنده ی محمد(برادرم) در گوشم پیچید.
اخمی کردم و گفتم:
-مگه آزار داری زنگ می زنی؟
-ببینم منتظر تماس کی بودی که اینطوری دویدی!!
رو به روش ایستادم و لبخند عمیقی زدم و از اتاق بیرون رفتم...
🍁به قلم مریم سرخہ اے🍁
رمان دو راهی
قسمت7
....راوی روشنک....
ساعت چهار صبح صدای آلارم گوشی من را از خواب بلند کرد.دستانم را روی صورتم کشیدم، چشم هایم باز نمی شد، حس خستگی هنوز هم در من موج می زد.
دو مرتبه صدای آلارم گوشی بلند شد.
-وای خدای من!! به این صدا آلرژی دارم!!!
از روی تخت بلند شدم.گوشی ام را روبه روی صورتم گرفتم تا سر از زنگ و پیامک هایم در بیاورم اما خبری نبود!
به سمت دستشویی رفتم.
شیر آب را باز کردم. دستانم را زیرش گرفتم. مشتی از آب سرد کردم و روی صورتم پاشیدم.دو مرتبه این کار را انجام دادم.مسواک زدم و بعد وضو گرفتم صورتم را خشک کردم.به آیینه نگاهی انداختم و لبخندی از سر رضایت زدم.
به این معتقدم که "یک مومن واقعی همیشه شادی در چهره اش نمایان و غم در دلش پنهان است"
برای همین ترجیح می دهم همیشه بخندم.
به اتاق برگشتم صدای اذان به گوشم رسید...
روی تخت نشستم و مشغول دعا کردن شدم.
-خدایا...خودت میدونی که من از هدیه دادن به #نفیسه یا هر کاری مربوط به این قضیه قصد بدی نداشتم.خودت مواظب نفیسه باش.
لبخندی لب هایم را به سمت راست صورتم کشاند.
از روی تخت بلند شدم.مقنعه ی سفید گل گلی ام را از داخل کمدم برداشتم، روبه روی آیینه ایستادم و سرم کردم. بعد هم سجاده ام را پهن کردم و چادرم را سرم کردم. و روبه قبله ایستادم.
دو رکعت نماز صبح میخوانم برای "رضای خداوند"...(قربةً إلیَ اللهْ)
رکعت آخر نماز و سلام آخر...
"السلام علیکم و رحمة الله و برکاته"
دستانم را سه مرتبه به سمت بالا آوردم و صورتم را به چپ و راست حرکت دادم.
کمی مکث کردم و صلواتی فرستادم. خم شدم تسبیحم را برداشتم و مشغول ذکر گفتن شدم.
🍁به قلم مریم سرخہ اے🍁
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
#دعای_کمیل
#حاج_مهدی_رسولی🎤
🌟 از دعاهای بسیار معروف است؛ علاّمه مجلسی(رحمةاللهعلیه) فرموده است: این دعا از بهترین دعاهاست و دعای خضر پیمبر است.💫
🌟امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آن را به کمیل که از خواصّ اصحاب آن حضرت بود آموخت؛ و نیز فرموده است: در شبهای نیمهشعبان و در هر شب جمعه خوانده میشود و برای کفایت از گزند دشمنان و گشوده شدن درهای روزی و آمرزش گناهان سودمند است 💫
💚🌿¦↝ #سلامامامزمانم🥀
🔅تا کی نصیب ماست «اَرَیالخَلق» و «لاتُری»
کی میشود نوای«اَنا المَهدی» تو را ...
🔅از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان
«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»...
🔴 چقدر باید برای امام زمان کار کنیم ؟
🔵 مرحوم حاج عبدالله ضابط (ره) :
🌕 آنـقـدر بـایـد بـدویــم تــا وقـتـی امــام زمــان ( ارواحنا فداه ) آمـد سـرمــان را بـالـا بـگـیـریـم و بـگـویـیـم : آقــــــا بـیـشـتـر از ایــن جــان نـداشـتـیـم.
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
صوت دعای ندبه
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها💔
❤سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج صلوات❤
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻💔
منتظران گناه نمیکنند
صوت دعای ندبه
🔴 خاصیت دعای ندبه
🔵 صدرالاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام میگوید: از خواص دعای ندبه این است که هرگاه در جایی با حضور قلب و اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود عنایت و توجه امام زمان ارواحنا فداه را به آن مکان جلب می کند بلکه باعث حضور حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است.
📚 تکالیف الانام فی غیبه الامام ص ۱۹۷
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#مهدویت
4_6010553495185262644.mp3
3.65M
💠دعــــــــــــــای سـمـات 💠
عصرهای جمعه که می شود دل می گیرد. دعای سمات می خوانیم تا روحمان ملکوتی شود
🔹امام صادق علیه السلام
در ارزش این دعا فرمود:اگر قسم یاد کنم که در این دعا، اسم اعظم است راست گفته ام.
📗بحارالانوار، ج 87، ص101.
بانوای ️استادفرهمند
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
May 11
.#یلدای_مهدوی 🌱
میخوای این شب یلدا با کارهات چشم فرشته هارو خیره کنی؟👀🫀 تا شب نشینیِ امسالت و با لذت بیشتری سپری کنی ؟💐
کارهایی برای داشتنِ #یلدای_مهدوی💕
1⃣. با نوشتن یک نامه یا پیامی در موبایل امام زمان عج الله تعالی رو به جشن دعوت کنید💌
2⃣.در شروع شب نشینی،دعای فرج بخوانید
3⃣. در سفره یا میزِ مراسم ، قرآن قرار دهید و آیاتی تلاوت کنید و ثوابش و هدیه کنید به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برای تعجیل در فرجِ حضرت 💕
4⃣. در مراسم حجاب و حریم بین مرد و زن نامحرم را حفظ کنید🌱..
5⃣. سخنی(حدیثی) از امام زمان عج الله تعالی در شب نشینی یلدایی🍉 بخونید
6⃣. زیاد حضار به هر بهانه کوچک و بزرگی در اون جشن صلوات🪴 بفرستید
7⃣. وقتی به بچه ها هدیه میدید براشون در کاغذی روی کادو دعای عاقبت بخیری و سربازی امام زمان عج الله تعالی کنید🛍
8⃣. اگر پول به بچه ها هدیه میدین😍 از بین برگه های قرآن پول بردارید و به بچه ها بدید
9⃣. از روز تا شب یه کار مثبت و خيري انجام بدید و هدیه کنید به
امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ❣
شما دیگه چه کارهایی برای داشتنِ یه یلدای متفاوت و مهدوی به ذهنتون میرسه؟
#یلدا
#یلدای_مهدوی #امام_زمان
🌸بــه عـــشــق مـهـدے فــاطمـه🌸
سلام بنده خوب خدا🖐
•
•
پویش ختم صلوات واسه امام زمان داریم...همون امامی که بخاطر گناهان ما هر روز اشک میریزه و غیبتش طولانی💔
بیا و جبران کن واسش...✅✋
هر چقدر که صلوات فرستادین تو پی وی بنده
@appear
...تا ساعت 24امشب فقط وقت دارید⭕️
#پویش_ختم_صلوات_مهدوےッ
⭕️⭕️تــوجــه کـن••خیلی سخت نیستااا😉اگه میتونی یه نفر رو هم بجز خودت به این پویش دعوت کن!! 🌸
بــه عـــشــق مـهـدے فــاطمـه🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید عبدالرضا اطهری صحت
🌷 تولد اول خرداد ۱۳۵۱ رَزَن استان همدان
🌷 شهادت ۹ آذر ۱۳۶۶ ارتفاعات بانه استان کردستان
🌷 سن موقع شهادت ۱۵ سال
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ به مردم مسلمان و رزمنده و غیور ایران میگویم که راه شهیدان را ادامه دهید و بدانید که راه شهدا همان راه اسلام و راه رهبر عزیز و عالیقدر ما امام امت خمینی بتشکن است.
✅ پدر و مادر عزیزم از شما میخواهم که زیاد گریه و بیتابی نکنید چون اولاً روح من ناراحت میشود و دوم اینکه منافقان ضدانقلاب و دیوصفت از ناراحتی شما خوشحال میشوند و « ما نباید کاری کنیم که دشمن, شاد بشود »
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات🌹
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 دیدار جوان قصاب با امام زمان (عج)
🎙 #استاد_فاطمی_نیا
#مهدویت
#دم_اذانی😍🌹
بیایید یه بارم ڪه شده نمازمونو بخاطر
#بهشت و #جهنم زود نخونیم !
رو این حساب #زود بخونیم ڪه
#پشتسرآقا خونده باشیمش!!!
#بهوقتاذان
#نماز_اول_وقت🦋
[عجبآهنگِ قشنگۍ داره #اذان ]
التماس دعا🤲
نماز اول وقتش میچسبه